عبدالله شهبازی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


وبسایت:
www.shahbazi.org
فیسبوک:
https://www.facebook.com/abdollah.shahbazi
توئیتر:
https://twitter.com/ashahb

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


صحبت دیشب ۲۸ فوریه ۲۰۲۵/ ۱۰ اسفند ۱۴۰۳ در کلاب‌هاوس درباره ماجرای جنجالی ملاقات ترامپ- زلنسکی در کاخ سفید.

@abdollahshahbazi


عجب وضعی شده. واقعاً اروپا حاضر است ٢۵٠ میلیارد دلار بدهد؟

فوری: رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، در صورت توقف کمک‌های مالی ایالات متحده برای جنگ، از اروپا درخواست ۲۵۰ میلیارد دلار کرد.

او گفت: «اگر آمریکا دادن پول به ما را متوقف کند، ما دستکم ۲۵۰ میلیارد دلار از اروپا مطالبه خواهیم کرد.»

https://x.com/exxalerts/status/1895893553525768402?s=46

@abdollahshahbazi


رئیس ناتو، مارک روت، گفته است که به ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، گفته است که او باید راهی برای ترمیم رابطه خود با رئیس‌جمهور دونالد ترامپ پس از درگیری روز جمعه در کاخ سفید پیدا کند.

روت روز شنبه در گفتگو با بی‌بی‌سی گفت: «مهم است که رئیس‌جمهور زلنسکی راهی برای ترمیم رابطه خود با رئیس‌جمهور آمریکا و تیم ارشد رهبری آمریکا بیابد.» او این سخنان را در توضیح مکالمه‌اش با زلنسکی در روز جمعه بیان کرد.

وی دیدار در کاخ سفید را «ناگوار» توصیف کرد.

@abdollahshahbazi


درباره جنجال دیدار ترامپ- زلنسکی

جنجال دیدار ترامپ و زلنسکی می‌تواند توضیح منطقی داشته باشد. بنظرم، به احتمال زیاد، این ماجرا سازمان‌یافته بود برای مهار ناسیونالیست‌های افراطی اوکرائین غربی که بسیار قدرتمند هستند و به شدت ضد روس. روسیه بدون حفظ مناطق اشغالی روس‌نشین در دونباس حاضر نیست به جنگ پایان دهد. اگر زلنسکی بخواهد با پذیرش درخواست روسیه صلح را به اوکرائین بازگرداند ناچار است نیروهای داخلی را مهار کند. باید بتواند در داخل کشور اعلام کند که همه جور مقاومت کردم ولی زورم نرسید و ناچار شدم امتیازاتی به این بزرگی بدهم. خودمان را به جای زلنسکی بگذاریم. به ترامپ می‌گوید امکان ندارد ناسیونالیست‌های اوکرائین غربی بپذیرند. زلنسکی یهودی است و این صلح می‌تواند در میان ناسیونالیست‌های فوق، با آن سابقه همکاری با ارتش نازی در جنگ جهانی دوم و مشارکت در کشتار لهستانی‌ها و یهودیان، به فرضیات در زمینه «توطئه یهود برای نابود کردن اوکرائین» دامن زند و مجدداً موجی از یهودی‌ستیزی پدید آورد. بناچار، باید چنین فضاسازی‌هایی انجام شود تا تمکین زلنسکی به خواست ترامپ موجه جلوه کند.

حدود یک سال و نیم پیش، در ٢۴ شهریور ١۴٠٢/ ١۵ سپتامبر ٢٠٢٣، نوشتم: «اوکرائین در طول تاریخ معاصر همیشه سرنوشت تلخی داشته. در جنگ اول جهانی آمریکا و بریتانیا از ناسیونالیست‌های اوکرائین غربی نهایت استفاده نظامی را کردند علیه انقلاب بلشویکی ولی در نهایت آنان را به ژنرال پیلسودسکی، دیکتاتور نوظهور لهستان، فروختند. در جنگ جهانی دوم هم ناسیونالیست‌های اوکرائین غربی راه همکاری با ارتش هیتلر را در لهستان در پیش گرفتند و مشارکت در کشتارهای لهستانی‌ها و یهودیان و غیره. فرجام این تلاش‌ها همیشه شکست بوده. تصور می‌کنم این یکی نیز به شکست تلخ منجر شود.»

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۹

بحران ایران همچنین نشان می‌دهد که برژینسکی از عدم اطلاع به کارتر درباره یک گزینه مفقود فراتر رفت. تقلای مدام برژینسکی برای اثبات راهکار مورد نظرش مفید نبود. او مرتب به کارتر اصرار می‌کرد که به شاه بگوید از گزینه «مشت آهنین» استفاده کند برغم اینکه کارتر بارها آن را رد کرد.

سرانجام، مشاور امنیت ملی با درگیر کردن خود به اجرای سیاست از جایگاه خویش فراتر رفت. او در ۳ نوامبر به شاه تلفن کرد و تلاش کرد که سیاست کارتر را بنحوی نامحسوس تغییر دهد. سپس، به کمک اردشیر زاهدی، تلاش کرد که شاه را به سرکوب شورش وادارد. در همین حال، سالیوان همچنان به شاه می‌گفت که کارتر نمی‌خواهد مسئولیت چنین سرکوبی را به عهده گیرد. مایکل لدین و ویلیام هیوبرت لوئیس سردرگمی شاه را به دلیل این رفتارها چنین توصیف کرده‌اند: «شاه هیچگاه نتوانست داستانی مشابه از کاخ سفید و وزارت خارجه بشنود تا مطمئن شود که از حمایت محکم ایالات متحده برخوردار است؛ در حالی که دیگران دائم به او یادآور می‌شدند که بکارگیری قوه قهریه غیرقابل قبول است.»

