خونهی جدید استخر داره. خالی و خلوت. عصرها بعد از کار میرم شنا. دارم از این مرد شنای قورباغه یاد میگیرم.
چند روز اول دماغگیر نداشتم. از ترس این که آب بره توی دماغم، یکبند دست و پا میزدم. میخواستم دماغم رو از آب دور نگه دارم. دماغگیر که اومد اوضاع بهتر شد. میتونستم تمرکز کنم روی دست و پام؛ چطور دستم رو بچرخونم، چطور با پا خودم رو هل بدم جلو. ولی هنوز دست و پا میزدم. مربیم حین شنا کردنِ خودش، مثل ماهی از کنارم رد میشد و میگفت "نباید مدام دست و پا بزنی"، "باید بین هر دو حرکت بدنت رو صاف به جلو کش بیاری که آب ببرتت جلو". ولی من مطمئن بودم که اگر حرکت نکنم، غرق میشم و خواهم مرد. پس دست و پا میزدم. بدون توقف. صبر نمیکردم که آب منو ببره جلو. اصلا آب سگ کی باشه. خودم. خودم میرم جلو و مثل شیر، یا قورباغه، حقمو میگیرم.
حرکتِ درستِ دست و زاویه درستِ پا رو که یاد گرفتم، بالاخره جرات کردم مکث کردن رو امتحان کنم. یه دست، یه پا، کش اومدن و سوار شدن بر امواج. به اندازهی یک ثانیه بیحرکت و کشیده میمونم و توی آب سر میخورم. کانهو ماهی. مسیری که قبلا چهار دقیقه طول میکشید، حالا دودقیقهای تموم میشه. فقط چون یاد گرفتهم اون وسط کمی مکث کنم و از دستاوردهای دست و پا زدنم استفاده کنم.
شاید زندگی هم همهش دست و پا زدن نیست. شاید باید اون وسط مکث کنم و بذارم زندگی منو جلو ببره. شاید باید دو دقیقه دست از تقلا بردارم، ببینم کجام و دارم کدوموری میرم. شاید هم باید سعی کنم اول دماغگیرِ زندگیم رو پیدا کنم که بهم جرات بده ریسک کنم و سرم رو ببرم زیر آب.
چند روز اول دماغگیر نداشتم. از ترس این که آب بره توی دماغم، یکبند دست و پا میزدم. میخواستم دماغم رو از آب دور نگه دارم. دماغگیر که اومد اوضاع بهتر شد. میتونستم تمرکز کنم روی دست و پام؛ چطور دستم رو بچرخونم، چطور با پا خودم رو هل بدم جلو. ولی هنوز دست و پا میزدم. مربیم حین شنا کردنِ خودش، مثل ماهی از کنارم رد میشد و میگفت "نباید مدام دست و پا بزنی"، "باید بین هر دو حرکت بدنت رو صاف به جلو کش بیاری که آب ببرتت جلو". ولی من مطمئن بودم که اگر حرکت نکنم، غرق میشم و خواهم مرد. پس دست و پا میزدم. بدون توقف. صبر نمیکردم که آب منو ببره جلو. اصلا آب سگ کی باشه. خودم. خودم میرم جلو و مثل شیر، یا قورباغه، حقمو میگیرم.
حرکتِ درستِ دست و زاویه درستِ پا رو که یاد گرفتم، بالاخره جرات کردم مکث کردن رو امتحان کنم. یه دست، یه پا، کش اومدن و سوار شدن بر امواج. به اندازهی یک ثانیه بیحرکت و کشیده میمونم و توی آب سر میخورم. کانهو ماهی. مسیری که قبلا چهار دقیقه طول میکشید، حالا دودقیقهای تموم میشه. فقط چون یاد گرفتهم اون وسط کمی مکث کنم و از دستاوردهای دست و پا زدنم استفاده کنم.
شاید زندگی هم همهش دست و پا زدن نیست. شاید باید اون وسط مکث کنم و بذارم زندگی منو جلو ببره. شاید باید دو دقیقه دست از تقلا بردارم، ببینم کجام و دارم کدوموری میرم. شاید هم باید سعی کنم اول دماغگیرِ زندگیم رو پیدا کنم که بهم جرات بده ریسک کنم و سرم رو ببرم زیر آب.