دردی دارم که نمیتونم بگم،
چون حتی اگه بگم، هیچکس نمیفهمه.
چشام پر از اشکه، ولی حرفی نیست که بزنم،
فقط توی خودم غرق میشم، مثل یه راز که هیچکس نمیتونه بازش کنه.
رنجی دارم که نمیدونم چطور بگم،
در خودم میسوزه، ولی بیرون از من هیچ نشونهای نداره.
و حتی اگه بگم، کسی نمیدونه چه حسیه،
چون این درد، فقط مال خودمه و هیچکس نمیتونه درکش کنه.
چون حتی اگه بگم، هیچکس نمیفهمه.
چشام پر از اشکه، ولی حرفی نیست که بزنم،
فقط توی خودم غرق میشم، مثل یه راز که هیچکس نمیتونه بازش کنه.
رنجی دارم که نمیدونم چطور بگم،
در خودم میسوزه، ولی بیرون از من هیچ نشونهای نداره.
و حتی اگه بگم، کسی نمیدونه چه حسیه،
چون این درد، فقط مال خودمه و هیچکس نمیتونه درکش کنه.