[پایان گزارشی از تحقیق آلکساندر موئنس درباره دولت کارتر و انقلاب ۱۳۵۷ ایران.]

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۸

انبوهی از تناقضات و بسیاری اطلاعات متناقض وجود داشت و تصمیم‌گیری اصلاً آسان نبود. پیچیده‌تر نیز می‌شد زیرا کارتر در شورای امنیت ملی کسی را نداشت که به اندازه کافی در میان نظرات متعارض بی‌طرف باشند و در تدوین سیاست‌های بدیل به او کمک کند. برژینسکی نه تنها در ایفای این نقش کاملاً شکست خورد بلکه از آغاز باور داشت که انقلاب برگشت‌پذیر است. اگر براون و شلزینگر برای دریافت تحلیل‌های بهتر بیشتر با برژینسکی مماشات می‌کردند، شاید می‌توانست داوری عینی‌تری به دست دهد. ولی او صدای تنها بود. بعلاوه، این بحرانی بود با ابعاد عظیم. همانطور که نیوسام [در مصاحبه ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۹ با بوئنس] بیان کرد، برژینسکی به دلیل ریاست کمیته ویژه هماهنگی [تصمیم‌گیری درباره] کنترل بحران را محکم در دست گرفته بود. «او [برژینسکی] نقش هماهنگ‌کننده خود را می‌شناخت ولی کاری که می‌کرد "هماهنگی مضاعف" coordination plus بود. از جنس هماهنگی اسکوکرافت نبود که می‌فهمیدم، یعنی برای رئیس‌جمهور همه گزینه‌ها و مواضع توضیح داده می‌شد. هماهنگی او [برژینسکی] آمیخته با جانبداری شخصی بود.»

[برنت اسکوکرافت، مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون و جرالد فورد و سپس جرج بوش. شهبازی]

"هماهنگی مضاعف" سبب شد که برژینسکی در نهایت در قبال نظرات جانبدارانه دیگران مواضعی اتخاذ کند که چندان اصولی نبود. برای مثال، در ماجرای یادداشت ۲۴ اکتبر وزارت خارجه به نظرات پرشت اجازه شنیده شدن منصفانه در دولت نداد و بدینسان دولت را از استماع یک پیشنهاد مهم برای مقابله با بحران ایران محروم کرد.

متنی که برژینسکی در جلسه ۲۸ دسامبر مشاوران اصلی کارتر نوشت سازشی بود میان دیدگاه‌ها به دلیل بن‌بستی که به آن رسیده بودند. پیام ۳ نوامبر به شاه نیز اینگونه بود که نتیجه آن برای مواضع آمریکا در ایران غیرمفید و بحث‌انگیز است و به تعبیر گری سیک «در روشن کردن نقش ایالات متحده ناموفق بود.» پیام بیانگر بن‌بست میان هواداران دو گزینه بود. برژینسکی مسئول بود که این فرایند را به جایی رساند که کارتر بتواند تصمیم روشن بگیرد. او چنین نکرد زیرا بیش از حد به یک گزینه باور داشت تا بدانجا که نمی‌توانست نقش خود را به درستی ایفاء کند.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۷

نتیجه‌گیری:

این پرسش که اگر سیر اقدامات آمریکا متفاوت می‌بود آیا می‌توانست مانع از دست دادن ایران شود فرضیه است، ولی ضعف عملکرد مشورتی کارتر فراتر از فرضیه است. اینکه آیا کارتر بعنوان یک شخص توان یا اراده تصمیم‌گیری روشن داشت یا نداشت، فرایند ناکارآمد مشاوره او را توضیح نمی‌دهد. این توضیح فرایندی را نشان می‌دهد که در لبه فروپاشی قرار داشت. روال گردآوری و بحث درباره گزینه‌های مختلف بین بخش‌های مختلف دولت، که مشخصه سال‌های اولیه دولت کارتر بود، عملاً شکست خورده بود. به گفته گری سیک‌، «نشست‌های پراکنده در سطح بالا برگزار می‌شد ولی هیچ چیز مستمری وجود نداشت؛ چیزی که واقعاً مسائل را مطرح، شناسایی، پالایش و استدلال کند و بطور منظم به رئیس‌جمهور انتقال دهد.»

برخی تحلیل‌گران کارتر را به دلیل فقدان قوه رهبری و عدم تمایل به گردآوردن چشم‌اندازهای مختلف در قالب یک سیاست روشن شماتت می‌کنند. درواقع، او در انتقال راهکاری روشن به شاه شکست خورد. پیام‌های متعدد که تصویب کرد مبهم بود و بتدریج اعتماد شاه را به حمایت آمریکا زایل کرد. بعلاوه، کارتر نتوانست در مواجهه با نشانه‌های فراوان دال بر ناتوانی شاه در حفظ قدرت جایگاه خود را بازبینی کند. وقتی [در مصاحبه ۱۲ مه ۱۹۸۹ با موئنس] از برژینسکی پرسیده شد که آیا سیاست کارتر شکست خورد، او پاسخ داد که بخشی از این دریافت به دلیل مشکلات با سالیوان بود. و سپس افزود: «در عین حال، احتمالاً درست است زیرا کارتر آمادگی آن را نداشت تا در برابر گلوله سینه سپر کند. او می‌خواست از شاه حمایت کند ولی مایل نبود به صراحت به شاه بگوید "از ارتش استفاده کن" یا سپس به ارتش بگوید "از قوه قهریه استفاده کن." او همیشه می‌خواست آخرین تصمیم را ایرانیان بگیرند!»

