من هم پیش از مادر شدن مثل همهی شما نمیدانستم دو مرحلهی از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن کودک چه غولهای شاخداریاند در تعیین کیفیت ادامهی زندگی!
تا روزی که دکتر ن. توی آن اتاق جدیِ طوسی رنگ روی برگهی مشخصاتم چیزهایی نوشت و به عنوان سوال آخر پرسید که یادت هست چطور از پوشک گرفتنت؟
امشب با پسرم نشسته بودیم پای دکان دیجیکالا و دنبال قصری میگشتیم.
قصری اگر نمیدانید چیست باید بگویم همان لگن مخصوص اجابت مزاج کودکانیست که قرار است از پوشک گرفته شوند.
حالا چرا نام چنین چیزی باید قصری باشد را دیگر نمیدانم.
برای پسرم تنها طرح و شکل قصریها اهمیت دارد. من اما همچنان که پسرک مدلها را با ذوق تماشا میکند، میروم سراغ نظرات پدر و مادرهای دیگر از قصریها.
پسرم خواهان یک قصری با طرح ماشین شده. الحق هم که چیز بامزهای است. میگوید: یعنی پیپیها میرن توی کاپوتش مامان؟ جیشا کجا میرن؟ پسرک در این سن یک ماشینباز قهار است!
ذکر واژگانی مثل آئودی، لکسوس، فورد، جیکلاس، لامبورگینی با ذکر مدل، آفرود، ایکس ۷ و… در خانهی ما آنقدر عادیست که در خانهی شما ذکر آب و نان مثلا!
قیمت آن قصری اما زیادی گران است.
۲ میلیون و صد و هفتاد هزار تومانِ بیزبان! از نظرم قیمت نامعقولیست برای میزبانی از جیش و پیپیهای پسرم تنها برای چند هفته.
به همین خاطر دکمهی بدجنسی مادرانگیام را فعال میکنم و با ابراز تاسفی ساختگی میگویم: عه مامان! اینو موجود نداره. و چون میخواهم مطمئن شوم که معنی موجود بودن یا نبودن را فهمیده، پشتبندش میگویم: یعنی نمیتونیم بخریمش. و صفحه را میبندم.
طفلکم قبول میکند و در نهایت یک قصری زرد با طرح مینیون انتخاب میکند که لااقل قیمتش از طرحش معقولتر است برای من!
این روزها دو واژهی جیش و پیپی مثل رود روانِ کلمههای روزمرهی دیگر جریان دارد در خانهی ما. الان در مرحلهی قصهگویی و آمادهسازی ذهنی هستیم البته.
هربار مجبورم برای پیپیهای بدبو قصههای شاد و رنگی بسازم و با خوشحالی رهسپار خانهشان کنم تا به سلامت برسند پیش مامان و باباهایشان. بیکه خم به ابرو بیاورم یا بینیام را اندکی بالا بکشم!
انگار نه انگار که روزی برای برندهای بزرگ، قصههای بزرگ مینوشتم و یکی از محتوا نویسهای همین دیجیکالایی بودهام که حالا از بین قصههای دیگرنویسِ برندهایش، قصری مینیونی سفارش دادهام!
کاملا بهتان حق میدهم که خواندن این نوشته را ادامه ندهید عزیزانم! من هم پیش از مادر شدن، مثل همهی شما آن دختر افادهای و نانازی بودم که به ماتحتش میگفت دنبالم نیا که بو میدهی!
تمام افادهی نازنینم اما در اولین پروسهی تعویض پوشک، آروغ گیری و در نهایت بالا آوردن شیر روانِ لزج شده در معدهی آن موجود دوپای ۵۱ سانتی از بین رفت عزیزان!
به هرحال مادر شدن عاملیت تازهای به شما خواهد داد! آنچه که بودهای ذرهای اهمیت نخواهد داشت!
تنها گاهی مثل حال و احوال این روزهای من، فقط میتوانید به تجربههای ارزشمند قبلیتان اتکا کنید و امیدوار باشید که هنوز هم بهترین قصهگو برنده است!
