عرفان و خودشناسی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


✔️ کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز هست
Admin
@hossein_mysticosm

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


قدرت خلقت


اتفاقی که طی مرگ یک آبرستارهی غول آسای قرمز رخ می دهد یکی از شگفت انگیزترین رویدادها در جهان شناخته شده است و منبع انرژی مورد نیاز برای ساختن اتم های سنگین تر را فراهم می کند. اگر ستاره پیش از فروپاشی به اندازه کافی بزرگ باشد، شدت فروپاشی در واقع می تواند اتم ها را در هسته، خرد کند. به جای همجوشی اتم های آهن با یکدیگر، این نیروی عظيم، الکترون های خود را وارد خود هسته می کند. از آنجایی که الکترون ها بار منفی و پروتون ها بار مثبت دارند، یکدیگر را جذب کرده و نوترون ها را شکل می دهند که خنثی هستند. وقتی این اتفاق رخ داد، تمام آنچه از هسته آهن باقی مانده، جرمی از نوترون های محکم به هم چسبیده است. و هیچ اتمی باقی نمانده -نه الکترونی، نه پروتونی. آنگونه که ما می دانیم، شدت فروپاشی این ستاره بزرگ به نوترون ها، باعث تخریب ساختار ماده شده است.
آنچه باقی مانده، یک ستاره نوترونی ای است که اندازه آن کوچک، اما جرم زیادی دارد. ستاره های نوترونی به صورت فیزیکی به اندازه یک شهر هستند اما جرم آنها بیش از سیصد هزار برابر سنگین تر از زمین است. چگالی یک ستاره نوترونی آنقدر بزرگ است که اگر یک قاشق چایخوری از آن را به زمین بیاورید، دوازده تریلیون پوند وزن خواهد داشت.
مقدار انرژی آزادشده ناشی از فروپاشی هسته ستاره به نوترون هایش، آنقدر قدرتمند است که انفجاری به شدت بزرگ به نام اَبَرنوا ایجاد میکند. این انفجار آنقدر عظیم است که یک اَبَرنوا، نورِ بیشتری از ترکیب نور تمام میلیاردها ستاره با هم، در کهکشان منتشر میکند. این درخشان ترین و قدرتمندترین انفجاری است که در جهان خود کشف کرده ایم.
مشخص است که نیروی انرژی عظیم تولید شده طی انفجـار اَبَرنـوا، دقیقاً آن چیزی است که برای ساختن بقیه عناصری که هرروز با آن ها سروکار داریم، مورد نیاز بوده است. آنچه نیروی جاذبه نتوانست طی خلق عناصر سبک تر انجام بدهد، انفجـار عـظـيـم آبرنـوا می تواند انجام بدهد - همجوشی عناصر سنگین تر. بار دیگر که به حلقه طلای عروسی تان نگاه کردید یا یک قوطی حلبی را باز کردید، به این حقیقت بیندیشید که این عناصـر بـرای به وجود آمدنشان، نیازمند قدرت ترکیبی میلیاردها ستاره بودند.
شما در احاطه بی شمار اشیایی هستید که هر روز با آن ها سروکار دارید. آسمان خراش های غول آسا و گیره های کاغذی کوچکی وجود دارند که بدون تلاش وارد حس هایتان می شوند. در ریشه شان، هریک از این اشیا از اتم ها ساخته شده اند. شما فقط زمان گذشتید تا درک کنید تمام این اتم ها از کجا آمده اند و اینکه چگونه شما آنها را نساختید - آنها در ستاره ها ساخته شدند. این باید شما را متواضع و مبهوت قدرت خلقتی کند که پیش رویتان متجلی می شود. خوشبختانه، ایـن حـس عميق تواضع و ابهت در سفر معنوی تـان به سوی آزادی و رهایی به شما کمک می کند.