بیش از آنکه فقط بر کارتر بعنوان فردی غیرقاطع تمرکز کنیم، مفید است فقدان کمک اطرافیان به او را نیز ببینیم. ونس و سایرین حمایت آمریکا از گزینه‌ «مشت آهنین» را رد می‌کردند برغم استدلال‌هایی که به سود آن می‌شد. اگر مشاوران معتبری برای دفاع از مشی برژینسکی وجود داشت، احتمالاً برای برژینسکی بهتر این بود که بی‌طرف می‌ماند و وظایف متعارف خود را انجام می‌داد. در این مورد، بی‌طرفی بدان معنا بود که یک نفر [بجز مشاور امنیت ملی] بر فرایند مورد نظر برژینسکی اصرار کند و رئیس‌جمهور [که از طریق مشاور امنیت ملی] به خوبی مطلع‌شده تصمیم روشن بگیرد.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۶

برخی استدلال می‌کنند که تا پایان اکتبر [اوائل آبان ۱۳۵۷] ارتش می‌توانست بدون خون‌ریزی زیاد شورش را سرکوب کند. و همچنین می‌توانست در ماه دسامبر مانع از انقلاب شود هرچند این بار با خون‌ریزی قابل توجه. افراد دیگری ادعا می‌کنند که انقلاب چنان گسترده و تظاهرات چنان انبوه بود که هرگونه تلاش برای بکارگیری ظرفیت کامل ارتش یا به فرار گسترده نظامیان از ارتش منجر می‌شد یا به قتل‌عام بسیار وسیع.

در راهکار پرشت گفته می‌شد که خمینی و پیروانش نه ضد آمریکایی هستند نه ضد دمکراتیک. درواقع، دستیاران خمینی از ماه‌های اولیه سال ۱۹۷۸ طرح‌های او را معتدل تصویر می‌کردند. گری سیک اشاره می‌کند که دستیاران خمینی، بویژه ابراهیم یزدی، تعمداً افکار عمومی غرب را درباره نیات واقعی خمینی گمراه می‌کردند. پرشت و سایرین معتقد بودند که خمینی در جمهوری اسلامی آینده فقط نقشی نمادین ایفاء خواهد کرد. برژینسکی با تمسخر بیاد می‌‌آورد که آنان خمینی را شخصیتی «شبیه به گاندی» می‌دانستند. پرشت همچنین معتقد بود که شاه نمی‌تواند دوام بیاورد و از آنجا که شیعیان مانند شاه ضد شوروی هستند چرا ایالات متحده نباید به سرعت حمایت خود را تغییر دهد و به این ترتیب تداوم دوستی آمریکا- ایران را سبب شود؟

درست مانند گزینه «مشت آهنین»، راهکار پرشت نیز ممکن بود کارآمد باشد اگر در اوائل بحران به کار گرفته می‌شد. هرچند کمک به سقوط یک دوست وفادار دشوار است ولی دولت کارتر نتوانست ببیند که منافع این کار فراتر از یک فرد است. نفرت پس از انقلاب از هر چیز آمریکایی انسان را متحیر می‌کند که آیا دستیاران خمینی اصلاً حاضر بودند با آمریکائیان مذاکره کنند یا خیر. هنوز هیچ راهی وجود ندارد که بدانیم آیا ورود نخستین آمریکائیان به اردوگاه اسلام‌گرایان می‌توانست روابط بهتری ایجاد کند. دولت کارتر درباره ضعف واقعی و بی‌اهمیتی اپوزیسیون سکولار ایران به شکل بدی دچار سوء محاسبه بود. خطا زمان گرانبهایی را از بین برد. در دسامبر ۱۹۷۸ مسئله گشایش ارتباط با خمینی احتمالاً بلاموضوع بود.

سیاست‌گذاران واشنگتن بطور سیستماتیک از کمک دستگاه اطلاعاتی آمریکا برخوردار نبودند. فقدان اطلاعات خوب درباره نیروهای اپوزیسیون ایران بطور عام مانع شد تا ایالات متحده ابعاد نارضایتی ایرانیان از شاه را درک کند. در نتیجه، دولت کارتر تصوری از وخامت اوضاع و برآوردی از قدرت اپوزیسیون شیعی نداشت. در دوران بحران نیروهای شیعی کم‌اهمیت یا نادرست ارزیابی شدند.

