استاد محققداماد:
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع
(وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
سیدمصطفی محقق داماد:
《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم شوند؛ پیروان هر دین هم مسلکان خود را مؤمن و جز آنان را کافر و از این رهگذر جامعۀ بشری را با این معیار به خودی و غیر خودی تقسیم میکنند. این تقسیم صرفاً به حوزۀ دل و قلب بسنده نمیشود، بلکه به سرعت توسط آنان به روابط اجتماعی سرایت میکند. تا آنجا که برای مؤمنین فقط مؤمنین حق حیات و حرمت دارند و غیر مؤمنین نه تنها هیچ حقی که حتی هیچ حرمت و کرامتی ندارند نه حق حیات نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی، کرامت، حریت و طهارت! بیحقی که جای خود دارد، مؤمنین مکلف به کشتن برخی و اسیر برخی و جزیه گرفتن از برخی دیگر میشوند. مشکل این مسأله هنگامی سختتر میشود که تعیین مؤمن و کافر هم به دست هر کس و ناکسی قرار میگیرد، زیرا ایمان و کفر را چه کسی تعریف میکند؟ بالاتر آنکه هر مؤمنی مکلف به پیدا کردن کافر میشود و در پی تفحص و جستجو میافتد. و باز هم بالاتر از آن وقتی که تعریف کفر و ایمان به دست قدرت سیاسی و در راستای اهداف آن قرارگیرد.
نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته و قربانیان زیادی گرفته است ..
به نظر صاحب این قلم ایمان و کفر امری قلبی است و نباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی و یا همزیستی تأثیری بگذارد. تقسیم انسانها به مؤمن و کافر در قرآن مجید آیات متعددی دال بر آن وجود دارد و امری کاملاً مسلم و غیر قابل انکار است ولی باید دقّت کنیم که این تقسیم، مربوط به قلب انسانهاست و ربطی به روابط اجتماعی و حقوق شهروندی ندارد. در روابط اجتماعی این تقسیم بایستی جای خود را به «مسالم و محارب» بدهد. منظورم از «مسالم» یعنی کسی است که جنگ طلب نیست و سلاح در دست ندارد و نظم اجتماعی و آسایش دیگران را تهدید نمیکند و منظورم از «محارب» کسی است که به هر انگیزهای به جنگ با ما برخاسته و حیات و آسایش ما را هدف گرفته است. با این دستۀ دوم تا حد توان و به قول قرآن مجید «ما استطعتم من قوه» باید جنگید این جنگ نامش دفاع است.
این نظر من استنباطی است که شخصاً از قرآن مجید دارم. درست است که قرآن مجید فرموده «هو الّذی خلقكم فمِنكم كافر و منکم مؤمن و الله بما تعملون بصير» ولی ناگفته روشن است که این آیه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است. یعنی خدا شما را آفریده و با آزادی برخی مؤمن و برخی کافر شدید. او میتوانست به نحو جبر شما را مؤمن بیافریند، ولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هر حال این گونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد.
آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن میگوید این آیه است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطیعوا الله و رسوله لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» ((اعراب باديهنشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياوردهايد، بگوييد داخل در اسلام شدیم چون هنوز ايمان در دلهای شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد، خدا از پاداش اعمالتان (یعنی از حقوق اجتماعیتان) چيزی كم نمیكند كه خدا آمرزگار رحيم است)).
جالب آنست که این آیه شریفۀ ۱۴ درست در پی آیۀ ۱۳ قرار گرفته که حاوی پیامی بزرگ برای بشریت است. آیۀ ۱۳ چنین است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (ای مردم ما شما را از مردی و زنی بيافريديم و شما را جماعتها و قبيلهها كرديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه گرامیترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست..)
این آیه حامل اصل مهم «وحدت خانوادۀ بشری» است. اینکه همۀ انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند وحدت خانوادۀ بشری را اعلام میدارد. شاید بتوان گفت تمام اصول حقوق بشر جهانی بر این اصل مبتنی است..
اصولی مانند برابری و برادری و امثال آنها کلاً بر وحدت خانوادۀ بشری مبتنی است. به هرحال قرآن مجید پس از اعلام این اصل، آیۀ ۱۴ را آورده وگویی مفاد آن که در زیر میآید مبتنی بر همین اصل است.
مفاد آیۀ ۱۴ فوق چند مطلب است:
اول اینکه جای ایمان قلب است و نه ظاهر
دوم اینکه تشخیص دهنده وجود و عدم ایمان در قلب افراد هیچ کس جز خدا نیست..
و بالاخره سوم اینکه به موجب آیۀ فوق قرآن افرادی را که به یقین قلباً مؤمن نبودند به عضویت جامعه اسلامی و زندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است..
