➕ ما یه رفیق دست بخیر و پولداری داریم،
چند شب پیش حال خانمش بد میشه
میرن بیمارستان. همینطور که تو اورژانس منتظر بودن،
میبینن یه آقای مسن با ظاهری معمولی هی میره دم ایستگاه پرستاری دفترو میبینه
مردم رو نگاه میکنه برمیگرده عقب.
➕رفیق ما هم خبردار میشه و میره سراغ پیرمرده
و شروع میکنه باهاش حرف زدن و احوالپرسی و خلاصه میگه شما جای پدر من هستی
اگه مشکل مالی هست من در خدمتم و اینا.
پیرمرده میبردش یه گوشه جیبای کتشو نشون میده
که تو هر جیبش یه بسته پنج میلیونی بوده.
به رفیق ما میگه همه بچههام خارجن ارثشونو دادم...
➕ یه چهل میلیارد واسه خودم مونده
گذاشتم بانک سودشو میگیرم. خرجی هم ندارم.
عصر و شب که میشه سوار ماشین میشم
میام تو این بیمارستانا میچرخم
ببینم کی پول نداره کی نیازمنده کی نمیتونه ترخیص بشه،
بدون اینکه خودشون بفهمن پولشونو پرداخت میکنم
و برمیگردم خونه و با خیال راحت میخوابم...
زیادن از این آدمها
✍️: مهدی تاجوری
چند شب پیش حال خانمش بد میشه
میرن بیمارستان. همینطور که تو اورژانس منتظر بودن،
میبینن یه آقای مسن با ظاهری معمولی هی میره دم ایستگاه پرستاری دفترو میبینه
مردم رو نگاه میکنه برمیگرده عقب.
➕رفیق ما هم خبردار میشه و میره سراغ پیرمرده
و شروع میکنه باهاش حرف زدن و احوالپرسی و خلاصه میگه شما جای پدر من هستی
اگه مشکل مالی هست من در خدمتم و اینا.
پیرمرده میبردش یه گوشه جیبای کتشو نشون میده
که تو هر جیبش یه بسته پنج میلیونی بوده.
به رفیق ما میگه همه بچههام خارجن ارثشونو دادم...
➕ یه چهل میلیارد واسه خودم مونده
گذاشتم بانک سودشو میگیرم. خرجی هم ندارم.
عصر و شب که میشه سوار ماشین میشم
میام تو این بیمارستانا میچرخم
ببینم کی پول نداره کی نیازمنده کی نمیتونه ترخیص بشه،
بدون اینکه خودشون بفهمن پولشونو پرداخت میکنم
و برمیگردم خونه و با خیال راحت میخوابم...
زیادن از این آدمها
✍️: مهدی تاجوری