مایکل سینگر
رها زیستن
ص 51 و 52 و 53

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستانِ آن پادشاهِ جُهود که نصرانیان می کُشت از بهرِ تعصّب

قسمت قبلی

(637) انبیا در کارِ دنیا جبری اند
کافران در کارِ عُقبی جبری اند


پیامبران در کارهای مربوط به دنیا جبری هستند. یعنی از روی هوای نفس به دنیا رغبتی نشان نمی دهند، بل از سر ضرورت و مصلحت و اجبار به کارهای دنیوی روی آرند. زیرا آنان مأمورند که با مردم، حشر و نشر کنند. ولی کافران در امور مربوط به آخرت؛ جبری،هستند. یعنی بدان تمایلی نشان نمیدهند مگر از روی اجبار و اکراه.

(638) انبیا را کارِ عُقبی اختیار
جـــــاهلان را کـــــارِ دنیا اختیار


پیامبران کارهای مربوط به آخرت را انتخاب میکنند، ولی نادانان در پی کارهای دنیوی و مادی میروند و برای به دست آوردنش حرص میزنند.

(639) ز آنکه هر مرغی به سویِ جنسِ خویش
مـــــی پَـــــرَد او در پـــــس و جـــــانِ پیش پیش


زیرا هر پرنده ای به سوی جنس خود می پرد. و روح، پیشاپیش جسم میپرد و جسم به دنبال او. یعنی جسم در افعال و حرکات و سکنات تابع روح است.

(640) کافران چون جنس سِجّین آمدند
سِـــــجن دنـــــیا را خـــــوش آیین آمدند


به مصداق كُلُّ شَيْءٍ يَرْجِعُ إِلى أَصْلِه «هر چیزی به اصلش باز می رود» کافران چـــون همجنس و همسنخ دوزخ هستند زندان دنیا را با روی خوش و رضایت تام و تمام اختیار کرده اند.

(641) انبیا چون جنسِ علّیّین بُدند
ســـــویِ عِلّيّينِ جـــــان و دل شدند


اما پیامبران چون از جنس ملکوت اعلی آفریده شده اند، مرغ جان و دلشان به سوی ملکوت اعلی پرگشوده است.

(642) این سخن پایان ندارد، لیک ما
بـــــاز گـــــوییم آن تـــــمامی قصه را


اسرار و حقایقی که ما به گفتار در آوردیم، پایان یافتنی نیست. اما اینک در صدد آن هستیم که همه آن قصه را به پایان رسانیم.

نومید کردنِ وزیر، میریدان را از رَفضِ خلوت

(643) آن وزیر از اندرون آواز داد
کِای مُـــــریدان از من این معلوم باد


وزیر مکّار از درون خلوتگاه خود بانگ زد که ای مریدان، این مطلب را میخواهم به شما تفهیم کنم.

(644) که مرا عیسی چنین پیغام کرد
کــــز همه یـــــاران و خویشان باش فرد


عیسی (ع) به من چنین پیغام داده که باید از همۀ یاران و خویشان و کسانت جُدا باشی

(645) روی، در دیوار کُن، تنها نشین
وز وجودِ خـــــویش هم خلوت گُزین


روی به دیوار کن و تنها بنشین. و حتی از خویشتنِ خود نیز خلوت کن. یعنی خلوت نشینی را شدیداً مراعات کن.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🌿 موسیقی بیکلام The Unspoken اثری از Devakant 🌿


مدیتیشن یعنی حرکت عشق ــ نه عشق نسبت به یک فرد یا گروه. عشـق همانند آبی است در سبویی که همه می توانند بنوشند ـ خواه سبوی زرین یا سفالین ـ عشق زوال ناپذیر است. عشـق کـیفیتی است که هـیـچ نـوع مـاده مخدری نمی تواند همانند آن را ایجاد کند. در حالت عشق گویی ذهن به درون خودش برگشته است. از سطح آغاز میکند و بیشتر و بیشتر به عمق می رود و زمانی فرا می رسد که عمق و سطح مفهوم خود را به کلی از دست داده اند و هر نوع سنجش از میان برخاسته است. در این حالت آرامش کامل وجود دارد ـ نه رضایتی که ناشی از حظ نفس است ـ بلکه آرامشی که در آن نظم، زیبایی و عمق هست.
مدیتیشن چیزی نیست که بتوان آن را از دیگری آموخت. باید بدون هرگونه دانش در باب مدیتیشن آن را آغاز کنید. مدیتیشن حرکتی است از سادگی به سوی سادگی و در سادگی.


