مهرداد


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


مهرداد نعیمی / یه کانال بی هدف و بی معنا و همینجوری

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


امروز و در ماه رمضون به مهدی یراحی ۷۴ ضربه شلاق زدند تا یک ماجرای زشت دیگه به تاریخ معاصرمون اضافه بشه.


دو نفر جوان با زحمت و اراده‌ی خودشون موفق شدن برنده اسکار انیمیشن کوتاه بشن و روی سن هم خیلی ساده و گوگولی بودن، ولی الان چند روزه ملت مشغول ریدن به این دو نفر هستن که چرا سخنرانی‌تون فلان ایرادات رو داشت؟ واقعا چرا مردم در هر زمینه‌ای فقط روی نکات بد فوکوس می‌کنند؟




به بعضی‌ هنرمندها اینقدر بدبین هستم که حس می‌کنم حتی از قبل طراحی می‌کنن که چه موقعی خبرِ توقیف‌شون بیاد تا بیشتر دیده بشن!
کاملا هم یاد گرفتن که مفاهیمِ سفارشی‌شون رو در کدوم لایه از قصه بچپونن که مخاطبِ عام متوجه نشه! مخاطبِ باهوش هم که اصلا اون کارو تماشا نمی‌کنه که متوجه بشه!


مثلا معاشرت با پدر و مادرمون
یا خوشحال کردنِ کسی که دوستش داریم.


چرا در ساده‌ترین چیزها می‌لنگیم؟


بعد از چند ماهِ سخت (حدودِ ۸ ماه)، بالاخره هم نوشتن و هم ضبط و هم تدوینِ اپیزود جدید «رادیو سیتکام» تموم شده و من شخصاً خیلی ازش راضی‌ام. فقط مونده انتخاب موسیقی و ادیت نهایی. در حد یک اثر سینمایی براش وقت گذاشتیم :))) امیدوارم ازمون یادگاری بمونه و مردمِ صد سالِ بعد هم بشنونش همچنان.


سرنوشت

شعر: آرش مهرابی
آهنگساز: وحید پویان
خواننده: شادمهر عقیلی
تنظیم: سعید زمانی
از آلبوم تصویر - ۱۳۹۶


با اینکه بی‌تاب منی، بازم منو خط می‌زنی، باید تو رو پیدا کنم، تو با خودت هم دشمنی!


تقدیر
ترانه: مونا برزویی
خواننده و آهنگساز و تنظیم: شادمهر عقیلی
سال ۱۳۸۸


به نظرم ما به عنوان مخاطب، حق استفاده از بعضی جملات رو نداریم و برای خیلیامون مسئله‌ی «نقد» کلا اشتباه تفسیر شده! جملاتی مثل:
«فلان کارگردان باید تایم فیلمش رو کم می‌کرد. حق نداره سه ساعته باشه» یا «چرا فلان کارگردان فیلماش اینقدر کُند هستند» یا «چرا فلان پادکست به جای اینکه متکلم وحده باشه، به شکل گپ و گُفته؟» یا «چرا فلان نویسنده اینقدر کتابهاش دارک و غمگینه؟» یا «فلان نقاش یا موزیسین آثارش رو باید در فلان سبک یا تم اجرا کنه!»

انگار ما همون‌طور که به لحاظ کپی‌رایت به حقوق مولف یا هنرمند توجه نداریم، به حقِ اون آدم در تصمیم برای کلیاتِ کارش هم اهمیت نمی‌دیم. ما حق نداریم مثلا از تارکوفسکی بخوایم فیلمش رو با ریتم تندتری بسازه، فقط حق داریم بگیم به فلان دلیل آثار تارکوفسکی رو دوست نداریم. همین!


به‌نظرم به جای دیدن ویدیو کلیپِ آهنگ‌ها، این دو کلمه‌ی Live و Studio رو توی یوتیوب با هم سرچ کنید و اجراهای زنده‌ی درون استودیوها رو ببینید.
در واقع لحظه‌ی شکل‌گیری اون موسیقی رو با حضور نوازنده‌ها و خواننده‌ها و با بهترین کیفیت می‌بینید!


درباره اشکان خطیبی


میگن عشق و رنج دو روی یه سکه هستن. می‌تونه حماسه‌ای زیبا و زنده باشه یا حادثه‌ای زشت و زننده، حکایتی زودرس یا حبابی زودگذر، حجم احساسات یا حرکت‌هایی حساب‌شده! حس و حال یا زیان و زوال، هم حزن، هم زخم و زجر، هم حلوا، هم زهر، هم حیات، هم زاری، هم حمایت هم زحمت! حالا حالاها در تاریکی دل می‌سوزه و به حقایق ناپیدا نور می‌تابونه، به حقیقت وجود خودمون. زخم‌های زیادی در حافظه حک یا حذف می‌کنه. حرارتش زمستون رو گرم می‌کنه، حتی فقط حسِ حضورش! هر حالت، هر زمان، هر حس، هر زمزمه، گاهی گرم می‌کنه گاهی آتیش می‎زنه. حوضچه‌ای از حرارت و حلاوت و گاهی حماقت! گاهی حسرت‌آور، گاهی حیرت‌آور، گاهی زندگی رو زنده نگه میداره و گاهی حایل در حصارِ حزن می‌کنه! زمامِ زندگی رو می‌چرخونه یا حصر و سکون میاره. زره‌ای در برابر حریق یا زخم‌هایی که زبانه می‌کشه. زمینی که میشه ازش گل زنبق دربیاد یا زمینی که میشه زلزله زیر و زِبَرش کنه. دونه‌های زنجیری که آدما رو به هم متصل می‌کنه یا یه زنجیر که می‌افته دور گردنت! می‌تونه زارت حالت رو بگیره یا زود خوشحالت کنه!
اما به هر حال حاصلش می‌تونه تبدیل بشه به حکایت و معنای زندگی، همیشه حاضر و حتمی. عشق از دل رنج بیرون میاد و اگه بدشانس باشی به رنج هم منتهی میشه. ولی رنج میاد تا عشق رو عمیق‌تر کنه اما گاهی کلا نمی‌ره و عین یه سایه همیشه کنارش باقی می‌مونه: پس گاهی شاد بودن یعنی رنج کشیدن!
(همراه با واج‌آرایی ح و ز) :))


