سکانس مترو
١۴ بهمن
تهران
امیر دبیری مهر
دستفروش در مترو التماس می کند کالای ۱۰ هزار تومانی را بفروشد
جوان حدود ۲۰ ساله گیتار می زند و با صدای خوش می خواند بلکه انعامی دریافت کند
مردم سر در گریبان اند به اینده نا معلوم می اندیشند
سرها در گوشی شاید خبری امید بخش یافت شود
اگر نشد هم جوکی و فیلم طعنه دار و خنده داری به وضع زندگی ما ایرانیان که حتی دقیقه ای رنج ها فراموش شود
چقدر صورتها نگران و غمگین و ترسان است
ومن در عجبم این همه آدم بویژه جوان ساعت ١١ در مترو چه می کنند؟ اگر شاغل هستند باید سرکار باشند و اگر دانشجو سرکلاس و ....
اغلب به زبان فارسی صحبت نمی کنند و صورت ها و پوشش ها نشان می دهد مهاجراندو در این شهر بی در و پیکر دنبال لقمه ای نان
هر کس با تلفن صحبت می کند دنبال نان و آب است یکی بیشتر یکی کمتر
و نازل ترین سطح زندگی ، زیست معطوف به کسب آب و نان
است که فاقد معناست و دور از همه ارزشهای والا
و جالب اینجاست که قرار بود به جایی برسیم که به اب و نان نیندیشیم
https://t.me/andishkadeye_kherad
١۴ بهمن
تهران
امیر دبیری مهر
دستفروش در مترو التماس می کند کالای ۱۰ هزار تومانی را بفروشد
جوان حدود ۲۰ ساله گیتار می زند و با صدای خوش می خواند بلکه انعامی دریافت کند
مردم سر در گریبان اند به اینده نا معلوم می اندیشند
سرها در گوشی شاید خبری امید بخش یافت شود
اگر نشد هم جوکی و فیلم طعنه دار و خنده داری به وضع زندگی ما ایرانیان که حتی دقیقه ای رنج ها فراموش شود
چقدر صورتها نگران و غمگین و ترسان است
ومن در عجبم این همه آدم بویژه جوان ساعت ١١ در مترو چه می کنند؟ اگر شاغل هستند باید سرکار باشند و اگر دانشجو سرکلاس و ....
اغلب به زبان فارسی صحبت نمی کنند و صورت ها و پوشش ها نشان می دهد مهاجراندو در این شهر بی در و پیکر دنبال لقمه ای نان
هر کس با تلفن صحبت می کند دنبال نان و آب است یکی بیشتر یکی کمتر
و نازل ترین سطح زندگی ، زیست معطوف به کسب آب و نان
است که فاقد معناست و دور از همه ارزشهای والا
و جالب اینجاست که قرار بود به جایی برسیم که به اب و نان نیندیشیم
https://t.me/andishkadeye_kherad