در این آیه قرآن مجید همین امر را به نحو صریح اعلام فرموده است: «و إن تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» (اگر همان افرادی که در قلب ایمان ندارند خدا و پیامبرش را اطاعت کنند اعمالشان هرگز بیارزش نخواهد بود
@baznegari
بقیه در صفحه ۲👇 اینجا
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع
(وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
سیدمصطفی محقق داماد:
《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم شوند؛ پیروان هر دین هم مسلکان خود را مؤمن و جز آنان را کافر و از این رهگذر جامعۀ بشری را با این معیار به خودی و غیر خودی تقسیم میکنند. این تقسیم صرفاً به حوزۀ دل و قلب بسنده نمیشود، بلکه به سرعت توسط آنان به روابط اجتماعی سرایت میکند. تا آنجا که برای مؤمنین فقط مؤمنین حق حیات و حرمت دارند و غیر مؤمنین نه تنها هیچ حقی که حتی هیچ حرمت و کرامتی ندارند نه حق حیات نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی، کرامت، حریت و طهارت! بیحقی که جای خود دارد، مؤمنین مکلف به کشتن برخی و اسیر برخی و جزیه گرفتن از برخی دیگر میشوند. مشکل این مسأله هنگامی سختتر میشود که تعیین مؤمن و کافر هم به دست هر کس و ناکسی قرار میگیرد، زیرا ایمان و کفر را چه کسی تعریف میکند؟ بالاتر آنکه هر مؤمنی مکلف به پیدا کردن کافر میشود و در پی تفحص و جستجو میافتد. و باز هم بالاتر از آن وقتی که تعریف کفر و ایمان به دست قدرت سیاسی و در راستای اهداف آن قرارگیرد.
نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته و قربانیان زیادی گرفته است ..
به نظر صاحب این قلم ایمان و کفر امری قلبی است و نباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی و یا همزیستی تأثیری بگذارد. تقسیم انسانها به مؤمن و کافر در قرآن مجید آیات متعددی دال بر آن وجود دارد و امری کاملاً مسلم و غیر قابل انکار است ولی باید دقّت کنیم که این تقسیم، مربوط به قلب انسانهاست و ربطی به روابط اجتماعی و حقوق شهروندی ندارد. در روابط اجتماعی این تقسیم بایستی جای خود را به «مسالم و محارب» بدهد. منظورم از «مسالم» یعنی کسی است که جنگ طلب نیست و سلاح در دست ندارد و نظم اجتماعی و آسایش دیگران را تهدید نمیکند و منظورم از «محارب» کسی است که به هر انگیزهای به جنگ با ما برخاسته و حیات و آسایش ما را هدف گرفته است. با این دستۀ دوم تا حد توان و به قول قرآن مجید «ما استطعتم من قوه» باید جنگید این جنگ نامش دفاع است.
این نظر من استنباطی است که شخصاً از قرآن مجید دارم. درست است که قرآن مجید فرموده «هو الّذی خلقكم فمِنكم كافر و منکم مؤمن و الله بما تعملون بصير» ولی ناگفته روشن است که این آیه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است. یعنی خدا شما را آفریده و با آزادی برخی مؤمن و برخی کافر شدید. او میتوانست به نحو جبر شما را مؤمن بیافریند، ولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هر حال این گونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد.
آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن میگوید این آیه است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطیعوا الله و رسوله لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» ((اعراب باديهنشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياوردهايد، بگوييد داخل در اسلام شدیم چون هنوز ايمان در دلهای شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد، خدا از پاداش اعمالتان (یعنی از حقوق اجتماعیتان) چيزی كم نمیكند كه خدا آمرزگار رحيم است)).
جالب آنست که این آیه شریفۀ ۱۴ درست در پی آیۀ ۱۳ قرار گرفته که حاوی پیامی بزرگ برای بشریت است. آیۀ ۱۳ چنین است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (ای مردم ما شما را از مردی و زنی بيافريديم و شما را جماعتها و قبيلهها كرديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه گرامیترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست..)
این آیه حامل اصل مهم «وحدت خانوادۀ بشری» است. اینکه همۀ انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند وحدت خانوادۀ بشری را اعلام میدارد. شاید بتوان گفت تمام اصول حقوق بشر جهانی بر این اصل مبتنی است..
اصولی مانند برابری و برادری و امثال آنها کلاً بر وحدت خانوادۀ بشری مبتنی است. به هرحال قرآن مجید پس از اعلام این اصل، آیۀ ۱۴ را آورده وگویی مفاد آن که در زیر میآید مبتنی بر همین اصل است.
مفاد آیۀ ۱۴ فوق چند مطلب است:
اول اینکه جای ایمان قلب است و نه ظاهر
دوم اینکه تشخیص دهنده وجود و عدم ایمان در قلب افراد هیچ کس جز خدا نیست..
و بالاخره سوم اینکه به موجب آیۀ فوق قرآن افرادی را که به یقین قلباً مؤمن نبودند به عضویت جامعه اسلامی و زندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است..
در این آیه قرآن مجید همین امر را به نحو صریح اعلام فرموده است: «و إن تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» (اگر همان افرادی که در قلب ایمان ندارند خدا و پیامبرش را اطاعت کنند اعمالشان هرگز بیارزش نخواهد بود
@baznegari
بقیه در صفحه ۲👇 اینجا