میگن عشق و رنج دو روی یه سکه هستن. میتونه حماسهای زیبا و زنده باشه یا حادثهای زشت و زننده، حکایتی زودرس یا حبابی زودگذر، حجم احساسات یا حرکتهایی حسابشده! حس و حال یا زیان و زوال، هم حزن، هم زخم و زجر، هم حلوا، هم زهر، هم حیات، هم زاری، هم حمایت هم زحمت! حالا حالاها در تاریکی دل میسوزه و به حقایق ناپیدا نور میتابونه، به حقیقت وجود خودمون. زخمهای زیادی در حافظه حک یا حذف میکنه. حرارتش زمستون رو گرم میکنه، حتی فقط حسِ حضورش! هر حالت، هر زمان، هر حس، هر زمزمه، گاهی گرم میکنه گاهی آتیش میزنه. حوضچهای از حرارت و حلاوت و گاهی حماقت! گاهی حسرتآور، گاهی حیرتآور، گاهی زندگی رو زنده نگه میداره و گاهی حایل در حصارِ حزن میکنه! زمامِ زندگی رو میچرخونه یا حصر و سکون میاره. زرهای در برابر حریق یا زخمهایی که زبانه میکشه. زمینی که میشه ازش گل زنبق دربیاد یا زمینی که میشه زلزله زیر و زِبَرش کنه. دونههای زنجیری که آدما رو به هم متصل میکنه یا یه زنجیر که میافته دور گردنت! میتونه زارت حالت رو بگیره یا زود خوشحالت کنه!
اما به هر حال حاصلش میتونه تبدیل بشه به حکایت و معنای زندگی، همیشه حاضر و حتمی. عشق از دل رنج بیرون میاد و اگه بدشانس باشی به رنج هم منتهی میشه. ولی رنج میاد تا عشق رو عمیقتر کنه اما گاهی کلا نمیره و عین یه سایه همیشه کنارش باقی میمونه: پس گاهی شاد بودن یعنی رنج کشیدن!
(همراه با واجآرایی ح و ز) :))
اما به هر حال حاصلش میتونه تبدیل بشه به حکایت و معنای زندگی، همیشه حاضر و حتمی. عشق از دل رنج بیرون میاد و اگه بدشانس باشی به رنج هم منتهی میشه. ولی رنج میاد تا عشق رو عمیقتر کنه اما گاهی کلا نمیره و عین یه سایه همیشه کنارش باقی میمونه: پس گاهی شاد بودن یعنی رنج کشیدن!
(همراه با واجآرایی ح و ز) :))