آیا انقلاب بهمن شکست خورد؟! حتی اگر اینگونه باشد چگونه از تجربه آن بیاموزیم؟
👇محمود دلخواسته
خواهی نخواهی، انسان، چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی، از طریق روش آزمون و خطا زندگی می کند. چرا که انسان به عنوان بودنی نسبی و در نتیجه با علم و اطلاعات نسبی همیشه در میان انتخابهای کم و یا زیاد، یا انتخاب می کند و یا “انتخاب” بر او تحمیل می شود. در هر حال، این انتخاب ها او را در وضعیتی جدید قرار می دهند و در وضعیت جدید می تواند احساس موفقیت کند و یا شکست. از آنجا که انسان کنشگر از شکست بیشتر می آموزد تا پیروزی، فرض را بر این بگذاریم که انقلاب بهمن در همه اهداف خود شکست خورد. با چنین فرضی، کنشگر در پی این می شود که چه درسهایی از آن می تواند بیاموزد:
درس اول:
انقلابات اجتماعی در تاریخ، همیشه در آغاز، جنبشهایی اصلاح طلبانه و رفرمیسم می باشند. ولی زمانی که مستبد و ساختارهای استبدادی، اصلاح را نپذیرند و انعطاف ناپذیر و سرسخت باقی بمانند، وجدان جمعی جامعه فرمان انقلاب را صادر می کند. نمونه اساطیری آن را در جنبش انقلابی کاوه آهنگر می بینیم که ضحاک حاضر نمی شود حتی آخرین فرزند کاوه را به او واگذارد و این جرقه ای می شود که در دامان خرمن خشم مردم افتاده و دودمان ضحاک را به باد می دهد.
درس دوم:
انقلاب زمانی رخ می دهد که اصلاح ممکن نباشد. به سخن دیگر، زمانی که اصلاح ممکن است، انقلاب ناممکن است و زمانی که انقلاب ممکن است، اصلاح ناممکن. بنا بر این یکی را نمی شود جایگزین دیگری کرد. چرا که انقلاب، همیشه نتیجه اجتناب ناپذیر شکست در اصلاحات می باشد. بنا بر این آنهایی که می گویند چرا انقلاب کردیم و به راه اصلاح نرفتیم، یا با تاریخ پهلوی آشنایی لازم را ندارند و یا با قوانین و پویایی جنبشهای اجتماعی آشنا نیستند و یا ترکیبی از هر دو.
درس سوم:
انقلاب اجتماعی، همیشه حاصل ترکیبی از جبر است و اختیار. توضیح اینکه ظهور انقلاب، نه فقط حاصل شرایط ساختاری جامعه ملی و جامعه بین المللی است و در نتیجه در خارج از عنصر فرد، و نه فقط محصول اراده جمعی جامعه ملی است بلکه ترکیبی از این دو، انقلاب را رقم می زند. فرهنگ و تغییرات فرهنگی مانند پلی، شرایط عینی را ذهنی کرده و سبب ساز انقلاب می شود. (1)
درس چهارم:
مانند هر انقلابی، انقلاب بهمن نیز بر ضد استبداد و دیکتاتوری انجام شد و هدف عمده آن آزادی بود و مردمسالاری و استقلال. به سخن دیگر هدف، گرفتن حق حاکمیت از مستبد بود و باز گرداندن آن به مردم. ولی از آنجا که این خواسته عمومی، نخبگان کافی که معرف این اهداف باشند را نداشت، بهار آزادی در دوران مرجع انقلاب به پاییز و زمستان خفقان باز گشت و هیولای استبداد در شکل و فرم مهیب تری سر بر آورد. چرا که از یک طرف روحانیت ذوب شده در قدرت در پی ایجاد «دیکتاتوری صلحا» ی آیت الله بهشتی بود و سازمانهای چپ استالینیست و وابسته مانند حزب توده و چریکهای فدایی خلق نیز در پی استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» ی خود. اینگونه آزادیخواهان در سطح نخبگان، اقلیتی بیش نبودند و در میان آنها نیز تنش و برخورد وجود داشت از این رو زمانی که رئیس جمهور بنی صدر به عنوان آخرین مانع در برابر یورش استبدادیان مذهبی ایستاده بود، در سطح نخبگان، جز انگشت شماری، در کنار او نایستادند و به این ترتیب، کودتای خرداد 60 باز مانده های آزادی ها را در هم شکست.