#نرگس_راد
@lazhevrdi
تا روزی که دکتر ن. توی آن اتاق جدیِ طوسی رنگ روی برگهی مشخصاتم چیزهایی نوشت و به عنوان سوال آخر پرسید که یادت هست چطور از پوشک گرفتنت؟
امشب با پسرم نشسته بودیم پای دکان دیجیکالا و دنبال قصری میگشتیم.
قصری اگر نمیدانید چیست باید بگویم همان لگن مخصوص اجابت مزاج کودکانیست که قرار است از پوشک گرفته شوند.
حالا چرا نام چنین چیزی باید قصری باشد را دیگر نمیدانم.
برای پسرم تنها طرح و شکل قصریها اهمیت دارد. من اما همچنان که پسرک مدلها را با ذوق تماشا میکند، میروم سراغ نظرات پدر و مادرهای دیگر از قصریها.
پسرم خواهان یک قصری با طرح ماشین شده. الحق هم که چیز بامزهای است. میگوید: یعنی پیپیها میرن توی کاپوتش مامان؟ جیشا کجا میرن؟ پسرک در این سن یک ماشینباز قهار است!
ذکر واژگانی مثل آئودی، لکسوس، فورد، جیکلاس، لامبورگینی با ذکر مدل، آفرود، ایکس ۷ و… در خانهی ما آنقدر عادیست که در خانهی شما ذکر آب و نان مثلا!
قیمت آن قصری اما زیادی گران است.
۲ میلیون و صد و هفتاد هزار تومانِ بیزبان! از نظرم قیمت نامعقولیست برای میزبانی از جیش و پیپیهای پسرم تنها برای چند هفته.
به همین خاطر دکمهی بدجنسی مادرانگیام را فعال میکنم و با ابراز تاسفی ساختگی میگویم: عه مامان! اینو موجود نداره. و چون میخواهم مطمئن شوم که معنی موجود بودن یا نبودن را فهمیده، پشتبندش میگویم: یعنی نمیتونیم بخریمش. و صفحه را میبندم.
طفلکم قبول میکند و در نهایت یک قصری زرد با طرح مینیون انتخاب میکند که لااقل قیمتش از طرحش معقولتر است برای من!
این روزها دو واژهی جیش و پیپی مثل رود روانِ کلمههای روزمرهی دیگر جریان دارد در خانهی ما. الان در مرحلهی قصهگویی و آمادهسازی ذهنی هستیم البته.
هربار مجبورم برای پیپیهای بدبو قصههای شاد و رنگی بسازم و با خوشحالی رهسپار خانهشان کنم تا به سلامت برسند پیش مامان و باباهایشان. بیکه خم به ابرو بیاورم یا بینیام را اندکی بالا بکشم!
انگار نه انگار که روزی برای برندهای بزرگ، قصههای بزرگ مینوشتم و یکی از محتوا نویسهای همین دیجیکالایی بودهام که حالا از بین قصههای دیگرنویسِ برندهایش، قصری مینیونی سفارش دادهام!
کاملا بهتان حق میدهم که خواندن این نوشته را ادامه ندهید عزیزانم! من هم پیش از مادر شدن، مثل همهی شما آن دختر افادهای و نانازی بودم که به ماتحتش میگفت دنبالم نیا که بو میدهی!
تمام افادهی نازنینم اما در اولین پروسهی تعویض پوشک، آروغ گیری و در نهایت بالا آوردن شیر روانِ لزج شده در معدهی آن موجود دوپای ۵۱ سانتی از بین رفت عزیزان!
به هرحال مادر شدن عاملیت تازهای به شما خواهد داد! آنچه که بودهای ذرهای اهمیت نخواهد داشت!
تنها گاهی مثل حال و احوال این روزهای من، فقط میتوانید به تجربههای ارزشمند قبلیتان اتکا کنید و امیدوار باشید که هنوز هم بهترین قصهگو برنده است!
#نرگس_راد
@lazhevrdi