عرفان و خودشناسی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


Admin
@hossein_mysticosm

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


از دست دادن


یکی از جنبه های اساسی دوست داشتن، تمایل یکی شدن کامل با دیگری است. طبیعی است که ما بایستی خواهان آن باشیم که بخش مهم و لازم آن هایی شویم که دوستشان داریم. اگر بتوانیم ذهن جسم و روحشان را بشناسیم، مطمئن هستیم که می توانیم آنان را خوشبخت کنیم.
هنگامی که با کسی تا آن حد نزدیک می شویم که خودمان را گم می کنیم، خطری ذاتی وجود دارد و آن این که ما خود از آن که دوستش داریم کم تر می شویم. برای آن که شخصیت مان کاملاً در دیگری محو گردد بایستی گذشته و آن چه را اکنون کتمان کنیم در یک رابطه عاشقانه، وقتی که با هم هستیم، اگر بتوانیم درعین حال افراد جدا از هم باقی بمانیم رشد بیش تری خواهیم داشت. با احترام نسبت به یکدیگر اتحاد جدیدی از دو نفر به وجود می آید که هیچ یک از آن ها نیست، ولی بخشی از هر کدام به شمار می آید.
روابط جدید همیشه شکننده است و به نظر می رسد آن هایی هم که باقی می ماند با مسن شدن پایان می یابد. فرقی که وجود دارد این است که دو نفر شخصیت فردی خود را حفظ کرده، ولی مشتاق بوده اند که یگانگی خود را به صورت شکل گیری عشقشان نشان دهند.
در هر رابطه جدیدی لازم می شود چیزی از خودمان را رها سازیم، اما عاقلانه این است که همیشه احتیاط کنیم تا در این جریان تمامی وجود خود را از دست ندهیم.


لئوبوسکالیا
بیا دریا شویم
ص 197 و 198

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان

قسمت قبلی

(2084) معصیت و رزیده ام هفتاد سال
باز نگـــــرفتی ز مـــــن روزی نــــوال


من در طی هفتاد سال، در راه گناه و معصیت کوشیدم، ولی با این حال تو حتی یک روز هم عطایت را از من باز نگرفتی.

(2085) نیست کسب، امروز مهمان توام
چــــنگ، بــــهر تـــو زنـــم، آن تـــوام


امروز هیچ کاسبی نکرده ام و مهمان تو هستم. پس چنگ را امروز برای تو مینوازم زیرا بنده و مملوک تو هستم.

(2086) چنگ را برداشت و شد الله جُو
ســـــویِ گـــــورستانِ يَـــــثْرِب آه گو


چنگ را به دست گرفت و خدا را طلب میکرد و به سوی گورستان يَثْرِب (نام پیشین شهر مدینه منوره) ره می سپرد و آه میکشید.

(2087) گفت: خواهم از حق ابریشم بها
کو به نـــــیکویی پـــــذیرد قـــــلب ها


با خود گفت: از حق تعالی، دستمزد نوازندگی ام را میخواهم، زیرا خداوند از کمال لطفش با آن نیکویی و احسانی که در حق بندگان دارد، حاجت قلب ها را روا میکند.

(2088) چنگ زد بسیار و گریان سر نهاد
چنگ، بـــــالین کرد و بر گـــــوری فتاد


در گورستان، بسیار چنگ نواخت، و در حالی که گریه میکرد چنگ را بالین خود کرد و روی گوری افتاد.

(2089) خواب بُردش، مرغِ جانش از حبس رَست
چـــــنگ و چـــــنگی را رهـــــا کرد و بجَست


پیر چنگی خوابش بُرد و مرغ روحش از زندان تن رها شد و چنگ و نوازندگی را رها نمود و از قفس عالم خاک خلاصی یافت.

(2090) گشت آزاد از تن و رنجِ جهان
در جـــــهانِ ســـــاده و صحرایِ جان


او از بندتن و رنج جهان‌ آزاد شد و به سوی جهانی ساده و شفّاف و عاری از کدورت و تیرگی مادّیت رهسپار صحرای جان شد. یعنی بر اثر انکسار قلبی که پیدا کرد جذبه الهی او را در ربود.

