به سحرگاه تو دیدم همه شور،
و ترانههای لبریز غزل،
ای که لیلایی و مجنون دلم،
نغماتی که پر از عطر عطش،
کلماتی که چو همسیر نسیم،
ای تو آزاد و سبکسیر و رها،
تو پر آوازهترین بیت حزین،
و تو ای چکامهٔ رنگ پگاه،
زلف پر پیچ تو همرنگ طلا،
که تو در جان شقایق #نادر،
نقش امواجی و بحری که ز آب،
همه در بستر ساحل بوسه،
و در آن همهمه در لحظهٔ ناب،
به مزامیر دلم پیوستی،
و در اندیشهٔ گلزار امید،
بال بگشوده و در قاف غنا،
به هزاران همه از لحظهٔ عمر،
قاف #عنقا همه من بگزیدم.
#پ_عنقا
۲۸ آبان ۱۴۰۳
- اندیشمند فردا
و ترانههای لبریز غزل،
ای که لیلایی و مجنون دلم،
نغماتی که پر از عطر عطش،
کلماتی که چو همسیر نسیم،
ای تو آزاد و سبکسیر و رها،
تو پر آوازهترین بیت حزین،
و تو ای چکامهٔ رنگ پگاه،
زلف پر پیچ تو همرنگ طلا،
که تو در جان شقایق #نادر،
نقش امواجی و بحری که ز آب،
همه در بستر ساحل بوسه،
و در آن همهمه در لحظهٔ ناب،
به مزامیر دلم پیوستی،
و در اندیشهٔ گلزار امید،
بال بگشوده و در قاف غنا،
به هزاران همه از لحظهٔ عمر،
قاف #عنقا همه من بگزیدم.
#پ_عنقا
۲۸ آبان ۱۴۰۳
- اندیشمند فردا