➕ همراه، همسفر، همکلاسی،
همسر، همخانه، همبازی، همبستر، همآهنگ، همزاد،
هممسیر، همدست، همگناه، همیار، همکار، همپا، همزمان، همفکر، همخواب، همدرد...
➕ باید توی زندگیت
یه "هم" خوب داشته باشی.
یه "هم" که تنهایی بتونه
جای همه "هم"های نداشته تورو پر کنه. یکی که باهاش کیف کنی.
حالت خوب بشه. هر بار نگاهش کنی تو دلت بگی الهی من قربون چشات بشم.
حتى وسط دعوا.
حتی وقتی پشتش رو بهت کرده و خوابیده...
➕ حتی وقتی سهم ته دیگ ماکارونی تو رو خورده، حتی وقتی میگه کار داره
و این هفته نمیرسه با هم برین بالا بالاها و سوسوی چراغهای شهر رو
تو شب پاییزی آذرماه نگاه کنین.
حتی وقتی تبخال زده یا دست توی دماغش کرده
و خیال کرده کسی نمیبینه اما شما دیدین...
➕ "همِ" کسی بودن هنره.
باید بلد باشی اونقدر نزدیک بشی که بشی شبیهش.
اقلا اداشو در بیاری یه وقتا. که مثلاً همفکری یا همدردی یا همرازی يا همدستی یا همراه...
آدم تا وقتی زنده است "هم" خودشو میخواد.
➕ آدم بی"هم" رو باد میبره. دورِ دور. خیلی دور.
"هم" بادکنک قرمز دست کوچیک و تپل و عرق کرده
اون بچهایه که سفت نگهش داشته.
"هم" یه مرد اون زنیه که حتی وقتی هشتاد سالش شد لیلی به لالاش بذاره
و هر روز بهش بگه که چقدر بهش افتخار میکنه.اینو از ته دلش بگه.
"هم" یه زن اون مردیه که کادوهای بزرگ نخره، پولدار نباشه، قدرتمند نباشه
اما بلد باشه خوشیهای کوچیک رو دریغ نکنه. بلد باشه روزی یه بار صدا بزنه
"خانومجان" یه جوری که زنش دیگه هیچ "هم" دیگهای نخواد...
➕ "همِ" کسی بودن یه رازه. یه افسونه. یه معجزه است.
نمیشه پسِ یقه کسی رو گرفت
و کنار کسی نشست و بهش گفت: از این به بعد تو میشی "هم" ایشون...
"هم" شدنی نیست. بودنیه.
"هم" بودن یعنی بتونی دست لوسیفر رو بگیری و با خودت ببریش بهشت.
بگی ما با همیم. بی این جایی نمیرم، حتی بهشت.
"هم" شما کیه؟
همسر، همخانه، همبازی، همبستر، همآهنگ، همزاد،
هممسیر، همدست، همگناه، همیار، همکار، همپا، همزمان، همفکر، همخواب، همدرد...
➕ باید توی زندگیت
یه "هم" خوب داشته باشی.
یه "هم" که تنهایی بتونه
جای همه "هم"های نداشته تورو پر کنه. یکی که باهاش کیف کنی.
حالت خوب بشه. هر بار نگاهش کنی تو دلت بگی الهی من قربون چشات بشم.
حتى وسط دعوا.
حتی وقتی پشتش رو بهت کرده و خوابیده...
➕ حتی وقتی سهم ته دیگ ماکارونی تو رو خورده، حتی وقتی میگه کار داره
و این هفته نمیرسه با هم برین بالا بالاها و سوسوی چراغهای شهر رو
تو شب پاییزی آذرماه نگاه کنین.
حتی وقتی تبخال زده یا دست توی دماغش کرده
و خیال کرده کسی نمیبینه اما شما دیدین...
➕ "همِ" کسی بودن هنره.
باید بلد باشی اونقدر نزدیک بشی که بشی شبیهش.
اقلا اداشو در بیاری یه وقتا. که مثلاً همفکری یا همدردی یا همرازی يا همدستی یا همراه...
آدم تا وقتی زنده است "هم" خودشو میخواد.
➕ آدم بی"هم" رو باد میبره. دورِ دور. خیلی دور.
"هم" بادکنک قرمز دست کوچیک و تپل و عرق کرده
اون بچهایه که سفت نگهش داشته.
"هم" یه مرد اون زنیه که حتی وقتی هشتاد سالش شد لیلی به لالاش بذاره
و هر روز بهش بگه که چقدر بهش افتخار میکنه.اینو از ته دلش بگه.
"هم" یه زن اون مردیه که کادوهای بزرگ نخره، پولدار نباشه، قدرتمند نباشه
اما بلد باشه خوشیهای کوچیک رو دریغ نکنه. بلد باشه روزی یه بار صدا بزنه
"خانومجان" یه جوری که زنش دیگه هیچ "هم" دیگهای نخواد...
➕ "همِ" کسی بودن یه رازه. یه افسونه. یه معجزه است.
نمیشه پسِ یقه کسی رو گرفت
و کنار کسی نشست و بهش گفت: از این به بعد تو میشی "هم" ایشون...
"هم" شدنی نیست. بودنیه.
"هم" بودن یعنی بتونی دست لوسیفر رو بگیری و با خودت ببریش بهشت.
بگی ما با همیم. بی این جایی نمیرم، حتی بهشت.
"هم" شما کیه؟