Фильтр публикаций


بخشیدن، یک روند پویش انرژی ست. نبخشیدن مانند آن است که عینک دودی که همه چیز را به شدت تحریف میکند، بر چشم بگذارید و سپس بخواهید دیگران هم با همین عینک همه چیز را ببینند. هنگامی که می بخشید، بار خود را سبک میکنید و مانند این است که بار سنگینی را پشت سر می گذارید.
تجسم کنید در حالی که دو چمدان بزرگ در دو دست گرفته، چمدان سومی را با بند از شانه خود آویخته و چمدان دیگری را مانند کوله پشتی آویزان کرده اید، در سالن فرودگاه راه می روید. با این وضعیت، رفتن به هر جایی دشوار و دردناک است. بخشایش، پایین گذاشتن و پشت سر گذاشتن همه چمدان های خود و سبک سفر کردن است. بخشیدن، ربطی به سزاوار بودن شما یا دیگران ندارد، چرا که شما و دیگران همه شایسته هستید. مسأله این نیست.

مسأله این است «آیا دلتان میخواهد همچنان بار خود را بر دوش بکشید یا نه؟»


گری زوکاو
جان و جانان
ص 233 و 234




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2622) عقل، خود زین فکرها آگاه نیست
در دِمـــــاغش جُـــــز غـــــمِ الله نیست


ولی عقل، نیک و بد را به گونه ای دیگر باز می شناسد، زیرا در فکر و ذهن او بجز تکاپو به سوی پیشگاه الهی، غم دیگری نیست.

(2623) گرچه سِرّ قصه این دانه است و دام
صـــــورتِ قصّه شِـــــنو اکـــــنون‌ تـــــمام


اگرچه راز این قصه، بیان ارتباط عقل و نفس است که همچون دانه و دام است که به یکدیگر مربوط اند‌. ولی اکنون تو صورت ظاهری داستان را به طور کامل بشنو، زیرا صورت و معنا، لازم و ملزوم هم هستند.

(2624) گر بیانِ معنوی، کافی شدی
خــــلقِ عــــالَم، باطل و عاطل بُدى


اگر بیان معنوی کافی میشد، یعنی اگر ایمان مجرّد و عرفان و اعتقاد تنها برای مؤمن شدن کفایت میکرد، مردم جهان عاطل و باطل می شدند، یعنی کسی در جهت عبادات و طاعات و اعمال حسنه نمی کوشید‌. زیرا این اعمال، جهت انگیختن تلاش در آدمی است.

(2625) گر محبّت فکرت و معنیستی
صـــــورتِ روزه و نـــــمازت نیستی


مثلاً اگر محبّت خدا، فقط عبارت بود از فکر و معنا، دیگر نماز و روزه تو صورت پیدا نمی کرد و لازم نمیشد که به عبادات ظاهری توجه کنی.

(2626) هدیه هایِ دوستان با همدگر
نیست انـــــدر دوســـــتى اِلاّ صُوَر


مثلاً ارمغان هایی که دوستان به یکدیگر می دهند، پایۀ دوستی نیست، بلکه آن پیشکش ها جنبهٔ ظاهری و صوری دارد، ولی بر دوستی های درونی دلالت دارد.

(2627) تا گواهی داده باشد هَدیه ها
بر مـــحبّت هایِ مُـــضْمَر در خَـــفا


تا اینکه آن ارمغان های ظاهری، گواهی دهد بر مهربانی های نهفته در درون آدمیان.

(2628) ز آنکه احسان هایِ ظاهر شاهدند
بر مـــــحبّت هایِ ســـــر، ای ارجـــــمند


زیرا که ای مرد بزرگوار، احسان ها و نکوکاری های ظاهری، دلیل بر محبّت های درونی است.

(2629) شاهدت گه راست باشد، گه دروغ
مَست، گـــــاهی از مَی و، گـــــاهی زدوغ


گواه تو گاهی راست در میآید و گاهی دروغ، یعنی اعمال ظاهرت، گاهی خالص است و گاه ریایی و دروغین. چنانکه ممکن است فردی بر اثر نوشیدن دوغ، مست شود، یعنی تظاهر به مستی کند، ولی اگر از بادۀ حقیقی نوشیده باشد در مستی خود صادق است.

