آبانـــــــــ 🍃


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


لینک پیام امن:
@nazAbanbot
ناشناس:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=NTc3Njk2MDU

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


لباس‌هاشون.


نااااز.


مجری حرف زیبایی زد. گفت به عنوان هواداران مظلوم آرسنال گناه داریم که خیلی وقته این صحنه رو ندیدیم :))


خیلی وقت بود این صحنه رو ندیده بودم :)


باری تعالی جون روز خوبی باشه.


قابل استفاده مخصوصا برای مدیران زیاده‌گو.
تا آموزش‌های بعدی شب‌به‌خیر.


توو سریاله کارآگاهه به هرکی حرف زیادی میزد میگفت «خوش به حالت. ماشالا همه چیو میدونی.»

کامل، بدون بحث، و توهین در معنای همه چی تموم. تازه زیبایی‌ش اونجاست که اولین بار فکر می‌کنن واقعا ازشون تعریف میکنی.


فردا رو روز بهتری می‌کنم.




فردا.


چیزایی که رفت باید میرفت تا اینجا ایستاده باشم. تا حتی به رنج، زندگی رو یاد گرفته باشم. گاهی به از دست‌رفتگی چیزها و زمان‌ها و موقعیت‌ها فکر میکنم و بعد می‌بینم حاضر نیستم هیچ‌چیز از الانم رو بدم تا اون موقعیت و لحظه و چیزها رو عوض یا مال خودم کنم. که یادم میاد هرچقدر حسرت بزرگ باشه، چیزهایی که هست، اونچه جمع کردم، اونچه خدا خواسته و به دستام مونده، از هراونچه از دست رفته مهم‌تره. عزیزتره.
و حداقل یاد گرفتم که حسرت، می‌تونه تورو یه روز بدون هیچ سلاحی تا روزها و ماه‌ها و سال‌ها بکشه. پس باید جوری زندگی کنی که کمترین افسوس برات بمونه.


چقد ننه من غریبم بازی درآوردی دیشب زن. حالا با چه رویی دعا کنیم روز خوبی باشه؟


میدونی، من آدم خوبی نبودم هیچوقت. رفیق خوبی‌ام نبودم. بچه‌ی خوبی هم نبودم. پارتنر خوبی هم نبودم. توی همشونم شکست خوردم. ولی سعیمو میکنم. سخته ولی سعیمو میکنم که بهتر بشم. این تنها کاریه که از دستم برمیاد. چون مهمن. چون آدمای مهمی‌ان برام.


یه سریالی میداد خیلی سال پیش به اسم جراحت. امین تارخ داداش بزرگه بود و هوای خواهر برادراشو داشت و اینا. یه سری اتفاقا میفته که بحث و درگیری پیش میاد، این یه بار خیلی عصبی میشه، حقم داشته. ولی توو اون عصبانیت هرکاری که سالها براشون کرده رو می‌کوبونه توو صورتشون. از همون خیلی سال پیش همیشه توو ذهنم مونده و باخودم تکرار کردم «اگه برا کسی کاری میکنی که بعدا منتشو بذاری، نکن». از دستم در رفته ولی همیشه تلاشمو کردم که بدترین بحثا هم پیش اومد هرگز پای دوتا چیزو وسط نکشم. یکی پول. یکی منت محبتی که یه روزی از روی علاقه به اون آدم کردم. برای خودم کردم. برای دل خودم کردم.


خیلی خسته‌م. گاهی حس میکنم اصلا اون آدم قبلی مُرد. اونی که از غرق شدگی برگشت یه نفر دیگه بود. یه نفر دیگه‌ست. چیزایی که درباره‌ی آدم قبلی میگنو بلد نیستم. خاطراتشو به یاد میارم اما حس نمیکنم. نوشته‌هاشو میخونم اما نمی‌فهمم. نمیدونم اون آدم زنده‌تر بود یا من. ولی من بلد نیستم با جامونده‌های اون آدم باید چیکار کنم. با دوست‌داشتنی‌هاش، رویاهاش، روابطش، آدماش. انگار یه روح اشتباهی که توو یه زندگی اشتباهی برگشته به زمین.

گریه‌م میاد. ولی نمیدونم بیشتر برای اونه یا خودم. این دست و پا زدن نگه داشتن زندگی اون و خودم هم‌زمان، هردو رو ازم میگیره. باید همین‌روزا خط شکستو پیدا کنم. این هم‌زمانیو جدا کنم. بپذیرم که اون مرده و زندگی‌شم باید بمیره. نباید چنگ بزنم به دوست‌داشتنیاش. نباید خاطراتشو تکرار کنم. باید راهمو جدا کنم و زندگی خودمو بسازم. حتی اگه این کندن به دردناکیِ مرگ باشه.


حتی نمیدونم چقدر وقته که تونستم سرمو از آب بیرون بیارم و دست و پا بزنم. ساحلو پیدا کنم. بدونم اصلا کدوم‌وری باید شنا کنم. به کجا برسم. اما هنوز فقط سرم بیرون آبه. هنوز اگه چنددقیقه دست و پا نزنم دوباره تا قعر فرو میرم. این سطح آب. این سطح آب، سطحیه که برای زندگی کردن بالاتر از فقط زنده بودن نیازش دارم.


گاهی حس میکنم توی کما بودم. انگار چندسال زیر آب بودم. یهو سرمو بالا آوردم و سال‌های از دست رفته رو دیدم که ازش هیچی نداشتم جز یه سطحِ خالی. همه‌ی خاطراتم برمی‌گشت به قبل. اونقدر قبل که گاهی فکر میکردم مال زندگیِ قبلی‌ان.



Показано 18 последних публикаций.