کریشنامورتی
شعله حضور و مدیتیشن
ص 154 و 155




شما باید رابطه تان را بـا زندگی و خالق تغییر دهیـد. چگونه؟ لازم است بدانید این رابطه انتخابی نیست. به هر صورت شما «باید» رابطه برقرار کنید و نمیتوانید مانع آن شـوید. آیا می توانید اینجا بنشینید و با هیچ یک از جنبه های آفرینش و آفریدگار ارتباط نداشـته باشـید؟ شاید به آن آگاه نباشید، اما راهی وجود ندارد، مگر اینکه از هرچه كاملاً جسمی است فراتر بروید.
در غیر این صورت هرگونه که بنشینید، بایستید، بخوابید در حال ارتباط برقرار کردن هستید. لازم نیست برای ارتباط داشـتن تلاش کنید. پس پنجاه درصد از مشکل حل شده است و پنجاه درصد بقیه هم بسیار ساده است. نیازی نیست خودتان را به زحمت بیندازید.
من آموزش نمی دهم، فقط روش را نشان می دهم. فرق بین این دو را می دانید؟ آموزش قابل تحلیل و درک است. روش فقط باید استفاده شـود و قابل درک و تحلیل نیست. فقط روش است. و نیاز به تلاش زیادی ندارد. باید همواره آگاه باشید که شما در این عالم هستی چه موجود کوچکی هستید.


سادگورو
از اجبار به آگاهی
ص 90 و 91




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستانِ آن پادشاهِ جُهود که نصرانیان می کُشت از بهرِ تعصّب

قسمت قبلی

(628) پس بدان این اصل را ای اصل جُو
هـــــر که را دَرد است، او بُـــــرده ست بُو


پس ای کسی که جویای کُنه و گوهر حقایقی، بدان که هرکس صاحب درد باشد بویی از معرفت و حقیقت برده است.

(629) هر که او بیدارتر، پُر دَردتر
هـــــر که او آگـــــاه تر رُخ زردتر


هر کس بیدار تر باشد، دردش بیشتر است و هرکس آگاهتر باشد اندوهش بیشتر.

(630) گر ز جبرش آگهی، زاریت کو؟
بـــــینشِ زنـــــجیرِ جَـــــبّاریت کـــو؟


اگر تو واقعاً از قدرت و تسلط بی چون خداوندی آگاهی، پس چرا زاری و خاکساری اظهار نمیکنی و در دام غرور و سرمستی به سر بری؟!

(631) بسته در زنجیر، چون شادی کند؟
کـــــی اســـــیر حـــــبس آزادی کُـــــند؟


مثلاً کسی که به زنجیر، کشیده شده باشد، چگونه شادی سر میدهد؟ و کسی که به زندان و حبس افتاده، کی میتواند احساس آزادی کند؟

(632) ور تو میبینی که پایت بسته اند
بـــــر تـــــو سرهنگانِ شَه بنشسته اند


مثلاً اگر تو خود را در حالی میبینی که دست و پایت را بسته اند و مأموران شاه بر تو مسلّط شده اند.

(633) پس تو سرهنگی مکن با عاجزان
زآنکه نَبوَد طـــــبع و خـــــویِ عاجز، آن


حال که چنین است تو بر مردم ناتوان، چیرگی مجو، زیرا که طبع و سرشت ناتوانان این نیست که بر دیگران سلطه جویی کنند.

