🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2604) رَبِّ هَبْ لی از سلیمان آمده است
که مَـــــده غیرِ مرا این مُـــــلک و دست
این درخواست که: «خدایا مُلک عظیمی به من ارزانی فرما.» تنها زیبنده مقام حضرت سلیمان (ع) است که از خدا درخواست نمود: «پروردگارا مرا سلطنتی بخش و از پس من به کسی این قدرت و سلطنت را مده.»
(2605) تو مکن با غیرِ من این لطف وجیود
این حـــــسد را مانـــــد امّـــــا آن نـــــبود
خداوندا، این لطف و بخشش را بجز من در حق کسی مکن، این سخن مشابه و همانند حسد است ولی از روی بخل و حسادت نیست.
(2606) نكته لا يَنبَغى میخوان به جان
سِرٌ مِـــــنْ بَـــــعْدی ز بـــــخلِ او مدان
نكته لاينبغی را با جان و دل بخوان و اسرار مِنْ بَعْدی را از روی بخل و حسادت مخوان.
(2607) بلکه اندر مُلک، دید او صدخطر
مو به مو مُـــــلکِ جـــــهان بُد بیمِ سَر
بلکه حضرت سلیمان در سلطنت، صد نوع خطر دید و در سراسر پادشاهی جهان، احساس خطر و هلاکت داشت.
(2608) بیمِ سَر با بیم سِرّ با بیمِ دین
امــــتحانی نیست ما را مـــثلِ این
در سلطنت ظاهری، بیم هلاکت جان و تن و دین است، و همانند سلطنت و دولت، ما امتحانی دشوار نداریم.
(2609) پس سلیمان همّتی باید، که او
بگذرد زیـــــن صد هزاران، رنگ و بو
پس باید همّتی همانند همّت سلیمان داشت و مغرور و مفتون سلطنت دنیایی نگشت و از صدها هزار جاذبه و کشش صوری گذشت و بدان ها دل نبست.
(2610) با چنان قوّت که او را بود، هَم
مـــــوجِ آن مُلکش فـــــرو می بست دَم
با آن همه همّت و قدرتی که سلیمان داشت، ولی موج سلطنتِ دنیوی، دهان او را بست و بر دلش اثر گذاشت.
(2611) چون برو بنشست زین اندوه، گَرد
بر هـــــمه شـــــاهانِ عـــــالَم رحم کرد
چون از این اندوه، حضرت سلیمان، غصه دار شد، پس نسبت به همه شاهان جهان مهربانی آورد.
(2612) پس شفاعت کرد و گفت: این مُلک را
با کـــــمالی ده، که دادی مـــــر مـــــرا
سلیمان شفیع شد و گفت: خداوندا این مُلک و پرچم را به کسی ده که به او کمال و عصمت داده ای، همان گونه که بر من عطا کرده ای.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت
قسمت قبلی
(2604) رَبِّ هَبْ لی از سلیمان آمده است
که مَـــــده غیرِ مرا این مُـــــلک و دست
این درخواست که: «خدایا مُلک عظیمی به من ارزانی فرما.» تنها زیبنده مقام حضرت سلیمان (ع) است که از خدا درخواست نمود: «پروردگارا مرا سلطنتی بخش و از پس من به کسی این قدرت و سلطنت را مده.»
(2605) تو مکن با غیرِ من این لطف وجیود
این حـــــسد را مانـــــد امّـــــا آن نـــــبود
خداوندا، این لطف و بخشش را بجز من در حق کسی مکن، این سخن مشابه و همانند حسد است ولی از روی بخل و حسادت نیست.
(2606) نكته لا يَنبَغى میخوان به جان
سِرٌ مِـــــنْ بَـــــعْدی ز بـــــخلِ او مدان
نكته لاينبغی را با جان و دل بخوان و اسرار مِنْ بَعْدی را از روی بخل و حسادت مخوان.
(2607) بلکه اندر مُلک، دید او صدخطر
مو به مو مُـــــلکِ جـــــهان بُد بیمِ سَر
بلکه حضرت سلیمان در سلطنت، صد نوع خطر دید و در سراسر پادشاهی جهان، احساس خطر و هلاکت داشت.
(2608) بیمِ سَر با بیم سِرّ با بیمِ دین
امــــتحانی نیست ما را مـــثلِ این
در سلطنت ظاهری، بیم هلاکت جان و تن و دین است، و همانند سلطنت و دولت، ما امتحانی دشوار نداریم.
(2609) پس سلیمان همّتی باید، که او
بگذرد زیـــــن صد هزاران، رنگ و بو
پس باید همّتی همانند همّت سلیمان داشت و مغرور و مفتون سلطنت دنیایی نگشت و از صدها هزار جاذبه و کشش صوری گذشت و بدان ها دل نبست.
(2610) با چنان قوّت که او را بود، هَم
مـــــوجِ آن مُلکش فـــــرو می بست دَم
با آن همه همّت و قدرتی که سلیمان داشت، ولی موج سلطنتِ دنیوی، دهان او را بست و بر دلش اثر گذاشت.
(2611) چون برو بنشست زین اندوه، گَرد
بر هـــــمه شـــــاهانِ عـــــالَم رحم کرد
چون از این اندوه، حضرت سلیمان، غصه دار شد، پس نسبت به همه شاهان جهان مهربانی آورد.
(2612) پس شفاعت کرد و گفت: این مُلک را
با کـــــمالی ده، که دادی مـــــر مـــــرا
سلیمان شفیع شد و گفت: خداوندا این مُلک و پرچم را به کسی ده که به او کمال و عصمت داده ای، همان گونه که بر من عطا کرده ای.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