امروز داشتم فکر می‌کردم چرا با وجودی که مرکز همه‌ی احساسات در مغزه، ولی وقتی ما دلتنگِ یک نفر هستیم یه آشوبی در قلب‌مون احساس می‌کنیم. چیزی که حواسم نبود این بود که یه فرایندی به اسم interoceptive awareness در مغز اتفاق می‌افته و اینجوریه که مغز مدام اطلاعات رو از همه جای بدن می‌گیره و می‌فرسته و با هم ارتباط بینابینی دارن. مثلا موقع دلتنگی مغز سیگنال‌هایی به سیستم عصبی می‌فرسته که منجر به تغییرات فیزیولوژیکیِ واقعی در قلب می‌شه! مثلا باعث افزایش یا نوسان ضربان قلب میشه. بنابراین ما واقعا یه احساس قلبی رو داریم تجربه می‌کنیم اون لحظه.
و از طرف دیگه اعضای بدن توی یه جور هماهنگی هستن که مهم‌ترین‌شون هماهنگی بین قلب و مغزه که به Heart-Brain Coherence معروفه. هرچی شدت دلتنگی‌مون بیشتر باشه، شدت این سیگنال‌ها و ارتباطات بینابینی هم بیشتر میشه و تمام این فرایند اینقدر سریع انجام میشه که ما دقیق متوجه نمی‌شیم که حس اولیه و آگاهی از درد اول در مغز بوده یا در قلب! یعنی تجربه آگاهی عاطفی در چند ثانیه در مغز اتفاق می‌افته و بلافاصله نوسان در ضربان قلب شروع میشه و باز همون تغییر به مغز گزارش میشه و این حس همینطور بین مغز و قلب دست به دست میشه و باعث میشه ما اون احساس تلخ رو تجربه می‌کنیم.


یه فیلم دیگه که درونمایه مشابهی داره Death Proof ساخته‌ی بیست سال پیشِ کوئنتین تارانتینو هستش. قصه‌ی یه قاتل سریالیِ مرد که زنهای هنرمند رو می‌کُشه، اما یک بار چند زن چنان درسی بهش میدن که حقیقتا تماشاگر رو هیجان‌زده می‌کنه. حتما ببینید.


نمی‌دونم از قصه فیلم «قاتل و وحشی» (حمید نعمت‌الله) خبر دارید یا نه. خیلی فیلم خشنیه اما شاید یکی از بهترین کارهای فمنیستی جهان باشه. جایی که یه زن در میونِ یه موقعیتِ وحشیانه، به شکل یه قهرمان واقعی ظاهر میشه و کار رو تموم می‌کنه! واقعا امیدوارم این فیلم اکران بشه و حتما بسیار تأثیرگذار خواهد بود.


گفتم: عجب وضعیت مسخره‌ای شده!
گفت: کار کار انگلیسی‌هاست!
گفتم: بابا خود انگلیسی‌ها باورشون نمیشه پوندشون رو این قیمت بخریم. توی خودشون ریدن!


‏یه دلیلِ انقراضِ جوک قومیتی در ایران سوشال مدیا بود: آشنایی بیشتر مردمِ شهرهای مختلف با هم (که فهمیدن اونقدرا با هم فرق نداریم)، و البته آشنایی با سایر قالبهای کمدی! (که فهمیدن میشه جور دیگه هم خندید)
کاش شکاف فرهنگی و تصورات اشتباه درباره مردمِ کشورهای دیگه هم اصلاح بشه بزودی!

ما دو تا نگاه مسخره داریم به دنیا. یه گروه به قول نامجو فکر می‌کنن همه عنن فقط ما خوبیم و غرب و شرق در فساد و حماقت و گمراهی و گناه غوطه‌ور هستن.
و گروه دوم که فکر می‌کنن متولدین خارج، انسانهای متشخص و باسواد و حکیم و بافرهنگ و فرهیخته‌ای هستن و ما خیلی داغونیم.
هر دوی این باورها احمقانه‌س و امیدوارم با بالا رفتنِ شناختِ ما از مردم جهان اصلاح بشن!


توی ایران در این حد همه‌چی مسخره‌بازی شده که رادیو بعد از اعلام قیمت نود هزار تومنی شدنِ دلار، آهنگ «هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید» رو پخش کرد! 😑


منو نترسون

خواننده: ستار
ترانه: محمد صالح علا
آهنگ و تنظیم: منوچهر چشم‌آذر
از آلبوم دلتنگی
سال 1353

Показано 20 последних публикаций.