سرانجام، هیچ کس در دولت ایالات متحده نمی‌دانست که شاه به بیماری سرطان پیشرفته مبتلاست. این بیماری رهبری قوی‌اراده را به مردی افسرده و متزلزل تبدیل کرده بود.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۵

کارتر با ندادن پاسخ قاطع به درخواست‌های شاه، که از او راهنمایی می‌خواست، سیاست خود را ناکارآمدتر کرد. پاسخ به درخواست‌های شاه آسان نبود. شاه در تماس‌هایش با واشنگتن غالباً در جستجوی راهنمایی بود. خواست همدلانه برای حمایت و راهنمایی غالباً با سوءظن آشکار به واشنگتن همزیستی داشت. به این ترتیب، غالباً برای سیاست‌گذار دشوار بود که تصورات واقعی شاه را درک کند. شاه فقدان رهنمود از سوی آمریکا را شاهدی می‌دید دال بر عدم حمایت از او. روشن است که دولت کارتر مکنونات شاه را خوب درک نمی‌کرد. هارولد براون می‌نویسد: «او [شاه] بسیار ضعیف‌تر از آنچه فکر می‌کردیم از کار درآمد. او در سال ۱۹۵۳ بدون اینکه کار مهمی بکند نجات داده شد. و فکر می‌کنم شاید او در جستجوی وضعی شبیه به آن زمان بود. ولی ۱۹۷۸- ۱۹۷۹ سال ۱۹۵۳ نبود. او این امر را درک نمی‌کرد ولی ما می‌دانستیم.»

اگر آمریکائیان می‌خواستند شاه را روشن‌تر هدایت کنند، آیا گزینه «مشت آهنین» کارآمد بود؟

شاه ارتش بزرگی داشت بخوبی آموزش‌دیده که تقریباً نیمی از اعضای آن سرباز وظیفه نبودند. فرماندهی ارتش به شدت به شاه وفادار بود و تا ماه دسامبر منسجم باقی ماند. ولی این ارتش برای جنگ خارجی تربیت و مسلح شده و آمادگی کافی برای متوقف کردن درگیری‌های شهری را نداشت. بدتر اینکه فرماندهی چنان در انحصار شخص شاه بود که بدون او ارتش توانمندی برای عمل نداشت.

هارولد براون [در مصاحبه ۸ سپتامبر ۱۹۸۹ با آلکساندر موئنس] می‌گوید: «آنچه سبب می‌شد همیشه از قبول خواست اقدام قاطع نظامی [در ایران] خودداری کنم، با حمایت یا بدون حمایت ایالات متحده، علائم ضعف در ارتش [ایران] بود. این امر تا حدود زیادی تقصیر خود شاه بود. یک گفتگو با او را بیاد دارم. او فرماندهی و کنترل سیستم را می‌خواست. برایش توضیح دادم که فرماندهی و سیستم کنترل ما چگونه کار می‌کند. نه، نه، او این را نمی‌خواست. او می‌خواست کنترل شخصی [بر ارتش] داشته باشد. به این معنا که هیچ کدام از فرماندهان ارشد ارتش در غیاب خواست شاه نخواهند یا نتوانند به اقدام قاطع دست زنند.»

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۴

در اواخر بحران، سرعت تحولات ایالات متحده را از هر نوع توانمندی واقعی برای هدایت حوادث ایران محروم کرد. بنظر می‌رسد واشنگتن چشم‌انداز اهداف خود را از دست داده بود. برای مثال، بسیاری در ایران رضایت نهایی آمریکا به خروج شاه را حرکت آشتی‌جویانه مفیدی می‌دانستند ولی [شایعه] استقرار ناگهانی ژنرال هویزر به جای شاه بکلی این ژست خیرخواهانه را خراب کرد.

کارتر به هویزر طرحی مبهم برای مداخله نظامی نیز ارائه داده بود که هیچگاه آن را در نظر نگرفت.

اگر آشفتگی ماه آخر یا بیشتر را کنار بگذاریم، درباره قابلیت تحقق راهکارهای کارتر چه می‌توان گفت؟ از همان اوائل بحران روشن شد که اصلاحات شاه مخالفانش را راضی نمی‌کند. امتیازاتی که می‌داد بعنوان علائم ضعف تلقی می‌شد و تنها بعنوان سوخت نیروهای انقلابی خدمت می‌کرد. در این اثنا موقعیت شاه رو به ضعف می‌رفت.

از زمانی که نیروهای شیعی خواستار سرنگونی کامل شاه شدند، که از اواخر پائیز ۱۹۷۸ [آبان و آذر ۱۳۵۷] آغاز شد، دولت کارتر باید می‌فهمید که اگر اصلاحات بیش از حد اندک یا دیرهنگام باشد به برنامه‌های جایگزین احتیاطی نیاز است. از آنجا که کارتر اصلاحات سیاسی را به بهای از دست دادن شاه نمی‌خواست، سیاست او بطرزی آشکار ناکارآمد بود. در این زمان کارتر بیشتر به همکاری نزدیک با شاه علاقمند بود تا به فشار به شاه برای اصلاحات. این گفته برژینسکی، که انقلاب‌ها تنها زمانی موفق می‌شوند که اِلیت حاکم شروع به امتیازدهی کند، ممکن است در این مورد درست باشد.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۳

هنری پرشت، مانند سالیوان تا پایان بحران، از گزینه سوم حمایت می‌کرد: رها کردن فوری شاه و آغاز رابطه با خمینی. برای کارتر کنار گذاشتن شاه همانقدر سخت بود که اعزام نیروی نظامی [به] ایران. تلاش اصلی از سوی وزارت خارجه، اعزام نماینده‌ای برای ملاقات با خمینی در پاریس، با مقاومت سخت برژینسکی مواجه شد. برژینسکی کارتر را ترغیب کرد که این پیشنهاد را نپذیرد. بعضاً به دلیل این مقاومت و بعضاً به این دلیل که برژینسکی مانع شد این پیشنهاد در جلسات کمیته ویژه هماهنگی مورد شور قرار گیرد، در فرایند تصمیم‌گیری هیچگاه ارزیابی مناسبی درباره آن نشد. در مراحل پایانی بحران، زمانی که خروج شاه از ایران قریب‌الوقوع بود، نخستین گزینه به راهکار پرشت شباهت داشت. بهرروی، هواداران راهکار اول بی‌میل بودند که کارتر بطور فعال شاه را بیرون راند. جرج بال بطور عمده بر سرشت اصلاحات مورد نیاز متمرکز بود و قدرت نیروهای پیرو خمینی را نمی‌شناخت. در پایان، جرج بال هیچ نوع آلترناتیو واقعی پیشنهاد نکرد.

تمامی مشاورانی که از راهکار اول حمایت می‌کردند، اگر به راستی خواستار سلب حمایت از شاه بودند، بیان صریح این امر را به کارتر دشوار می‌یافتند. برژینسکی، در حالی که با خواست آنان برای اصلاحات در ایران کاملاً مخالف بود، حداقل در زمینه حمایت از شاه با آنان موافق بود. از آغاز سازش برژینسکی با ونس و سایرین دقیقاً بر این نظر مشترک دال بر حفظ شاه استوار شد. ونس و بال شاه را می‌خواستند تا به اصلاحات پایدار دست زند و برژینسکی می‌خواست او ارتش را فرابخواند. طرفین راه خود را رفتند و کارتر را بدون سیاست گذاشتند.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۲

درواقع، دولت کارتر فقط چند آلترناتیو را مورد بررسی قرار داد:

اولین راهکار، که در آغاز مورد علاقه سالیوان و اکثر مشاوران ارشد کارتر بود، حمایت از اصلاحات سیاسی گسترده و لیبرالیزه کردن ایران بود برای آرام کردن مخالفان شاه. و سرانجام، زمانی که اصلاحات سیاسی ناآرامی را فروننشاند، تشکیل دولت غیرنظامی با شاه یا بدون شاه به آن افزوده شد. «شورای بزرگان» جرج بال گونه‌ای بود از این راهکار.

دومین راهکار، که از آغاز مورد علاقه برژینسکی بود و سپس شلزینگر و جردن و پاول به حمایت از آن برخاستند، پایان دادن به اصلاحات سیاسی بود و برای متوقف کردن آشوب‌ها سرکوب قهرآمیز نظامی را پیشنهاد می‌کرد. با گذشت زمان هارولد براون بیشتر به مشی برژینسکی علاقمند شد ولی به توانمندی ارتش ایران در متوقف کردن واقعی آشوب‌ها کمتر اعتماد داشت. برژینسکی هیچگاه در این زمینه مردد نبود. او تا هفته‌های پایانی تأکید می‌کرد که ارتشی ۳۰۰ هزار نفره و بخوبی آموزش‌دیده باید قادر باشد شورش را سرکوب کند.

کارتر، مانند ونس و ماندل، گزینه «مشت آهنین» را رد کرد. به گفته برژینسکی، آن‌ها احساس می‌کردند که «ایالات متحده، و بخصوص شخص رئیس‌جمهور، نباید مسئولیت غوطه‌ور شدن یک کشور دیگر در تقابل خونین و بی‌رحمانه را به عهده بگیرند.» کارتر هرچند راهکار اول را می‌پسندید ولی هیچگاه آن را بطور کامل قبول نکرد. او اصلاحات سیاسی را تنها تا وقتی ترجیح می‌داد که موضع شاه را تضعیف نکند. بعلاوه، او موضع خود را پیچیده‌تر کرد: هم از شاه می‌خواست اصلاحات سیاسی کند و همزمان می‌گفت که نمی‌خواهد در امور داخلی ایران دخالت کند. بدینسان، کارتر تلویحاً به شاه گفت که خواستار رفورم بیشتر است ولی نمی‌خواهد به شاه بگوید چه باید بکند.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۱

ارزیابی راهکارها و پیامدها:

برخی تحلیل‌گران استدلال می‌کنند که شاه یا هر کس دیگر نمی‌توانست بر تحولات ایران تأثیر بگذارد زیرا انقلاب اجتناب‌ناپذیر بود. برای مثال، جرالد دی. گرین [استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و رئیس کنونی شورای پاسیفیک] تز شکاف توسعه The Development Gap ساموئل هانتینگتون را بر این بحران انطباق می‌دهد. بنظر او، شاه تنها به توسعه اقتصادی و اجتماعی اجازه داد و مانع از تمامی شکل‌های توسعه سیاسی شد و به این ترتیب به دلیل پوسیدگی سیاسی شکافی اجتناب‌ناپذیر از توقعات پدید آمد. اصلاحات اقتصادی و اجتماعی شاه تقریباً تمامی اقشار جمعیت را آلینه [ازخودبیگانه/ اینجا منظور بیگانه با حکومت است] کرد.

همزمان شاه با چند شورش مواجه بود: شورش اسلامی علیه مدرنیزاسیون به سبک غربی، شورش ناسیونالیستی علیه نفوذ آمریکا، شورش اجتماعی علیه برنامه‌های اقتصادی‌ شاه، و شورش سیاسی علیه دیکتاتوری سلطنتی‌. دولت کارتر نمی‌توانست به سادگی کل تصویر را ببیند. آنطور که هارولد براون می‌گوید، در پائیز ۱۹۷۸ هیچ کس در دولت کارتر سقوط شاه را اجتناب‌ناپذیر نمی‌دانست. در عوض، به گفته دیوید نیوسام، وقتی دیدند یک رژیم دوست در حال سقوط است تنها کاری که کردند مرور فهرست راهکارها بود و تلاش برای نجات آن در حد امکان.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۳۰

سوم، هویزر پس از ورود به تهران کانال ارتباطی مستقلی با وزارت دفاع ایجاد کرد. تحلیل او از وقایع ایران بکلی متفاوت بود با گزارش‌های سالیوان به وزارت امور خارجه. آنگونه که هارولد براون [وزیر دفاع، در مصاحبه ۸ سپتامبر ۱۹۸۹ با موئنس] بیاد می‌آورد، «بحث مفصلی در جریان بود که چه کسی با چه کسی در تهران ارتباط داشته باشد. اعزام هویزر دو کانال ایجاد کرد: هویزر و سالیوان. من هر روز با هویزر پشت تلفن بودم و ونس با سالیوان. این دو نفر مشاوره‌های متضاد ارائه می‌دادند.» در حالی که سالیوان گزارش می‌داد که دولت بختیار کنترل را از دست داده و ارتش به سرعت در حال متلاشی شدن است، هویزر معتقد بود که ارتش هنوز متنفذ است و می‌تواند به حمایت از بختیار ادامه دهد. این گزارش‌های متناقض توانمندی دولت کارتر را برای تأثیرگذاری بر سیر تحولات در ایران بیشتر کاهش داد. در این زمان فرایند تصمیم‌گیری کاملاً بهم‌ریخته بود. بعلاوه، ونس که از تماس‌های برژینسکی با زاهدی و حمایت او از کودتای نظامی خبر داشت، به سالیوان دستور داد هر نوع ارتباط غیرمجاز را حذف کند. به گفته براون، «در این زمان روابط شخصی ونس و برژینسکی به شدت بد شده بود و در فرایند کار اختلال ایجاد می‌کرد.»

در اواخر ژانویه حوادث ایران چنان سریع پیش می‌رفت که دولت کارتر توانایی همگام شدن با آن را نداشت چه رسد بر آن تأثیر بگذارد. در اول فوریه [۱۲ بهمن ۱۳۵۷] خمینی به ایران بازگشت و [در ۶ فوریه/ ۱۷ بهمن] یک دولت موازی [به ریاست مهدی بازرگان] را اعلام کرد. مقاومت‌های بعدی تا ۱۱ فوریه [۲۲ بهمن] به درازا کشید؛ زمانی که فرماندهی ارتش دستور داد نیروهایش به پادگان‌ها بازگردند و بختیار از ایران فرار کرد. کارتر تا ۵ فوریه [۱۶ بهمن] از بختیار حمایت علنی کرد.

پس از آن اقدامات آمریکا بر تخلیه اتباع و حفاظت از سفارتخانه و سایر اماکنش در ایران متمرکز بود. انقلاب کامل شد. در آخرین جلسه کمیته ویژه هماهنگی، ۱۱ فوریه [۲۲ بهمن]، بیشتر اعضا دریافته بودند که ایالات متحده کنترل اوضاع را از دست داده است. در همین اثنا، هویزر، که نگران امنیت خود بود، از ایران خارج شد.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۹

در روزهای بعد، بختیار زمام قدرت را به دست گرفت، هویزر به ایران رفت، و شاه اعلام کرد که در ۱۶ ژانویه [سه‌شنبه، ۲۶ دی ۱۳۵۷] ایران را ترک می‌کند. به زودی روشن شد که جلسه ۳ ژانویه شورای امنیت ملی همه اختلافات درون دولت را حل نکرده است. در ماه ژانویه در حالی که هادینگ کارتر [مسئول روابط عمومی] وزارت امور خارجه می‌گفت «ما به حمایت از شاه ادامه می‌دهیم»، سه موضوع تفرقه‌انگیز مانع از تلاش دولت برای مدیریت بحران در ایران می‌شد.

اول، سالیوان همچنان بر واشنگتن فشار می‌آورد که گفتگو با خمینی را آغاز کند. ونس از نظر سالیوان حمایت می‌کرد ولی برژینسکی به کارتر هشدار داد که این گام می‌تواند دولت بختیار را تضعیف کند. کارتر ابتدا نظر برژینسکی را پذیرفت ولی در نیمه ژانویه به سفارت آمریکا در پاریس اجازه داد تا گفتگوی غیرمستقیم را با خمینی آغاز کند. این مذاکرات به توافق نینجامید. سالیوان به تصمیم کارتر با انتقاد آشکار واکنش نشان داد. این امر کارتر را متحیر کرد که آیا سالیوان از دولت بختیار به اندازه کافی حمایت می‌کند یا خیر. حتی به واشنگتن گزارش شد که هم‌اکنون سالیوان تماس با دستیاران خمینی را، بدون تصویب کارتر، آغاز کرده است. ابتدا کارتر به اخراج سالیوان فکر کرد ولی ونس توانست او را قانع کند که نتیجه این کار فقط تضعیف نفوذ آمریکا در ایران است.

