جیلا!
+ اینا چیه رفتی برا مَ نوشتی؟ میخوای خونه خرابم کنی؟ تِه رحم سرت نمیشه؟ مروت سرت نمیشه؟ عقل تو کلهت نیست؟ الان دو هفته آزاگاره که خورد و خُو نداریم. تو ئی دو هفته فاطو سه بار به غشوه افتاده. مَ خودمم دلم داره از جا کنده میشه. ئی کلاسمال هم که گلاب به روتون ک...ریقک گرفته! پیرمرد پاک از حال رفته. تِه که خودت راه میبری. اَ جوونی یک بستوی میزده. دکتر غضنفریم گفته برا مرض قندش خوبه. پیرمرد اَ موقعی اشنفته چی نوشتی، همینکه بستی میزنه زود اً کلهش میپره. اصلاً براش افاقه نمیکنه. ته چرا دس از سر ما ور نمیداری؟ چرا برا ما پروندهسازی میکنی؟ چرا آدرس ما رِ میدی؟ میخوای آخر عمری خونه خرابمون کنی؟ به تو هم میشه بگی قومِ خویش؟
− مگه چی نوشتم خاله؟
+ دیگه میباس چی بنویسی؟ مگه ننوشته بودی که دیگه نمیتونی صحبتای ماهطلعت رِ تو روزنومه چاپ کنی چون خیلی تند شده؟ مَ کجام تند شده؟ کدوم صحبتم تند شده؟ همینطور مثل آمندلی خدابیامرز اَ خودت حرف در مییاری؟ پیش خودت نمیگی این بدبخت بیچارا تو کنج این دهات کس و کاری ندارن؟ نمیگی یه دفعه بریزن تو خونهشون؟ نمیگی ممکنه ببرنشون زندون؟ نمیگی....؟
− خاله این حرفا چیه؟ به خاطر یک جمله که اونم من نوشتم که نمیریزن تو خونۀ شما!
+چطو نمیریزن؟ خوبم میریزن! مَ خودم ئی چیزاره راه میبرم. مَ خودم هر شُو ماهواره نگاه میکنم. مَ خودم اَ همه چیز خبر دارم. تِه دگه میخوای یاد مَ بدی؟
− مگه تو کاری کردی یا تو خونۀ شما چیزی پیدا میشه که بخوان بریزن تو خونهتون؟
+ خب، پیدا نشه. مگه حتماً میبا چیزی پیدا بشه که بریزن تو خونۀ آدم؟ همین جیلا مگه نریختن تو خونهش؟
− منظورت ژیلا بنییعقوب است؟
+ ها دگه! من زبونم نمیچرخه بگم جیلا، میگم جیلا! ها همون، همون بنییعقوب. مگه ده نفر نرفته بودن خونهشون؟ خب، برا چی رفته بودن؟ سندی بود؟ مدرکی بود؟ کاری کرده بود؟ چیزی گفته بود؟ خب، ولی رفتن و موبایلشه و اون لفتافشه چیه اونم بردن از شوورشم بردن. اسم شوورشم بهمنه. خواهرت میگفت تو زندون با هم بودین. ببین چطو اَ همه چیز سر در مییارم؟ گفتن موبایل و لفتافشونه بردن از توشون سند مدرک پیدا کنن! یه مَ به گوشِ خودم از رئیس قِضائیه شنیدم که گفت اول باید مدرکی باشه بعد برن خونۀ مردم، نه اول برن خونۀ مردم تا بعد مدرک جور کنن! ولی خب، مَ که نمیدونم تو ئی مملکت چه خبره. نه اینکه ندونم ها! نه، خیلی هم خوب میدونم که چه خبره، برا همی میگم که ته چرا با ئی حرفات آدرس خونۀ ما رِ میدی؟ چرا برا ما پروندهسازی میکنی؟ چرا ور ما دردسر میسازی؟ میدونی اگه یه موقع ده نفر بریزن خونۀ ما اول این فاطو چشماش اً ترس میپلقّه، بعد ئی پیرمرد کلاسمال جا به جا ر..ق رحمته سر میکشه؟ پیرمرد میترسه ئی دو− سه مثقالوره زیر دشکش پیدا کنن و بفرستنش کا تی تی! میفهمی کا تی تی کجاس؟ همی اولِ کرمونه! بعدشم وقتی برا ئی جیلا با او جثۀ ریزه میزهش ده نفر بریزن تو خونهش، برا ما خدا میدونه چند نفر بریزن! خودت که میدونی خاله. مَ استخونبندیم به آمندلی خدابیامرز رفته. همچی بگی نگی هیکلم یه کم درشته. چرا دروغ؟ راستش قد و قوارهم ماشالله نومخدا به همی ترامپ رفته! بعضیا پشت سرم چُو انداختن ماهطلعتگُنده! حالا بذار بگن گُنده! چیزی ازم کم میشه؟ ترسم بیشتر از اونه حالا که برای جیلا ده نفر ریختن خونهش برا مَ صد نفر بریزن! اونوقت جلو در و همسایه چه خاکی ور سر کنم؟ چه کارای میکنی خاله؟ قلبم داره مثِ ...نِ کاسِرک میزنه. اصلاً قِرار نداره. چه غِلطی کردم که خواستم به ته وارایی بدم که قوم و خویشیم! پیش خودم گفتم شاید بتونی بهمون کمکی برسونی، کمک که نرسوندی هچ، زندگیمونه سیاه کردی خاله!