(2630) دوغ خورده مستی ای پیدا کند
هــــای و هــــو و سَرگِــــرانی ها کند


مثلاً کسی که اهل تظاهر باشد دوغ هم که بنوشد، خود را به مستی میزند وهای و هُوی و داد و فریاد راه میاندازد و مانند مستان واقعی تظاهر به مستی میکند، در حالی که ذرّه ای از مستی در او نیست.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر پنجم مثنوی)

📂 1) مبانی فکری نعل‌های وارونه 2) داستان‌ها و تمثیل‌های مولانا برای طرح مسألۀ نعل‌های وارونه 3) نمونه‌هایی از نعل‌های وارونه 4) راه‌های کشف نعل‌های وارونه

👤 دكتر ایرج شهبازی

6️⃣ قسمت ششم

↪️ قسمت قبلی اینجا

⏱️ مدت زمان 63 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی


🌿 موسیقی بیکلام Faraway Place اثری از Fridrik Karlsson 🌿


بی هدفی


در جهان غرب، ما بسیار هدف گرا هستیم. مقصدمان را می دانیم و در راه دست یابی به آن، عملکردی کاملاً هدایت یافته داریم. شاید هدف گرایی شیوه ای مفید باشد، اما بسیاری از مواقع، لذت بردن از خود را در طول مسیر فراموش می کنیم.
در فرهنگ بودایی، واژه ای به معنای «بی آرزویی» یا «بی هدفی» وجود دارد. این واژه به این مفهوم است که چیزی را برای دنبال کردن پیش رویتان قرار ندهید، زیرا همه چیز، همین جا، در خودتان است. هنگامی که مراقبه پیاده روی را تمرین می کنیم، تلاش ما بر رسیدن به جایی دیگر متمرکز نیست، بلکه فقط گام هایی آرام و شادمان برمی داریم. اگر به آینده و آن چه خواهان فهمیدن آن هستیم، بیندیشیم گام های آرام و شادمانمان را از دست خواهیم داد. این موضوع در مورد مراقبه نشستن نیز درست است. ما فقط به این دلیل مراقبه میکنیم که از نشستن لذت ببریم و این کار را برای دست یافتن به هدفی انجام نمی دهیم. این، نکته ای بسیار مهم است. هر لحظه مراقبه نشستن، ما را به زندگی باز میگرداند و نشستنمان باید چنان باشد که از لحظه لحظۀ آن لذت ببریم. مراقبه، چه خوردن یک نارنگی باشد، چه نوشیدن فنجانی چای، چه راه رفتن، باید آن را به گونه ای انجام دهیم که «بی هدف» باشد.
اغلب به خودمان می گوییم: «بیکار ننشین، کاری انجام بده» در حالی که وقتی آگاهی را تمرین می کنیم، به کشفی نامعمول دست می یابیم. در می یابیم شاید گفته ای برخلاف گفته قبلی، بیشتر به ما کمک کند: «کاری را بیهوده انجام نده، بنشین!» باید بیاموزیم گاه و بیگاه توقف کنیم تا به روشنی ببینیم، در ابتدا، شاید «توقف» همانند مقاومتی در برابر زندگی مدرن به نظر برسد، اما چنین نیست.
توقف فقط یک واکنش نیست، بلکه راهی برای زندگی ست. بقای نوع بشر به توانایی ما در متوقف ساختن شتاب وابسته است. بیش از پنجاه هزار بمب اتمی در جهان داریم و هنوز نمیتوانیم تولیدشان را متوقف کنیم. «متوقف کردن» فقط به معنای توقف پدیده های منفی نیست، بلکه باید اجازه دهیم بهبود یافتن کارآمد جایگزین آن شود. «متوقف کردن» به معنای زندگی نکردن نیست، بلکه تجربه کردن و نمایان ساختن این است که شادمانی در زندگی، هم در حال و هم در آینده، امکان پذیر است. تمرین ها، این مقصود را در بر دارند.
بنیان شادمانی، هوشیاری ست. پیش شرط شاد بودن، آگاهی ما از شادمان بودن است. اگر از شادی خود آگاه نباشیم، در حقیقت شادمان نیستیم. هنگامی که دندان درد میگیریم، درک میکنیم که درد نداشتن حالتی شگفت انگیز است، اما وقتی دندان درد نداریم، باز هم شادمان نیستیم. نبود درد، بسیار خوشایند است.
مسایل لذت آفرین بی شماری وجود دارند، اما هنگامی که ما هوشیاری را تمرین نمی کنیم، قدردان آن مسایل نیستیم وقتی به تمرین هوشیاری می پردازیم، آن مسایل را گرامی میداریم و می آموزیم چگونه آنها را پاس بداریم. با نشان دادن توجه در خور به لحظه حال، از آینده مراقبت میکنیم. ایجاد آرامش برای آینده، مستلزم ایجاد آرامش در لحظه حال است.


