Репост из: Arash analysis
ای انسان!
ای شاهکار بیمانند آفرینش! مگر نمیدانی که در رگهای تو، آتشی از جنس جاودانگی میتپد؟ مگر نمیدانی که زمین و زمان، تو را به نام خواندهاند؟ درختان، به احترام قد برافراشتهاند و ستارگان، به وسعت آسمان میدرخشند تا تو بدانی که خود از جنس نور و بیکرانی. پس چرا خاموشی؟ چرا در تاریکی شک و سکون به خود میپیچی؟
برخیز!
برخیز که زمین تشنهی رد قدمهای توست. برخیز که جهان، منتظر آواز رویای توست. مگر از خویش خبر نداری؟ مگر نمیدانی که در هر قدمت، نیرویی است که کوهها را میلرزاند و در هر اندیشهات، آغازی است برای جهانی نو؟
ای تو که در جستجوی معنا هستی! بدان که معنا در حرکت است. در تلاش است. در شجاعت برخاستن، حتی اگر هزار بار زمین خورده باشی. در جنگیدن برای رؤیایی که شاید هیچکس جز تو، به آن ایمان نداشته باشد. این جهان، صحنهی نمایش است و تو، بازیگر سرنوشتساز آن. اگر تو حرکت نکنی، اگر تو به خود ایمان نیاوری، این نمایش ناقص میماند، این داستان به پایان نمیرسد.
آیا صدای قلبت را نمیشنوی؟ صدایی که میگوید: “برو! حرکت کن! خلق کن!” این صدا، پژواک همان چیزی است که تو را به این دنیا فراخوانده است. نگذار خاموش شود. نگذار در هیاهوی روزمرگیها دفن شود.
تو، معمار زندگی خویشی. هیچکس به جای تو نخواهد ساخت. هیچکس به جای تو نخواهد زیست. اگر گامی برنداری، اگر دیواری نسازی، اگر پلی نیفکنی، هیچکس نخواهد آمد تا راه تو را بسازد. پس چرا معطل میمانی؟
زندگی، میدان نبرد است. گاهی باید بجنگی با ترسهایت. گاهی باید برخیزی در برابر تردیدها. و گاهی باید فریاد بزنی در برابر تمام آنهایی که میگویند: “نمیتوانی!” اما تو میتوانی. تو باید بتوانی. زیرا در تو نیرویی است که جهان را به حرکت وا میدارد. نیرویی که در ذات تو نهادینه شده، همان نیروی زندگی.
به گذشته نگاه نکن مگر برای درس گرفتن. به آینده نگاه کن اما در اکنون زندگی کن. همین لحظه، همین ساعت، همین ثانیه، همان چیزی است که زندگی نام دارد. نگذار از میان انگشتانت سر بخورد. نگذار بیحاصل بگذرد. این زمان، هدیهای است که باید با دستانت آن را شکل دهی، با قدمهایت آن را فتح کنی.
تو میتوانی رؤیاهایت را زندگی کنی. تو میتوانی جهانی بسازی که در آن، شجاعت و امید فرمانروایی کنند. تو میتوانی، زیرا تو انسان هستی، تجلی اراده، تجسم آزادی. پس برخیز! برخیز و فریاد بزن که “من میتوانم!” و سپس با گامهایی استوار، مسیرت را آغاز کن. هرچند دشوار، هرچند پر از موانع، بدان که این تو هستی که سرنوشت خویش را مینگارد.
حرکت کن، تا زندگی به احترام تو برخیزد. حرکت کن، تا جهان به آواز تو گوش سپارد. حرکت کن، زیرا تو شایستهی فتح قلّهها هستی. این دنیا، صحنهی توست، تویی که باید بدرخشی!
ای شاهکار بیمانند آفرینش! مگر نمیدانی که در رگهای تو، آتشی از جنس جاودانگی میتپد؟ مگر نمیدانی که زمین و زمان، تو را به نام خواندهاند؟ درختان، به احترام قد برافراشتهاند و ستارگان، به وسعت آسمان میدرخشند تا تو بدانی که خود از جنس نور و بیکرانی. پس چرا خاموشی؟ چرا در تاریکی شک و سکون به خود میپیچی؟
برخیز!
برخیز که زمین تشنهی رد قدمهای توست. برخیز که جهان، منتظر آواز رویای توست. مگر از خویش خبر نداری؟ مگر نمیدانی که در هر قدمت، نیرویی است که کوهها را میلرزاند و در هر اندیشهات، آغازی است برای جهانی نو؟
ای تو که در جستجوی معنا هستی! بدان که معنا در حرکت است. در تلاش است. در شجاعت برخاستن، حتی اگر هزار بار زمین خورده باشی. در جنگیدن برای رؤیایی که شاید هیچکس جز تو، به آن ایمان نداشته باشد. این جهان، صحنهی نمایش است و تو، بازیگر سرنوشتساز آن. اگر تو حرکت نکنی، اگر تو به خود ایمان نیاوری، این نمایش ناقص میماند، این داستان به پایان نمیرسد.
آیا صدای قلبت را نمیشنوی؟ صدایی که میگوید: “برو! حرکت کن! خلق کن!” این صدا، پژواک همان چیزی است که تو را به این دنیا فراخوانده است. نگذار خاموش شود. نگذار در هیاهوی روزمرگیها دفن شود.
تو، معمار زندگی خویشی. هیچکس به جای تو نخواهد ساخت. هیچکس به جای تو نخواهد زیست. اگر گامی برنداری، اگر دیواری نسازی، اگر پلی نیفکنی، هیچکس نخواهد آمد تا راه تو را بسازد. پس چرا معطل میمانی؟
زندگی، میدان نبرد است. گاهی باید بجنگی با ترسهایت. گاهی باید برخیزی در برابر تردیدها. و گاهی باید فریاد بزنی در برابر تمام آنهایی که میگویند: “نمیتوانی!” اما تو میتوانی. تو باید بتوانی. زیرا در تو نیرویی است که جهان را به حرکت وا میدارد. نیرویی که در ذات تو نهادینه شده، همان نیروی زندگی.
به گذشته نگاه نکن مگر برای درس گرفتن. به آینده نگاه کن اما در اکنون زندگی کن. همین لحظه، همین ساعت، همین ثانیه، همان چیزی است که زندگی نام دارد. نگذار از میان انگشتانت سر بخورد. نگذار بیحاصل بگذرد. این زمان، هدیهای است که باید با دستانت آن را شکل دهی، با قدمهایت آن را فتح کنی.
تو میتوانی رؤیاهایت را زندگی کنی. تو میتوانی جهانی بسازی که در آن، شجاعت و امید فرمانروایی کنند. تو میتوانی، زیرا تو انسان هستی، تجلی اراده، تجسم آزادی. پس برخیز! برخیز و فریاد بزن که “من میتوانم!” و سپس با گامهایی استوار، مسیرت را آغاز کن. هرچند دشوار، هرچند پر از موانع، بدان که این تو هستی که سرنوشت خویش را مینگارد.
حرکت کن، تا زندگی به احترام تو برخیزد. حرکت کن، تا جهان به آواز تو گوش سپارد. حرکت کن، زیرا تو شایستهی فتح قلّهها هستی. این دنیا، صحنهی توست، تویی که باید بدرخشی!