(وسط این معرکهٔ ترامپ چه گیری کردم با این خاله ها! به خدا تا حالا دوبار حرفاشو آخر شب از تو صفحهٔ روزنامه برداشتن! تقصیر منه مگه؟)
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
+ اینا چیه رفتی برا مَ نوشتی؟ میخوای خونه خرابم کنی؟ تِه رحم سرت نمیشه؟ مروت سرت نمیشه؟ عقل تو کلهت نیست؟ الان دو هفته آزاگاره که خورد و خُو نداریم. تو ئی دو هفته فاطو سه بار به غشوه افتاده. مَ خودمم دلم داره از جا کنده میشه. ئی کلاسمال هم که گلاب به روتون ک...ریقک گرفته! پیرمرد پاک از حال رفته. تِه که خودت راه میبری. اَ جوونی یک بستوی میزده. دکتر غضنفریم گفته برا مرض قندش خوبه. پیرمرد اَ موقعی اشنفته چی نوشتی، همینکه بستی میزنه زود اً کلهش میپره. اصلاً براش افاقه نمیکنه. ته چرا دس از سر ما ور نمیداری؟ چرا برا ما پروندهسازی میکنی؟ چرا آدرس ما رِ میدی؟ میخوای آخر عمری خونه خرابمون کنی؟ به تو هم میشه بگی قومِ خویش؟
− مگه چی نوشتم خاله؟
+ دیگه میباس چی بنویسی؟ مگه ننوشته بودی که دیگه نمیتونی صحبتای ماهطلعت رِ تو روزنومه چاپ کنی چون خیلی تند شده؟ مَ کجام تند شده؟ کدوم صحبتم تند شده؟ همینطور مثل آمندلی خدابیامرز اَ خودت حرف در مییاری؟ پیش خودت نمیگی این بدبخت بیچارا تو کنج این دهات کس و کاری ندارن؟ نمیگی یه دفعه بریزن تو خونهشون؟ نمیگی ممکنه ببرنشون زندون؟ نمیگی....؟
− خاله این حرفا چیه؟ به خاطر یک جمله که اونم من نوشتم که نمیریزن تو خونۀ شما!
+چطو نمیریزن؟ خوبم میریزن! مَ خودم ئی چیزاره راه میبرم. مَ خودم هر شُو ماهواره نگاه میکنم. مَ خودم اَ همه چیز خبر دارم. تِه دگه میخوای یاد مَ بدی؟
− مگه تو کاری کردی یا تو خونۀ شما چیزی پیدا میشه که بخوان بریزن تو خونهتون؟
+ خب، پیدا نشه. مگه حتماً میبا چیزی پیدا بشه که بریزن تو خونۀ آدم؟ همین جیلا مگه نریختن تو خونهش؟
− منظورت ژیلا بنییعقوب است؟
+ ها دگه! من زبونم نمیچرخه بگم جیلا، میگم جیلا! ها همون، همون بنییعقوب. مگه ده نفر نرفته بودن خونهشون؟ خب، برا چی رفته بودن؟ سندی بود؟ مدرکی بود؟ کاری کرده بود؟ چیزی گفته بود؟ خب، ولی رفتن و موبایلشه و اون لفتافشه چیه اونم بردن از شوورشم بردن. اسم شوورشم بهمنه. خواهرت میگفت تو زندون با هم بودین. ببین چطو اَ همه چیز سر در مییارم؟ گفتن موبایل و لفتافشونه بردن از توشون سند مدرک پیدا کنن! یه مَ به گوشِ خودم از رئیس قِضائیه شنیدم که گفت اول باید مدرکی باشه بعد برن خونۀ مردم، نه اول برن خونۀ مردم تا بعد مدرک جور کنن! ولی خب، مَ که نمیدونم تو ئی مملکت چه خبره. نه اینکه ندونم ها! نه، خیلی هم خوب میدونم که چه خبره، برا همی میگم که ته چرا با ئی حرفات آدرس خونۀ ما رِ میدی؟ چرا برا ما پروندهسازی میکنی؟ چرا ور ما دردسر میسازی؟ میدونی اگه یه موقع ده نفر بریزن خونۀ ما اول این فاطو چشماش اً ترس میپلقّه، بعد ئی پیرمرد کلاسمال جا به جا ر..ق رحمته سر میکشه؟ پیرمرد میترسه ئی دو− سه مثقالوره زیر دشکش پیدا کنن و بفرستنش کا تی تی! میفهمی کا تی تی کجاس؟ همی اولِ کرمونه! بعدشم وقتی برا ئی جیلا با او جثۀ ریزه میزهش ده نفر بریزن تو خونهش، برا ما خدا میدونه چند نفر بریزن! خودت که میدونی خاله. مَ استخونبندیم به آمندلی خدابیامرز رفته. همچی بگی نگی هیکلم یه کم درشته. چرا دروغ؟ راستش قد و قوارهم ماشالله نومخدا به همی ترامپ رفته! بعضیا پشت سرم چُو انداختن ماهطلعتگُنده! حالا بذار بگن گُنده! چیزی ازم کم میشه؟ ترسم بیشتر از اونه حالا که برای جیلا ده نفر ریختن خونهش برا مَ صد نفر بریزن! اونوقت جلو در و همسایه چه خاکی ور سر کنم؟ چه کارای میکنی خاله؟ قلبم داره مثِ ...نِ کاسِرک میزنه. اصلاً قِرار نداره. چه غِلطی کردم که خواستم به ته وارایی بدم که قوم و خویشیم! پیش خودم گفتم شاید بتونی بهمون کمکی برسونی، کمک که نرسوندی هچ، زندگیمونه سیاه کردی خاله!
(وسط این معرکهٔ ترامپ چه گیری کردم با این خاله ها! به خدا تا حالا دوبار حرفاشو آخر شب از تو صفحهٔ روزنامه برداشتن! تقصیر منه مگه؟)
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad