یه سریالی میداد خیلی سال پیش به اسم جراحت. امین تارخ داداش بزرگه بود و هوای خواهر برادراشو داشت و اینا. یه سری اتفاقا میفته که بحث و درگیری پیش میاد، این یه بار خیلی عصبی میشه، حقم داشته. ولی توو اون عصبانیت هرکاری که سالها براشون کرده رو میکوبونه توو صورتشون. از همون خیلی سال پیش همیشه توو ذهنم مونده و باخودم تکرار کردم «اگه برا کسی کاری میکنی که بعدا منتشو بذاری، نکن». از دستم در رفته ولی همیشه تلاشمو کردم که بدترین بحثا هم پیش اومد هرگز پای دوتا چیزو وسط نکشم. یکی پول. یکی منت محبتی که یه روزی از روی علاقه به اون آدم کردم. برای خودم کردم. برای دل خودم کردم.