در عصری که نزدیکترین همدممون اینترنته، مشکلات خودمون رو سرچ میکنیم تا ببینیم بقیه هم اون مشکلات رو دارند یا نه، و اگه دارند، چطور دارند تحملش میکنند. چون انسان میترسه ازینکه از چیزی رنج ببره که فقط مختص خودشه. اگه بقیه رو ببینه که همون رنج رو دارند تجربه میکنند، حس خوبی بش دست میده، چون انگار توی یک تیم قرار گرفته، حتی اگه تعدادشون در کل دنیا اندک باشه.
منم بیماری خودم رو سرچ کردم. یکیشون رو. و تیم بزرگی وجود داشت. یک نفرشون نوشته بود دلم میخواد خودکشی کنم، اما دو تا بچه دارم، و مسئولیت اینها اجازه نمیده اینکار رو بکنم.
میخواستم براش بنویسم «ولی من بچه ندارم. یعنی باید اینکارو بکنم؟». ولی نوشتم و قبل از ارسال پاک کردم. یادم افتاد شاید این حرف متوجهش کنه که داره با «چون بچه دارم نمیتونم» به خودش تسکین میده، و نباید این تسکین رو ازش گرفت، چون برای تحمل بیماری لازمش داره.
بعد از سالها به این نتیجه رسیدم ساده بودن یه شمشیر دو لبهست. آدم ساده ممکنه اشتباهاتی مرتکب بشه که سلامتیش رو به خطر بندازه، که اگه باهوشتر بود مرتکب نمیشد. اما همین ساده بودن بش کمک میکنه بتونه رنجها رو بهتر تحمل کنه. با قصههایی که از دیگران میشنوه و باور میکنه، یا با قصههایی که خودش برای خودش میسازه و باور میکنه، مخدرهایی میسازه که تو داروخانهها نیست.
هیچوقت نفهمیدم حسودی یعنی چی. انقدر برام بیمعنی بود همیشه که لازم نبود سعی کنم آدم بهتری باشم تا حسود نباشم. اما اخیرا دارم یک چیزهایی ازش میفهمم.
منم بیماری خودم رو سرچ کردم. یکیشون رو. و تیم بزرگی وجود داشت. یک نفرشون نوشته بود دلم میخواد خودکشی کنم، اما دو تا بچه دارم، و مسئولیت اینها اجازه نمیده اینکار رو بکنم.
میخواستم براش بنویسم «ولی من بچه ندارم. یعنی باید اینکارو بکنم؟». ولی نوشتم و قبل از ارسال پاک کردم. یادم افتاد شاید این حرف متوجهش کنه که داره با «چون بچه دارم نمیتونم» به خودش تسکین میده، و نباید این تسکین رو ازش گرفت، چون برای تحمل بیماری لازمش داره.
بعد از سالها به این نتیجه رسیدم ساده بودن یه شمشیر دو لبهست. آدم ساده ممکنه اشتباهاتی مرتکب بشه که سلامتیش رو به خطر بندازه، که اگه باهوشتر بود مرتکب نمیشد. اما همین ساده بودن بش کمک میکنه بتونه رنجها رو بهتر تحمل کنه. با قصههایی که از دیگران میشنوه و باور میکنه، یا با قصههایی که خودش برای خودش میسازه و باور میکنه، مخدرهایی میسازه که تو داروخانهها نیست.
هیچوقت نفهمیدم حسودی یعنی چی. انقدر برام بیمعنی بود همیشه که لازم نبود سعی کنم آدم بهتری باشم تا حسود نباشم. اما اخیرا دارم یک چیزهایی ازش میفهمم.