دوم، نگاه برژینسکی و شلزینگر به مأموریت هویزر متفاوت بود با نگاه سایر مشاوران کارتر. از آنجا که ناآرامی‌ها در ایران تشدید می‌شد، برژینسکی معتقد بود زمان آن فرارسیده تا دستورالعمل سوم هویزر اجرا شود: اعاده نظم از طریق نیروی نظامی. زمانی که شایعاتی شنیده شد که گویا برخی ژنرال‌ها می‌خواهند به زور مانع عزیمت شاه شوند، برژینسکی بر کارتر فشار آورد تا دستورالعمل نهایی [اقدام نظامی] را اجرا کند ولی کارتر اقدام نکرد. او در ۱۸ ژانویه [۲۸ دی ۱۳۵۷] با ارسال یادداشت خصوصی مفصلی به کارتر آخرین تلاش خود را به کار برد. کارتر مجدداً امتناع کرد. مانند اقدامات خودسرانه سالیوان، پافشاری برژینسکی بر کودتای نظامی در ایران اعتماد رئیس‌جمهور به او را کاهش داد. برژینسکی می‌نویسد: «این سوءظن که من در حال تحریک برای کودتا هستم... اعتبار مرا نزد رئیس جمهور کاهش داد که حمایت مرا از کودتا از نظر اخلاقی دردسرساز و نیز آزاردهنده می‌دید.»

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۸

کارتر گفت که نحوه درخواست باید بگونه‌ای باشد که ایالات متحده با تصمیمی که شاه شخصاً اتخاذ کرده موافق است. برژینسکی گفت چنین بیانیه‌ای ممکن است برای ایرانیان خیلی باورکردنی نباشد بویژه کسانی که روی حمایت آمریکا حساب می‌کنند. بهرروی، کارتر تصمیم خود را گرفت: اگر شاه ایران را ترک کند دولت بختیار ممکن است شانس بیشتری داشته باشد، برغم اینکه سالیوان هشدار داده بود نیروهای خمینی از بختیار حمایت نمی‌کنند.

سپس، مقام وزارت دفاع حاضر در جلسه (چارلز دانکن) پیشنهاد کرد که ایالات متحده یک مقام بلندپایه نظامی به تهران بفرستد تا حمایت ارتش ایران را تأمین کند. برژینسکی از این اقدام حمایت کرد. توافق شد که ژنرال رابرت هویزر (قائم‌مقام آلکساندر هیگ، فرمانده آمریکایی ناتو) به این سفر برود. دستورات او در سه محور بود: اول، مطمئن شود که ارتش از دولت بختیار حمایت خواهد کرد؛ دوم، مطمئن شود که ارتش متحد باقی می‌ماند؛ و بالاخره، در صورتی که دولت غیرنظامی فروپاشید و بی‌نظمی گسترده پدید آمد، برای اعاده نظم به ارتش کمک کند.

[تلفظ نام ژنرال فوق «هویزر» است نه آنگونه که در ایران مرسوم شده «هایزر». شهبازی]

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۷

در این زمان برژینسکی تلاش خود را ادامه داد تا ارزیابی خوش‌بینانه‌تری از وضع شاه در ایران به کارتر ارائه دهد. بنظر می‌رسید برژینسکی در حال ترغیب شاه است تا از گزینه «مشت آهنین» استفاده کند. در همین اثنا، سالیوان روزبروز از عدم تمایل دولت کارتر (بخوانید برژینسکی) برای خارج کردن شاه از ایران نومید می‌شد. او در گفتگویی با نیوسام در خط امن تلفنی، در حالی که کاملاً مطمئن بود اپراتورهای کاخ سفید آن را می‌شنوند، گفت: "لعنتی، آیا برای انتقال پیام باید با لهستانی صحبت کنی؟"

در ۳ ژانویه [چهارشنبه، ۱۳ دی ۱۳۵۷] جلسه شورای امنیت ملی با حضور کلیه اعضا به بررسی پرسش‌های سالیوان پرداخت. کارتر از مشاورانش پرسید که آیا باید به شاه بگوید ایران را ترک کند؟ نظر ونس موافق بود. از نظر او، اکنون ایالات متحده باید به تحکیم دولت بختیار یاری رساند و از شاه بخواهد که خود را کنار بکشد، و مسلماً نباید در ارتش این احساس پدید آید که با نظر مساعد آمریکا می‌تواند به کودتای نظامی دست زند. برژینسکی، برعکس، معتقد بود که ایالات متحده نباید از شاه بخواهد ایران را ترک کند.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۶

شاه نتوانست در این پیام رهنمودی بیابد. او در ۲۹ دسامبر [۸ دی ۱۳۵۷] مجدداً از سالیوان پرسید که آیا باید کشور را ترک کند؟ سالیوان پاسخ داد که هیچ دستوری در این زمینه دریافت نکرده ولی مطمئن است که ایالات متحده او را با خشنودی خواهد پذیرفت. همان روز شاه اعلام کرد که یکی از رهبران برجسته جبهه ملی، شاپور بختیار، را برای تشکیل یک دولت غیرنظامی دعوت کرده است. او همچنین اشاره کرد که ممکن است کشور را برای «تعطیلات» ترک کند.