(634) چون تو جبرِ او نمی بینی، مگو
ور هـــــمی بـــــینی، نـــــشانِ دید کو؟


تو اگر در باطن خود، جبّاریت خدا را نمی بینی، بیهوده از آن دم مزن. و اگر مقام جباریت خدا را می بینی علامت و نشان آن کو و کجاست؟!

(635) در هر آن کاری که میل استَت بد آن
قـــــدرت خـــــود را هـــــمی بینی عـــــیان


هر کاری که مطابق امیال و شهوات توست و آرزو داری بدان برسی، در این کارها در خود احساس قدرت و اختیار میکنی و در اینگونه موارد هرگز نمیگویی كُلُّ مِنْ عِنْدَالله. بلکه فخر می فروشی که این منم که به چنین توفیقی رسیده ام!

(636) در هر آن کاری که میلت نیست و خواست
انـــــدر آن جـــــبری شـــــدی، کـــــین از خداست


ولی نسبت به هرکاری که بدان تمایل نداری، در آن کار خود را جبری نشان میدهی و می گویی: این کار کارِ خداست! و آن را به خدا نسبت می دهی.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🔈 فایل صوتی

📁 ذهنم مشغول است چرا؟

👤 دکتر پیمان آزاد

⏱ مدت زمان 10 دقیقه

@Khodshenasivo
@p9106
🆑 کانال عرفان و خودشناسی




🌿 موسیقی بیکلام Panorama اثری از Solitudes 🌿


گره های درونی


در روان شناسی بودایی، اصطلاحی وجود دارد که می توان آن را به شکل گیری درونی، پایبندی ها یا گره ها معنا کرد. هنگامی که حسی وارد بدن ما می شود، با توجـه بـه چگونگی دریافت آن، ممکن است گرهی در ما ایجاد کند. وقتی کسی با لـحـن و رفتاری نامهربانانـه بـا مـا سخن می گوید، اگر دلیل این رفتار را درک کنیم و کلام او را به دل نگیریم، احساس آزردگی نخواهیم کرد و گرهی ایجاد نخواهد شد. در حالی که اگر درکی از دلیل چنین رفتاری نداشته باشیم و آزرده شـویـم، گرهی در وجودمـان ایجاد خواهد شد. بنیان هر گره، نبود درک روشـن اسـت.
اگـر بـه تـمریـن آگاهی کامل بپردازیم، بـه مـحـض ايجـاد گره های درونی، توان شناسایی و یافتـن راهـی بـرای دگرگون ساختن آن هـا را خواهیـم یـافـت. برای نمونه، ممكـن اسـت زنی در یک میهمانی، گزافه گویی همسرش را بشنود و در درون، شکل گیری گره بی احترامی را احساس کنـد. اگر زن ایـن مـوضـوع را با شوهرش در میان بگذارد، ممکن است به درکی روشـن دست یابـد و گرهی که در درون زن ایجاد شـده، به سادگی گشـوده شـود. برای دگرگون ساختن ساده تر گره های درونی، لازم اسـت بـه محض آشکار شـدن و در حالی که هنوز سست و کـم تـوان هستند، به آنها توجـه کـنـیـم.
اگر مـا گره هایمان را هنگام شکل گیری نگشاییم، محکم تر و نیرومندتر خواهنـد شـد. ذهـن خـودآگاه و باتدبيـر مـا مـی دانـد کـه احساس های منفی همچون خشم، ترس و افسوس، از نظر خودمان و جامعه پذیرفتنی نیستند، پس راهی برای تحت فشار گذاشتن و فرستادن آنها به دوردست ترین نقاط خودآگاهی مـان می یابد تا به دست فراموشی سپرده شوند. از آنجا که می خواهیم از رنجش جلوگیری کنیم، ساز و کاری دفاعی ایجاد می نماییم تا وجود این احساس های منفی را انکار کنیم و در نتیجه گمان می بریم در درون خود از آرامش برخوردار هستیم. با این حال، گره های درونی ما همیشه در پی راهـی بـرای آشکار شدن توسط تصاویر، احساس ها، اندیشه ها، واژه ها با رفتارهای ویرانگر هستند.
بـرای رویارویی با گره های درونی ناخودآگاه، پیش از هر کاری، باید راهی برای آگاه شدن از آن ها بیابیم. با تمرین تنفس هوشیارانه، ممکن است به برخی از گره هایی که در درونمان شکل گرفته اند، دسترسی یابیم. هنگامی که از تصاویر، احساس ها، اندیشه ها، واژه ها و رفتارمان آگاه هستیم، می توانیم این سؤال ها را از خودمان بپرسیم: «چرا وقتی آن حرف را شنیدم، احساس ناراحتی کردم؟»، «چرا آن حرف را بـه او زدم؟»، « چـرا هـر وقـت آن زن را می بینم، به مادرم فکر می کنم؟» یا «چرا آن شخصیت آن فیلم را دوست نداشتم؟ او همانند چه کسی در گذشته ام اسـت کـه از او بیزار بودم؟». مشاهده ای در این سطح، سرانجام می تواند گره های درونی را که در درون دفـن شـده اند، به قلمروی ذهـن خودآگاه مـا بیاورد.