تیک نات هان
هر گام آرامش
ص 53 و 54

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2613) هر که را بِدهی و بکنی آن کَرَم
او سلـــیمان است و آن کس هم، منم


کمال و عدالت را به هرکس بدهی، او سلیمان زمان خویش است، و آن شخص در حقیقت، خود من هستم و جز من کس دیگری نیست.

(2614) او نباشد بَعدی، او باشد مَعی
خود معی چه بوَد؟ منم بی مدّعی


آن شخص، پس از من نمی آید، بلکه او خود من هستم گرچه برحسب زمان، پس از من بیاید. ولی به اعتبار مقام و مرتبه، خودِ منم.

(2615) شرحِ این، فرض است گفتن، لیک من
بـــــاز می گـــــردم به قـــــصه مـــــرد و زن

اگرچه شرح این مطلب، ضروری بلکه واجب است. یعنی باید معنی معیّت و حقیقت نوعيه اولیاء را توضیح دهم، ولی من اضطراراً دوباره دنباله داستان آن مرد و زن اعرابی را بازگو می کنم.

مَخلَصِ ماجَرایِ عرب و جفتِ او

(2616) ماجَرایِ مرد و زن را مَخْلَصی
بـــــاز می جـــــوید درونِ مُخلِصی


شخص با اخلاص و پاکدل، پایان داستان آن زن و مرد را جستجو میکند و جویای فهم مقاصد آن است.

(2617) ماجَرایِ مرد و زن افتاد نقل
آن، مثالِ نَفْسِ خود میدان و عقل


ماجرای مرد و زن اعرابی را مذکور بر مثال نفس و عقل خود قلمداد کن.

(2618) این زن و مردی که نفس است و خِرَد
نـــــیک بایست است بـــــهرِ نـــــیک و بد


منظور ما از این زن و مرد، نفس و عقل است که وجود آن دو برای افراد خوب و بد لازم و ضروری است.

(2619) وین دو بایسته، درین خاکی سَرا
روز و شب در جـــــنگ و اندر مـــــاجَرا


وجود این دو، برای این جهان مادی، لازم و ضروری است. و این دو، روز و شب در این جهان، در حال ستیز و چون و چرا هستند.

(2620) زن همی خواهد حَویجِ خانقاه
یعنی آبِ رُو و نان و خـــــوان و جاه


زن که همانا نَفسِ آدمی است‌. هماره در جستجوی احتیاجات خانگی از قبیل آب و نان و جاه و مباهات و افتخار است

(2621) نَفس، همچون زن، پی چاره گری
گاه خاکی، گـــــاه جُـــــویَد سَـــــروَری


نفس همانند زن، هماره جویای چاره گری است. یعنی برای رسیدن به مقصودش، گاه خود را خاکسار و فروتن میکند و گاه جویای بلند مرتبگی می شود.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


