همیشه دنیای خارج از چین، از توسعه و پیشرفت چین با تأخیری به اندازه یک فاز از پیشرفت، باخبر میشه. در ابتدا چین خامفروشی میکرد، و در فاز بعدی نیروی انسانی ارزان رو در کنار مواد خام قرار داد. اما دنیای خارج هنوز فکر میکرد تنها مزیتشون خامفروشیه. در فاز بعدی وارد کپیکاری شدند. اما دنیای خارج هنوز فکر میکرد تنها مزیتشون کارگران کمسن و ساله. در فاز بعدی وارد همکاری با شرکتهای خارجی و مونتاژ شدند. اما دنیای خارج فکر میکرد هنوز در حال کپیکاری هستند. در فاز بعدی شروع به انتقال تکنولوژی کردند. اما دنیای خارج فکر میکرد هنوز در حال مونتاژکاری هستند. در فاز بعدی وارد رقابت با همون شرکتهای خارجی شدند که قبلا باشون همکاری داشتند. اما دنیای خارج فکر میکرد هنوز در حال انتقال تکنولوژی هستند. و الان که دنیای خارج فکر میکنه هنوز در حال رقابت با شرکتهای خارجی هستند، در واقع از شرکتهای خارجی سبقت گرفتهاند و دارند خودشون با خودشون رقابت میکنند.
یک علت این تأخیر، علاوه بر بسته بودن جامعه چین، اولویت بودن
Made in China
در سیاستگذاریها، به جای
Designed in China
بود. بنابراین کسی در چین عجلهای نداشت با چهره خود چین با مشتری مواجه بشه. چهره میتونست ایتالیا باشه، و پشت سرش، چین به عنوان سازنده. ولی الان در مرحلهای از پیشرفت قرار گرفتهاند که میتونند با چهره خودشون با مشتری مواجه بشن. نباید این رو نادیده گرفت که مصرفکننده چینی با وجود ناسیونالیسم غلیظ به شدت عاشق جنس خارجی بود. مثلا با وجود کینهای که از ژاپنیها داشتند، قید ضبط صوت سونی و موتور هوندا رو نمیزدند. ولی الان دارند میبینند دیگه کالای ژاپنی رو ترجیح نمیدن، بدون اینکه تغییری در اون کینه رخ داده باشه و یا ناسیونالیستتر شده باشند. به این دلیل که نه تنها کالای چینی ارزانتره، و نه تنها کیفیت بهتری داره، بلکه دیزاین بهتری هم داره. الان چیزی با عنوان «کالای داخلی بخریم تا از تولیدکنندگان داخلی حمایت کنیم» داره موضوعیتش رو از دست میده. الان برند چینی در فضای رقابتی توسط برندهای خارجی تحت فشار نیست. بلکه از سمت بقیه برندهای چینی تحت فشاره (مثل بیوایدی که دیگه از تسلا نمیترسه، بلکه از نیو و اکسپنگ میترسه).
البته این پیشرفت سریع، که قابل تحسینه، یک داستان کاملا زیبا نیست، چون به پشتوانه اقدامات و تحولاتی بوده که عاقلانه یا انسانی نبودهاند، مثل پولپاشی بیحد و حصر در زنجیره تأمین، که معلوم نیست کی مشخص بشه چه مقدارش اضافه بوده، و این وسط آسیبهای جدی به محیطزیست زده، و همچنین فشار روانی بالا به کارمندان که پروژهها رو سریع پیش ببرند تا شرکت بتونه خیلی سریع به سلایق مشتریان پاسخ بده (این سرعت به نفع مشتریه، اما در چین به یک مسابقه دیوانهوار تبدیل شده. تا جایی که فاصله ارائه یک محصول و ارائه جایگزین بهترش به سه چهارماه کاهش پیدا کرده). اما کاپیتالیسم چینی به اون قسمتهای نازیباش کاری نداره و فقط به فکر درآمدزایی حداکثریه. و حتی همین عطش هم توسط دولت چین داره مهار میشه، و گرنه هم مشتری چینی و هم مشتری جهانی، منافع بیشتری ازین مسابقه دیوانهوار کسب میکرد. دولت چین، درست مثل سرطانیه که بدن یک ورزشکار ماراتن رو گرفتار کرده. درسته که با وجود سرطان برنده میشه و روی سکو میره، ولی اگه این سرطان رو نداشت رکورد خیلی خیلی بهتری رو ثبت میکرد.
ضمن اینکه لازمه مردم نگاهشون به چین رو آپدیت، و تاخیر یک فاز عقبتر رو برطرف کنند، لازمه منتظر تبعات یک «چین پیشتاز» هم باشند. چون وقتی هم مردم چین فهمیدهاند کشورشون پیشتازه، و هم دولت چین فهمیده یک بخش خصوصی پیشتاز داره، هر دو دچار غرور و تبختر شرقی بیشتری خواهند شد و نگاه بالا به پایین بدوی به بقیه دنیا پیدا خواهند کرد. دقیقا در فضایی که علوم انسانی عملا بایگانی شده، و همزمان تکنولوژی تختگاز جلو میره، بستر برای نگاه بدوی و افکار بدوی و اعمال بدوی بیشتر میشه. این پارادوکس پیشرفت/بدویت همزمان، چیزیه که بدون اتفاقات ناخوشایند نخواهد بود. همین چندروز پیش اظهارات مدیر یک مرکز درمانی مخصوص کودکان در چین باعث عصبانیت چینیها شده بود. چون یه چیزی به این مضمون گفته بود که به علت کاهش ابتلا به ویروس تنفسی مشتریمون خیلی کم شده موندیم چه کنیم، ایشالا این زمستون یکم کاسبی رونق بگیره! در بین واکنشها یک سوال مستتر مشترک وجود داشت: چی شده که اینجوری شدیم و چجوری باید جلوی این سقوط اخلاقی رو گرفت؟ البته همون غرور ناسیونالیستی بشون اجازه نمیده که اذعان کنند دچار فقر شدید در علوم انسانی و نرمافزار و قطبنما هستند (و مشکل صرفا کاراکتر منفی چند شهروند که درست حرف زدن در فضای پابلیک هم بلد نیستند، نیست)، اما دچارند، و این در آینده بیشتر خودش رو بروز خواهد داد. چون وقتی برنده شدی و روی سکویی، اینکه چجور آدمی هستی هم اهمیت پیدا میکنه.