(2091) جانِ او آنجا سرایان ماجرا
کـــــاندر ینجا گر بـــــماندندی مرا


جان آن نوازنده در صحرای جان نیز ماجراهایی با خود زمزمه می کرد و میگفت: ای کاش در اینجا و در همین مرتبۀ تجریدی مرا نگه می داشتند و همینجا می ماندم.

(2092) خوش بُدی جانم درین باغ و بهار
مستِ این صـــــحرا و غـــــیبی لاله زار


در این بوستان و بهار معنوی، جانم خوش و شادمان بود و مست و مدهوش آن صحرا و گلزار غیبی بود.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿


عمـل کـردن در حالت بیداری و هشیاری، هماهنگی مقصود بیرونی شـما – یعنی آنچـه انـجـام می دهید - با مقصـود درونی تـان - یعنی بیدار شدن و بیدار ماندن - است. شما از طریق انجام دادن هشیارانه، با مقصـود بیرونی جهان، هماهنگ می شوید. آگاهی توسـط شـما بـه ایـن جـهـان وارد و جـاری می شود. آگاهی در افـكـار شـمـا جـریـان می یابد و الهام بخـش آن هـا مـی شـود. آگاهی در کارهایی که شـما انجام می دهید، جاری می شـود و آن ها را نیرومند می سازد.
مراحـل انـجـام دادن هشیارانه، پذیرش، خشنودی و شـوق هستند که هـر کـدام، نشانه فركانس ارتعاشـي خـاص است. لازم اسـت به شدت هشیار باشید و دقت کنید که هر گاه در حال انجـام کاری هستید، از آسان ترین کارها گرفته تا پیچیده ترین آنها، در یکی از ایـن مـراحـل بـاشـید. چنان که در حالت پذیرش، خشنودی يا شوق نیستید، به دقت نگاه کنید تا ببینید کـه بـرای خودتان و دیگران رنج می آفرینید.


اکهارت تله
یگانگی با کل زندگی
ص 78 و 79


🌿 موسیقی بیکلام Movement اثری از Dan Gibson's Solitudes 🌿


قدرت حاضر بودن صرف و گوش دادن به آنچه پدیدار می شود، بسیار شگفت انگیز است. کمتر کار کن و بیشتر اعتماد کن. به سایر آدمها اجازه بده که درگیر دل مشغولی های روزمره شان باشند، بدون اینکه تلاش کنی آنها را اصلاح کنی یا نجات دهی. شرایط را برای آنها امن کن تا بتوانند کاملاً خود راستینشان باشند، کاملاً زنده و کاملاً آشفته و به هم ریخته، آنچه را که می باید بگویند، بیان کنند و به همان اندازه که نیاز است احساس خوب یا بد داشته باشند.
به آنها کمک کن از خلال نفرت به عشق و از خلال غم به شادی حرکت کنند. امید کاذب را از آنها دور کن و طلوع امیدی تازه را پیشکش کن. به روند یگانه آنها اعتماد کن. به توانایی آنها برای ایستادگی در برابر اندیشه ها و احساسات قدرتمند اعتماد کن. به ساحت گسترده مراقبه اعتماد کن، ساحتی خیرخواهانه که همواره همه ما را در آغوش می گیرد، حتی زمانی که نمی توانیم خودمان را در آغوش بگیریم.


جف فوستر
لذت مراقبه واقعی
ص 65




🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان

قسمت قبلی

(2075) پُشتِ او خَم گشت همچون پُشتِ خُم
ابـــــروان بر چـــــشم، هـــــمچون پالدُم


کمرش خمیده گشت مانند پُشت خُمره، و ابروهایش روی چشمانش آویخته شد و آن را پوشانید.

(2076) گشت آوازِ لطیفِ جان فراش
زشت و نزد کس نیرزیدی به لاش


آن آواز لطیف و جان افزایش، زشت شد و دیگر هیچکس، برای او ارزشی قائل نمی شد.

(2077) آن نوای رَشکِ زُهره آمده
هـــــمچو آوازِ خرِ پـــــیری شده


نغمه و آواز دلنواز او که زُهره را به رشک و حسد انگیخته بود، به بانگ ناخوشایند الاغی پیر و از کار افتاده مبدل شده بود.

