دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۴
در اواخر بحران، سرعت تحولات ایالات متحده را از هر نوع توانمندی واقعی برای هدایت حوادث ایران محروم کرد. بنظر میرسد واشنگتن چشمانداز اهداف خود را از دست داده بود. برای مثال، بسیاری در ایران رضایت نهایی آمریکا به خروج شاه را حرکت آشتیجویانه مفیدی میدانستند ولی [شایعه] استقرار ناگهانی ژنرال هویزر به جای شاه بکلی این ژست خیرخواهانه را خراب کرد.
کارتر به هویزر طرحی مبهم برای مداخله نظامی نیز ارائه داده بود که هیچگاه آن را در نظر نگرفت.
اگر آشفتگی ماه آخر یا بیشتر را کنار بگذاریم، درباره قابلیت تحقق راهکارهای کارتر چه میتوان گفت؟ از همان اوائل بحران روشن شد که اصلاحات شاه مخالفانش را راضی نمیکند. امتیازاتی که میداد بعنوان علائم ضعف تلقی میشد و تنها بعنوان سوخت نیروهای انقلابی خدمت میکرد. در این اثنا موقعیت شاه رو به ضعف میرفت.
از زمانی که نیروهای شیعی خواستار سرنگونی کامل شاه شدند، که از اواخر پائیز ۱۹۷۸ [آبان و آذر ۱۳۵۷] آغاز شد، دولت کارتر باید میفهمید که اگر اصلاحات بیش از حد اندک یا دیرهنگام باشد به برنامههای جایگزین احتیاطی نیاز است. از آنجا که کارتر اصلاحات سیاسی را به بهای از دست دادن شاه نمیخواست، سیاست او بطرزی آشکار ناکارآمد بود. در این زمان کارتر بیشتر به همکاری نزدیک با شاه علاقمند بود تا به فشار به شاه برای اصلاحات. این گفته برژینسکی، که انقلابها تنها زمانی موفق میشوند که اِلیت حاکم شروع به امتیازدهی کند، ممکن است در این مورد درست باشد.
@abdollahshahbazi
۳۴
در اواخر بحران، سرعت تحولات ایالات متحده را از هر نوع توانمندی واقعی برای هدایت حوادث ایران محروم کرد. بنظر میرسد واشنگتن چشمانداز اهداف خود را از دست داده بود. برای مثال، بسیاری در ایران رضایت نهایی آمریکا به خروج شاه را حرکت آشتیجویانه مفیدی میدانستند ولی [شایعه] استقرار ناگهانی ژنرال هویزر به جای شاه بکلی این ژست خیرخواهانه را خراب کرد.
کارتر به هویزر طرحی مبهم برای مداخله نظامی نیز ارائه داده بود که هیچگاه آن را در نظر نگرفت.
اگر آشفتگی ماه آخر یا بیشتر را کنار بگذاریم، درباره قابلیت تحقق راهکارهای کارتر چه میتوان گفت؟ از همان اوائل بحران روشن شد که اصلاحات شاه مخالفانش را راضی نمیکند. امتیازاتی که میداد بعنوان علائم ضعف تلقی میشد و تنها بعنوان سوخت نیروهای انقلابی خدمت میکرد. در این اثنا موقعیت شاه رو به ضعف میرفت.
از زمانی که نیروهای شیعی خواستار سرنگونی کامل شاه شدند، که از اواخر پائیز ۱۹۷۸ [آبان و آذر ۱۳۵۷] آغاز شد، دولت کارتر باید میفهمید که اگر اصلاحات بیش از حد اندک یا دیرهنگام باشد به برنامههای جایگزین احتیاطی نیاز است. از آنجا که کارتر اصلاحات سیاسی را به بهای از دست دادن شاه نمیخواست، سیاست او بطرزی آشکار ناکارآمد بود. در این زمان کارتر بیشتر به همکاری نزدیک با شاه علاقمند بود تا به فشار به شاه برای اصلاحات. این گفته برژینسکی، که انقلابها تنها زمانی موفق میشوند که اِلیت حاکم شروع به امتیازدهی کند، ممکن است در این مورد درست باشد.
@abdollahshahbazi