یک علت این تأخیر، علاوه بر بسته بودن جامعه چین، اولویت بودن
Made in China
در سیاستگذاریها، به جای
Designed in China
بود. بنابراین کسی در چین عجلهای نداشت با چهره خود چین با مشتری مواجه بشه. چهره میتونست ایتالیا باشه، و پشت سرش، چین به عنوان سازنده. ولی الان در مرحلهای از پیشرفت قرار گرفتهاند که میتونند با چهره خودشون با مشتری مواجه بشن. نباید این رو نادیده گرفت که مصرفکننده چینی با وجود ناسیونالیسم غلیظ به شدت عاشق جنس خارجی بود. مثلا با وجود کینهای که از ژاپنیها داشتند، قید ضبط صوت سونی و موتور هوندا رو نمیزدند. ولی الان دارند میبینند دیگه کالای ژاپنی رو ترجیح نمیدن، بدون اینکه تغییری در اون کینه رخ داده باشه و یا ناسیونالیستتر شده باشند. به این دلیل که نه تنها کالای چینی ارزانتره، و نه تنها کیفیت بهتری داره، بلکه دیزاین بهتری هم داره. الان چیزی با عنوان «کالای داخلی بخریم تا از تولیدکنندگان داخلی حمایت کنیم» داره موضوعیتش رو از دست میده. الان برند چینی در فضای رقابتی توسط برندهای خارجی تحت فشار نیست. بلکه از سمت بقیه برندهای چینی تحت فشاره (مثل بیوایدی که دیگه از تسلا نمیترسه، بلکه از نیو و اکسپنگ میترسه).
البته این پیشرفت سریع، که قابل تحسینه، یک داستان کاملا زیبا نیست، چون به پشتوانه اقدامات و تحولاتی بوده که عاقلانه یا انسانی نبودهاند، مثل پولپاشی بیحد و حصر در زنجیره تأمین، که معلوم نیست کی مشخص بشه چه مقدارش اضافه بوده، و این وسط آسیبهای جدی به محیطزیست زده، و همچنین فشار روانی بالا به کارمندان که پروژهها رو سریع پیش ببرند تا شرکت بتونه خیلی سریع به سلایق مشتریان پاسخ بده (این سرعت به نفع مشتریه، اما در چین به یک مسابقه دیوانهوار تبدیل شده. تا جایی که فاصله ارائه یک محصول و ارائه جایگزین بهترش به سه چهارماه کاهش پیدا کرده). اما کاپیتالیسم چینی به اون قسمتهای نازیباش کاری نداره و فقط به فکر درآمدزایی حداکثریه. و حتی همین عطش هم توسط دولت چین داره مهار میشه، و گرنه هم مشتری چینی و هم مشتری جهانی، منافع بیشتری ازین مسابقه دیوانهوار کسب میکرد. دولت چین، درست مثل سرطانیه که بدن یک ورزشکار ماراتن رو گرفتار کرده. درسته که با وجود سرطان برنده میشه و روی سکو میره، ولی اگه این سرطان رو نداشت رکورد خیلی خیلی بهتری رو ثبت میکرد.
ضمن اینکه لازمه مردم نگاهشون به چین رو آپدیت، و تاخیر یک فاز عقبتر رو برطرف کنند، لازمه منتظر تبعات یک «چین پیشتاز» هم باشند. چون وقتی هم مردم چین فهمیدهاند کشورشون پیشتازه، و هم دولت چین فهمیده یک بخش خصوصی پیشتاز داره، هر دو دچار غرور و تبختر شرقی بیشتری خواهند شد و نگاه بالا به پایین بدوی به بقیه دنیا پیدا خواهند کرد. دقیقا در فضایی که علوم انسانی عملا بایگانی شده، و همزمان تکنولوژی تختگاز جلو میره، بستر برای نگاه بدوی و افکار بدوی و اعمال بدوی بیشتر میشه. این پارادوکس پیشرفت/بدویت همزمان، چیزیه که بدون اتفاقات ناخوشایند نخواهد بود. همین چندروز پیش اظهارات مدیر یک مرکز درمانی مخصوص کودکان در چین باعث عصبانیت چینیها شده بود. چون یه چیزی به این مضمون گفته بود که به علت کاهش ابتلا به ویروس تنفسی مشتریمون خیلی کم شده موندیم چه کنیم، ایشالا این زمستون یکم کاسبی رونق بگیره! در بین واکنشها یک سوال مستتر مشترک وجود داشت: چی شده که اینجوری شدیم و چجوری باید جلوی این سقوط اخلاقی رو گرفت؟ البته همون غرور ناسیونالیستی بشون اجازه نمیده که اذعان کنند دچار فقر شدید در علوم انسانی و نرمافزار و قطبنما هستند (و مشکل صرفا کاراکتر منفی چند شهروند که درست حرف زدن در فضای پابلیک هم بلد نیستند، نیست)، اما دچارند، و این در آینده بیشتر خودش رو بروز خواهد داد. چون وقتی برنده شدی و روی سکویی، اینکه چجور آدمی هستی هم اهمیت پیدا میکنه.