روان چیست؟ آنچه درباره خودتان در ذهن تان می سازید: «من کسی هستم که از مارها خوشش نمی آید. من کسی هستم که پروانه ها را دوست دارد.» شما فقط یک مفهوم شخص ساختید. شخص دیگری آن را ندارد. آنها روان هایی ساخته اند درباره طوفان، سگ هایی که گاز می گیرند و بچه گربه هایی که خودشان را جمع میکنند.
هر کسی، تجربه های متفاوتی داشته و بنابراین، هر کسی یک ذهن شخصی در درونش می سازد. هیچ کس عمداً این کار را انجام نمی دهد. این کار، واکنشی است. کاملاً طبیعی رخ می دهد، چون شما آماده نیستید زندگی را به صورت باز تجربه کنید.
بالاترین حالت این است که از تجربه های زندگی به راحتی درس گرفته و رشد کنیم. اما اگر با برخی تجربه ها راحت نباشید، از اراده تان برای مقابله با آنها استفاده می کنید. این صرفاً بدین معناست که در آن حوزه به اندازه کافی رشد نکرده اید. هم تکامل فیزیکی داریم و هم تکامل معنوی.
هر دو آنها شامل انطباق با محیطتان هستند. تکامل فیزیکی برای جسمتان است و تکامل معنوی برای «شما» در آنجا: برای روح است.


مایکل ای سینگر
رها زیستن
ص 84


🌿 موسیقی بیکلام Westward Bound اثری از Terry Oldfield 🌿


بخشیدن خود برای پذیرش خود ضروری است. این سخن به آن مفهوم نیست که معیارهای اخلاقی و معنوی مان را رها سازیم و همه کارهای خود را، چه درست، چه غلط توجیه کنیم. بلکه این گفته فقط به این معناست که یاد بگیریم خودمان را آن گونه که هستیم، با کاستی های بسیار و شایستگی های اندکمان بپذیریم.
انسانها به دلایلی اصرار دارند نسبت به خودشان خشن و نابخشنده باشند. آنها انعطاف ناپذیر میشوند و به قضاوت می پردازند. من مردی را میشناسم که در همه عمر، این احساس گناه را بر دوش میکشید که چرا نتوانسته پزشک شود؛ یعنی آنچه پدر و مادرش میخواستند. بسیاری از مادران وقتی فرزندانشان به راه درست باز نمی گردند، از بخشیدن خودشان سر باز میزنند.
زوج ها هنگامی که ازدواج آنها به شکست می انجامد، خود را نمی بخشند... عجیب است، اما به نظر میرسد پذیرش ما نسبت به خودمان مبتنی بر پذیرفتن ما از سوی دیگران است.


جی. پی. واسوانی
باران بخشایش
ص 115




دوستان گلم هر بار نمی توانم تاکید کنم

حتما این سخنرانی ها را گوش کنید


🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2604) رَبِّ هَبْ لی از سلیمان آمده است
که مَـــــده غیرِ مرا این مُـــــلک و دست


این درخواست که: «خدایا مُلک عظیمی به من ارزانی فرما.» تنها زیبنده مقام حضرت سلیمان (ع) است که از خدا درخواست نمود: «پروردگارا مرا سلطنتی بخش و از پس من به کسی این قدرت و سلطنت را مده.»

(2605) تو مکن با غیرِ من این لطف وجیود
این حـــــسد را مانـــــد امّـــــا آن نـــــبود


خداوندا، این لطف و بخشش را بجز من در حق کسی مکن، این سخن مشابه و همانند حسد است ولی از روی بخل و حسادت نیست.

(2606) نكته لا يَنبَغى میخوان به جان
سِرٌ مِـــــنْ بَـــــعْدی ز بـــــخلِ او مدان


نكته لاينبغی را با جان و دل بخوان و اسرار مِنْ بَعْدی را از روی بخل و حسادت مخوان.

(2607) بلکه اندر مُلک، دید او صدخطر
مو به مو مُـــــلکِ جـــــهان بُد بیمِ سَر


بلکه حضرت سلیمان در سلطنت، صد نوع خطر دید و در سراسر پادشاهی جهان، احساس خطر و هلاکت داشت.