بختیار پیشنهاد شاه را پذیرفت [و شنبه، ۹ دی ۱۳۵۷/ ۳۰ دسامبر ۱۹۷۸ شاه بختیار را بعنوان رئیس دولت جدید معرفی کرد.] سایر رهبران جبهه ملی رابطه خود را با بختیار قطع کردند و به اردوگاه خمینی پیوستند. خمینی، در واکنش به خبرها، با همان شدتی که به شاه حمله می‌کرد به بختیار حمله کرد. در نتیجه، ماه ژانویه شاهد تشدید آشوب‌ها و اعتصاب‌ها بود. در ۲ ژانویه سالیوان تلگراف دیگری به واشنگتن ارسال کرد و گزارش داد که شاه در عین اینکه بختیار را منصوب کرده ولی قصد دارد همچنان قدرت قابل ملاحظه‌ای برای خود حفظ کند. بعلاوه، شاه تلاش می‌کند خروجش از ایران را به تأخیر اندازد. سالیوان معتقد بود اگر خروج شاه از ایران محقق نشود ارتش ممکن است از طریق کودتا بکوشد او را دوباره به قدرت بازگرداند. بعلاوه، از آنجا که شاه در ایران حضور دارد، دولت بختیار نمی‌تواند مقبولیت بیابد. سالیوان این نتیجه‌گیری را افزود که بنظر او دولت بختیار شانس زیادی برای بقا ندارد و از اینرو لازم است ایالات متحده باب ارتباط با خمینی را باز کند.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۵

در این زمان کارتر در کمپ دیوید بود و مشاورانش قادر نبودند اختلافات خود را حل کنند. در نتیجه، به توافق رسیدند که پیامی برای سالیوان ارسال کنند متضمن سازش میان دو دیدگاه. برژینسکی بار دیگر تمام تلاش خود را بکار برد تا پیام بنحوی زیرکانه چنان تنظیم شود که به شاه اجازه دهد از راهکار «مشت آهنین» استفاده کند. این پیام می‌گفت که ایالات متحده دولت ائتلافی را ترجیح می‌دهد ولی اگر درباره گرایش واقعی چنین دولتی یا توانمندی آن در حکومت‌گری تردید وجود دارد، یا اگر ارتش در معرض تفرقه بیشتر قرار می‌گیرد، «در اینصورت دولت نظامی استوار به رهبری شاه اجتناب‌ناپذیر است.»

ونس پیام را برای تصویب کارتر به کمپ دیوید برد. این بار نوبت او بود که پیام را نهایی کند. کارتر، به اصرار ونس، لحن پیام را تغییر داد بنحوی که شاه گزینه «مشت آهنین» را برنگزیند. اکنون پیام به جای «دولت نظامی استوار» دولتی را پیشنهاد می‌کرد که «بتواند به آشوب، خشونت و خون‌ریزی پایان دهد.» ونس راضی بود زیرا این پیام کمتر دوپهلو بود.

بنوشته ونس، متن در نهایت بنحوی تنظیم شد که «شاه از این پیام متوجه شود ما از حکومت نظامی فقط برای پایان دادن به خون‌ریزی حمایت می‌کنیم نه برای حفظ تاج و تخت او.» سپس در پیام اضافه شده بود که اگر شاه هیچ یک از گزینه‌ها را ممکن نمی‌داند می‌تواند دولتی تحت نظر شورای سلطنت تشکیل دهد. شورای سلطنت چیزی شبیه به طرح «شورای بزرگان» جرج بال بود.

@abdollahshahbazi


دولت کارتر، شاه و انقلاب ۵۷
۲۴

شاه، نومید از دریافت پیشنهادی از سوی آمریکا، سه راهکار ممکن را به سالیوان عرضه کرد: تداوم تلاش برای تشکیل دولت ائتلافی با جبهه ملی، انتصاب دولتی مشابه با طرح جرج بال، و بالاخره صدور فرمان به ارتش برای سرکوب اعتراضات. او پیشنهاد آخر را «مشت آهنین» خواند. بعلاوه، شاه حیران بود که آیا ایالات متحده خواستار کنار رفتن او از قدرت یا حتی خروجش از ایران است یا نه. در ۲۶ دسامبر [سه‌شنبه، ۵ دی ۱۳۵۷] سالیوان واشنگتن را از راه‌حل‌های شاه باخبر کرد. او اضافه کرد که شاه بی‌میل است «مشت آهنین» به کار برد مگر اینکه از حمایت کامل ایالات متحده مطمئن باشد.

در ۲۸ دسامبر [پنج‌شنبه، ۷ دی ۱۳۵۷] ونس، برژینسکی، براون، ترنر و شلزینگر برای بررسی پیشنهادات شاه دیدار کردند. ونس، با حمایت ترنر، بر این نظر بود که ایالات متحده باید مخالفت جدی خود را با راهکار «مشت آهنین» اعلام کند. خروج شاه از ایران نیز فی‌نفسه راه‌حل نیست و او باید دولت ائتلافی را تجربه کند. ونس استدلال می‌کرد که ارتش دیگر قادر به اعاده نظم نیست و اگر بخواهند از آن برای سرکوب استفاده کنند احتمالاً فرومی‌پاشد. برژینسکی و شلزینگر مخالف بودند. آنان معتقد بودند که نباید هیچ نوع تماسی با اپوزیسیون برقرار شود و شاه باید آزاد باشد تا خود تصمیم بگیرد از جمله درباره راهکار «مشت آهنین». در این جلسه، شلزینگر همانقدر مدافع جدی راهکار «مشت آهنین» بود که برژینسکی.

@abdollahshahbazi

Показано 20 последних публикаций.