تیک نات هان
هر گام آرامش
ص 77 و 78 و 79

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




عالیه این چند بیت👌


🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستانِ آن پادشاهِ جُهود که نصرانیان می کُشت از بهرِ تعصّب

قسمت قبلی

(619) گر نبودی اختیار این شرم چیست؟
ویـــــن دریـــــغ و خجلت و آزرم چیست؟


اگر تو برای انجام عمل زشت، اختیار نداشته باشی، پس برای چه از آن شرمگین می شوی؟! و اصلاً این همه افسوس و شرمساری و خجلت بهر چیست؟!

(620) زَجرِ استادان و شاگردان چراست؟
خـــــاطر از تـــــدبیرها گَـــــردان چراست؟


همچنین چرا معلمان، شاگردان مقصِّرِ خود را تنبیه میکنند؟ زیرا اگر شاگردی دچار تقصیر شود معلم میداند که این تقصیر بطور جبری و فطری از او سر نزده است، بلکه ناشی از اختیار اوست‌. پس به تنبیه و سرزنش او می پردازد. و گذشته از این اصلاً چرا ذهن آدمی از اندیشه ای به اندیشه ای دیگر منتقل میشود؟ یعنی هر انسانی قبل از انجام هرکاری دربارۀ سود و زیان احتمالی آن میاندیشد و آنرا در حد فهم و شعور خود ارزیابی میکند و سپس بدان اقدام می کند. پس این هم دلیلی دیگر بر مختار آدمی بودن است.

(621) وَر تو گویی غافل است از جبر، او
مـــــاهِ حـــــق، پـــــنهان شد اندر ابـــــرِ او


حالا اگر تو که طرفدار جبر هستی به این مطلب اعتراض کنی و بگویی: آن کسی که بر فعل بد خود تضرع و و زاری میکند، بدین سبب است که از جبری بودن امور غافل است و خیال میکند که اختیار دارد و ماه جباریت خدا در پندار ابر گونه او پنهان شده است.

(622) هست این را خوش جواب، ار بشنوی
بـــــگذری از کـــــفر و در دیـــــن بِـــــگرَوی


این اعتراض جبریان، پاسخی دلنشین دارد. اگر بدان حقیقتاً گوش دهی از کفر و حقیقت ستیزی دست میداری و حقیقت دین را تصدیق میکنی.

(623) حسرت و زاری، گَهِ بیماری است
وقـــــتِ بیـــــماری، همه بـــــیداری است


ای معترض، این حسرت و زاری که به هنگام بیماری از انسان بر می خیزد حاکی از آن است که او از خواب غفلت بیدار شده است.