(2608) بیمِ سَر با بیم سِرّ با بیمِ دین
امــــتحانی نیست ما را مـــثلِ این


در سلطنت ظاهری، بیم هلاکت جان و تن و دین است، و همانند سلطنت و دولت، ما امتحانی دشوار نداریم.

(2609) پس سلیمان همّتی باید، که او
بگذرد زیـــــن صد هزاران، رنگ و بو


پس باید همّتی همانند همّت سلیمان داشت و مغرور و مفتون سلطنت دنیایی نگشت و از صدها هزار جاذبه و کشش صوری گذشت و بدان ها دل نبست.

(2610) با چنان قوّت که او را بود، هَم
مـــــوجِ آن مُلکش فـــــرو می بست دَم


با آن همه همّت و قدرتی که سلیمان داشت، ولی موج سلطنتِ دنیوی، دهان او را بست و بر دلش اثر گذاشت.

(2611) چون برو بنشست زین اندوه، گَرد
بر هـــــمه شـــــاهانِ عـــــالَم رحم کرد


چون از این اندوه، حضرت سلیمان، غصه دار شد، پس نسبت به همه شاهان جهان مهربانی آورد.

(2612) پس شفاعت کرد و گفت: این مُلک را
با کـــــمالی ده، که دادی مـــــر مـــــرا


سلیمان شفیع شد و گفت: خداوندا این مُلک و پرچم را به کسی ده که به او کمال و عصمت داده ای، همان گونه که بر من عطا کرده ای.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر پنجم مثنوی)

📂 1) دو شیوۀ ارتباطی در میان انسان‌ها 2) مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ نعل‌های وارونه

👤 دكتر ایرج شهبازی

5️⃣ قسمت پنجم

↪️ قسمت قبلی اینجا

⏱️ مدت زمان 76 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی


رعایت قانون جبران

عزیزان دل برای رشد معنوی و ارتقای آگاهی، قانون جبران را فراموش نکنیم. هر نیکی که به دیگران می‌دهیم، به دنیای خودمان باز می‌گردد.
برای رعایت این قانون، از شما خواهش می‌کنم که با واریز مبلغی به دلخواه به شماره کارت زیر، همراهی خود را با این مسیر نورانی نشان دهید:

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

این هدیه کوچک نمادی از تعادل و انرژی مثبت است که در زندگی‌مان جریان می‌یابد. با دلی پر از محبت، این مسیر را با هم ادامه می‌دهیم.

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹


🌿 موسیقی بیکلام A Path of Solitude اثری از Dan Gibson & John Herberman 🌿


شما همان هستید که انجام می دهید


اگر هر کس مفهوم عشق را به عمل تبدیل می کرد، دنیـا جـای بهتری می شد. حقیقتی قدیمی حکایت دارد که هر کس را باید با عملش شناخت، نه از روی گفته هایش، به همین دلیل عشق یک عمل است و آنچه در درون داریم با عمل آشکار می گردد.
اگر واقعاً عاشق هستیم چگونه این را نشان بدهیم؟ اگر نسبت به اقوام و بچه هایمان محبت داریم می خواهیم چگونه آن را نشان دهیم؟ اگر به گرسنگی، فقر، تنهایی و وحشت در این جهـان صـادقانه توجه داریم، این توجه را چگونه نشـان می دهیم؟ اگر کردار، شاهد محسوس عشق ما نباشد، پس در دوست داشتن ما شک وجود دارد.
روزی درهواپیما کنار مردی قرار گرفتم که پیوسته شکایت می کرد: از خدمه پرواز که بیکار بودند، از غذا که بسیار بدمزه بود، از صندلی ها که ماهیچه ها را منقبض میکرد و از فیلم ویدئو که بی ارزش بود. سپس سری توی کارهای بزرگتر کرد و گفت: حکومت رشوه خوار است؛ جامعه فاسد است و مردم قابل اعتماد نیستند و...
من درطی گفت وگو متذکر شدم که به افزودن عشق توجه فراوانی دارم. او بی درنگ حـرف مـرا تأیید کرد و مطمئنم ساخت و گفت: «عالی است! آنچه دنیا بدان نیاز دارد عشـق بیشتر است چه خوب است که هنوز افرادی مثل من و شما هستند که این را می فهمند».


