سزاوار فریاد هستیم از پهنهی نیلگون دوران ، آنکه همهی خلقت را نادیده، میبیند.
آنکه بیسخن، بخشش را دعوت میکند...
و یادآور پاکی و آرامی است.
لانهای برای کفتر و مرغان...
برایش توفیر ندارد که آن مرغ، دلبری خلق را میکند یا زاغی است که هنگام سحر تنها غار غار.
آنکسی که ، هنگام شب ماه را در سینه و به هنگام روز خورشید را محفوظ دارد.
بهکدامیک علت اینگونه میگرید و اشکهایش گونه هایمان را تَر و دلمان را سرد میکند؟
به گمانم چشمانت غصه دار است،مگر میشود اینگونه گریه کرد؟
و به راستی تو آسمانی!
آسمانی که گریهات هم ، روی لبان نقش لبخند میکشد و جریان زندگی را روان...
به وقت #باران...
اندیشه
#سوگند_عرب_کوهسار
۲۴ آبان ۱۴۰۳
آنکه بیسخن، بخشش را دعوت میکند...
و یادآور پاکی و آرامی است.
لانهای برای کفتر و مرغان...
برایش توفیر ندارد که آن مرغ، دلبری خلق را میکند یا زاغی است که هنگام سحر تنها غار غار.
آنکسی که ، هنگام شب ماه را در سینه و به هنگام روز خورشید را محفوظ دارد.
بهکدامیک علت اینگونه میگرید و اشکهایش گونه هایمان را تَر و دلمان را سرد میکند؟
به گمانم چشمانت غصه دار است،مگر میشود اینگونه گریه کرد؟
و به راستی تو آسمانی!
آسمانی که گریهات هم ، روی لبان نقش لبخند میکشد و جریان زندگی را روان...
به وقت #باران...
اندیشه
#سوگند_عرب_کوهسار
۲۴ آبان ۱۴۰۳