(624) آن زمان که می شوی بیمار، تو
مـــــی کُنی از جـــــرم، اســـــتغفار تو


مثلاً وقتی که تو دچار بیماری میشوی از گناهان گذشته ات طلب آمرزش میکنی

(625) می نماید بر تو زشتیّ گُنَه
مـــــی کُنی نیّت که باز آیم به رَه


وقتی که بیمار هستی، زشتی گناهان در نظرت مجسّم می شود. از اینرو تصمیم می گیری که دیگر راه کژ نپویی

(626) عهد و پیمان می کُنی که بعد از این
جـــــز که طــــاعت نـــــبودم کـــــار گـــــزین


و از آن پس با خود عهد و پیمان می بندی که زین پس در راه طاعت حضرت حق گام بر خواهم داشت.

(627) پس یقین گشت این که بیماری، تو را
مـــــی ببخشد هـــــوش و بـــــیداری، تو را


پس با این مقدمات آدمی یقین میکند که این بیماری، به تو هوشیاری و بیداری می دهد.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


🌿 موسیقی بیکلام Peace for Pythagoras اثری از Steven Halpern & Georgia Kelly 🌿


ما با برحق بودن احساس می کنیم که حق داریم اراده مان را به دیگران تحمیل کنیم و کسی حق اعتراض ندارد. در حالی که این برج عاج نشینی اشرافی، بی حاصل است و شبیه به آسمانی ست که در آن هیچ موجود دیگری پرواز نمی کند و شبیه به کوهی بکر اسـت کـه هیـچ کس دیگری آن را نمی پیماید. در این نوع زندگی، هیچ صمیمیتی وجود ندارد.
ما برای برحق بودن لازم است وانمود کنیم آسیب پذیر نیستیم. در این حالت، درخواست و دریافت یاری ناممکن می شود. احساس میکنیم فقط یک دوست می توانـد بـه مـا یـاری دهد، اما دوستی نداریم. ما با بر حـق بـودن، خـود را به سلول انفرادی محکوم می کنیم و در آن به تنهایی رنج میکشیم، زیرا به هیچ کس حق ورود نمی دهیم. درد مـا فـراتـر از درک آنهاست. دیگران نمی تواننـد نیازهایمان را برآورده کنند و ما می ترسیم مبادا آنهـا، ما را همان قدر بی ارزش ببینند که ما آنها را می بینیم.
هر چه بیش تر ترسیده باشیم، بیشتر احساس برحـق بـودن می کنیم. بر حق بودن مانند عروسکی پنبه ای ست که کودک در تاریکی بغل می کند. هر چه اتاق تاریک تر باشـد، عروسک برای کودک مهم تر می شود. فقط روشن کردن چراغ می تواند ترس کودک و در نتیجه، نیاز او را به عروسک از میان ببرد. احساس برحق بودن به منزله همـان اسباب بازی برای شماست. در نظر گرفتن این امکان که شاید در ما ترس وجود داشته باشد، گامی در راه روشن کردن چراغ است.


گری زوکاو
قدرت حقیقی
ص 229 و 230




درد شما در دو سطح است: دردی که اکنون ایجاد می کنید و دردی که از گذشته باقی مانده و هنوز در ذهن و بدن شما زندگی می کند.
تا زمانی که نتوانید به نیروی حال دست یابید، هـر درد عاطفی که تجربه می کنید، پس مانده ای از درد را از خود بر جای می گذارد که به زندگی بـا شـما ادامه می دهد. این درد به دردهای مانده از گذشته می پیوندد و در ذهن و بدن شما خانه می کند. روشن است که این مجموعه شامل دردهای دوران کودکی و ناشی از ناآگاهی دنیایی که در آن متولد شدید نیز می گردد.
این درد متراکم، یک میدان انرژی منفی ست که ذهن و بدن شما را اشغال می کند. اگر آن را به صورت یک موجود نامریی مستقل می بینید، تا اندازه زیادی به حقیقت نزدیک شده اید. این، «بدن دردمند عاطفی»ست.


اکهارت تله
تمرین نیروی حال
ص 60 و 61

3.9k 0 69 76 44
Показано 20 последних публикаций.