لئوبوسکالیا
بیا دریا شویم
ص 383




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - قصه خلیفه که در کَرَم در زمان خود از حاتمِ طایی گذشته بود و نظیرِ خود نداشت

قسمت قبلی

(2595) این شنیدی، مو به مویت گوش باد
آبِ حـــــیوان است، خـــــوردی، نوش باد


این سخنِ مربوط به اسرار و حکمت خدایی را که شنیدی باید مو به مو گوش کنی، زیرا این سخنی که میشنوی آب حیات معنوی است. اگر آن را خوردی نوش جانت باشد.

(2596) آبِ حیوان خوان، مخوان این را سُخُن
روحِ نـــــو بـــــین در تـــــنِ حـــــرفِ کُـــــهُن


این کلام و این حقیقت ژرف را تو سخنی عادی به شما میاور بلکه این، آب حیات است، زیرا این سخن، روح تازه ای است در کالبد حرف کهنه.

(2597) نکته ای دیگر تو بشنو ای رفیق
همچو جـــان، او سخت پیدا و دقـــیق


ای رفیق، نکته دیگری را بشنو که آن نکته مانند جان، نهان و بسیار دقیق است.

(2597) در مقامی هست هم، این زهرِمار
از تصاريفِ خـــــدایی، خـــــوش گوار


آن نکته این است که در مقامی و مرتبه ای، امری حرام و کشنده است مانند شرنگ. ولی همین امر، بر اثر تصرفات الهی، به شهدی گوارا مبدّل می گردد.

(2599) در مقامی زهر و، در جایی دوا
در مـــــقامی کـــــفر و، در جایی روا


این امر، در مقامی به منزلهٔ زهرمار است و در مقامی دیگر مانند دارو و شفاست. در مقامی، کفر و خطاست و در مقامی دیگر جایز و روا.

(2600) گرچه آنجا او گزندِ جان بُوَد
چون بدینجا در رسد، درمـــــان شود


اگرچه در آن مقام یعنی در وجود مبتدی، امری ممکن است مانند زهرمار، جان گزا باشد، ولی همین امر وقتی در نسبت با سالک منتهی قرار بگیرد، جنبۀ درمان پیدا می کند.

(2601) آب در غوره، تُرُش باشد ولیک
چون به انگوری رسد، شیرین و نیک


به عنوان مثال، آب غوره تا زمانی که انگور نشده، ترش است، ولی همینکه غوره به انگور مبدّل شد شیرین و گوارا می گردد.

(2602) باز در خُم او شود تلخ و حرام
در مـــــقام سِـــــرکگی نِـــــعْمَ الاِدام


آن غوره که در حالت انگوری، شیرین و حلال شده بود وقتی که داخل خُم ریخته شود دوباره تلخ و حرام می گردد. اما همان ماده شیرین وقتی تخمیر شود به سرکه مبدل می گردد و در این حالت، نانخورش لطیفی می شود.

در معنیِ آنکه آنچه ولی کند، مُرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن که حلوا طبیب را زیان ندارد، اما بیمار را زبان دارد
و سرما و برف انگور رسیده را زیان ندارد، اما غوره را زیان دارد که در راه است که لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ ماتَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ نشده است


مولانا در این فصل جلیل مضمون ابیات پیشین را بسط داده است.

(2603) گر ولی زهری خورد نوشی شود
ور خـــــورد طالب، سیه هـــــوشی شود


فرضاً اگر یک ولی یا یک انسان کامل، زهری بخورد، آن زهر برایش در حکم انگبین و شهد است، ولی اگر مرید مبتدی، آن زهر را بخورد دلش تیره میشود و هوش و فکرش تباه می گردد.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

Показано 20 последних публикаций.