دنباله👇
https://enghelabe-eslami.de/66324/
#بنی_صدر #مجامع_اسلامی_ایرانیان
#حقوق_پنجگانه
#استقلال_آزادی #رادیو_عصرجدید
#نه_به_خشونت
پیش بسوی استقلال، آزادی و رشد بر پایه عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
✅ @azadihagheman
👇محمود دلخواسته
خواهی نخواهی، انسان، چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی، از طریق روش آزمون و خطا زندگی می کند. چرا که انسان به عنوان بودنی نسبی و در نتیجه با علم و اطلاعات نسبی همیشه در میان انتخابهای کم و یا زیاد، یا انتخاب می کند و یا “انتخاب” بر او تحمیل می شود. در هر حال، این انتخاب ها او را در وضعیتی جدید قرار می دهند و در وضعیت جدید می تواند احساس موفقیت کند و یا شکست. از آنجا که انسان کنشگر از شکست بیشتر می آموزد تا پیروزی، فرض را بر این بگذاریم که انقلاب بهمن در همه اهداف خود شکست خورد. با چنین فرضی، کنشگر در پی این می شود که چه درسهایی از آن می تواند بیاموزد:
درس اول:
انقلابات اجتماعی در تاریخ، همیشه در آغاز، جنبشهایی اصلاح طلبانه و رفرمیسم می باشند. ولی زمانی که مستبد و ساختارهای استبدادی، اصلاح را نپذیرند و انعطاف ناپذیر و سرسخت باقی بمانند، وجدان جمعی جامعه فرمان انقلاب را صادر می کند. نمونه اساطیری آن را در جنبش انقلابی کاوه آهنگر می بینیم که ضحاک حاضر نمی شود حتی آخرین فرزند کاوه را به او واگذارد و این جرقه ای می شود که در دامان خرمن خشم مردم افتاده و دودمان ضحاک را به باد می دهد.
درس دوم:
انقلاب زمانی رخ می دهد که اصلاح ممکن نباشد. به سخن دیگر، زمانی که اصلاح ممکن است، انقلاب ناممکن است و زمانی که انقلاب ممکن است، اصلاح ناممکن. بنا بر این یکی را نمی شود جایگزین دیگری کرد. چرا که انقلاب، همیشه نتیجه اجتناب ناپذیر شکست در اصلاحات می باشد. بنا بر این آنهایی که می گویند چرا انقلاب کردیم و به راه اصلاح نرفتیم، یا با تاریخ پهلوی آشنایی لازم را ندارند و یا با قوانین و پویایی جنبشهای اجتماعی آشنا نیستند و یا ترکیبی از هر دو.
درس سوم:
انقلاب اجتماعی، همیشه حاصل ترکیبی از جبر است و اختیار. توضیح اینکه ظهور انقلاب، نه فقط حاصل شرایط ساختاری جامعه ملی و جامعه بین المللی است و در نتیجه در خارج از عنصر فرد، و نه فقط محصول اراده جمعی جامعه ملی است بلکه ترکیبی از این دو، انقلاب را رقم می زند. فرهنگ و تغییرات فرهنگی مانند پلی، شرایط عینی را ذهنی کرده و سبب ساز انقلاب می شود. (1)
درس چهارم:
مانند هر انقلابی، انقلاب بهمن نیز بر ضد استبداد و دیکتاتوری انجام شد و هدف عمده آن آزادی بود و مردمسالاری و استقلال. به سخن دیگر هدف، گرفتن حق حاکمیت از مستبد بود و باز گرداندن آن به مردم. ولی از آنجا که این خواسته عمومی، نخبگان کافی که معرف این اهداف باشند را نداشت، بهار آزادی در دوران مرجع انقلاب به پاییز و زمستان خفقان باز گشت و هیولای استبداد در شکل و فرم مهیب تری سر بر آورد. چرا که از یک طرف روحانیت ذوب شده در قدرت در پی ایجاد «دیکتاتوری صلحا» ی آیت الله بهشتی بود و سازمانهای چپ استالینیست و وابسته مانند حزب توده و چریکهای فدایی خلق نیز در پی استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» ی خود. اینگونه آزادیخواهان در سطح نخبگان، اقلیتی بیش نبودند و در میان آنها نیز تنش و برخورد وجود داشت از این رو زمانی که رئیس جمهور بنی صدر به عنوان آخرین مانع در برابر یورش استبدادیان مذهبی ایستاده بود، در سطح نخبگان، جز انگشت شماری، در کنار او نایستادند و به این ترتیب، کودتای خرداد 60 باز مانده های آزادی ها را در هم شکست.
دنباله👇
https://enghelabe-eslami.de/66324/
#بنی_صدر #مجامع_اسلامی_ایرانیان
#حقوق_پنجگانه
#استقلال_آزادی #رادیو_عصرجدید
#نه_به_خشونت
پیش بسوی استقلال، آزادی و رشد بر پایه عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
✅ @azadihagheman