(2078) خود کدامین خوش که آن ناخوش نشد؟
یا کـــــدامین سقف، كـــــان مـــــفِرَش نشد؟


کدام خوشی است که به ناخوشی مبدل نشده باشد. سرانجام هر سقف بلند و رفیعی، فرو خواهد ریخت و پست خواهد شد.

(2079) غیرِ آواز عزیزان در صُدور
که بُوَد از عکسِ دَمْشان نَفَخ صور


مگر آواز عزیزان و آن مردان الهی که نفخهٔ صُور اسرافیل، بازتابی از دَم و نَفَسِ گرم سینۀ آنهاست.

(2080) اندرونی کاندرون ها مست ازوست
نیستی کین هستهامان هـــــست از وست


از باطن این عزیزان و مردان الهی، درون همۀ سالکان مست است. و نیستی این عزیزان، نوعی است که هستی های ما از آن هستی یافته است.

(2081) کهربایِ فکر و هر آوازِ او
لذّتِ الهـــــام و وحـــــی و رازِ او


هستی مردان خدا، مانند کهربا، جذاب دل و جانی است که مستعد قبول اسرار باشد و یا آنکه جاذب فکرها و آوازهای عقلی و حسّی است که آنها را مسخر میسازد و به نور یقین بر می افروزد تا لذت وحی و الهام را در می یابد.

(2082) چونکه مُطِرب، پیرتر گشت و ضعیف
شـــــد ز بی کسبی، رهـــــین یک رَغيف


هنگامی که آن خنیاگر چنگ نواز، پیر و ناتوان شد، دیگر از شدّتِ فقر و نداری و ضیق معاش، نیازمند به یک گرده نان بود.

(2083) گفت: عمر و مهلتم دادی بسی
لطف هـــــا کردی خـــــدایا با خسی


در این وقت رو به درگاه حق تعالی کرد و عرضه داشت: خداوندا به من مهلت بسیار و عمر دراز دادی، ای خدا به یک بنده ناچیز لطف های بیشمار کردی‌.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿




سپاس از حضورتان 🌿🌹

سوالی بود به ایدی زیر ارسال نمایید در خدمتم
@hossein_mysticosm

2k 0 2 21 24

بله شرایطی وجود دارند که به تغییر آنها باید پرداخت اما چرا از آنها مشکل می سازیم؟

ذهن ما به صورت کاملا ناآگاهانه عاشق مشکلات هست، در حالی که اساسا مشکلی وجود ندارد

مشکل به این معنا هست در حال به سر بردن در یک وضعیت ذهنی (ناآگاهی) هستیم


یک سوال مهم لطفا پاسخ بدهید

توجه خودتان را بر لحظه حال متمرکز کنید و بگویید که در این (لحظه) چه مشکلی دارید؟


چگونگی و شکل آگاهی مان فعلی ما در این لحظه تعیین کننده آینده ما هست


نکته مهم دیگر

اگر هم بخواهیم تغییری در زندگی مان انجام بدهیم این تغییر حقیقی و واقعی در آینده شکل نمی گیرد تغییر واقعی در همین لحظه شکل می گیرد


اندیشیدن به آینده مطلوب و رسیدن به آن، به خودی خود مشکل ندارد

مشکل زمانی به وجود می آید که شما این شرایط نامطلوب فعلی تان را پذیرا نیستید و آن را رد می کنید و بخاطر همین عدم پذیرش هر چقدر هم در آینده به اهداف خودتان برسید باز در ذهن شما چیزی هست که می گوید شرایط این لحظه قابل پذیرش نیست

انگار هیچ وقت قرار نیست از شرایط زندگی مان راضی باشیم


نکته بسیار مهم:

ذهن ما برای دوری از لحظه نامطلوب فعلی (شرایط فعلی زندگی تان) وسواسی نسبت به آینده خلق می کند


آیا گریستن به گذشته خود و باور به زندگی موفق در آینده خود، می تواند جهنمی از زمان حال را بسازد؟


منظور در اینجا زمان روانی هست

منظور در اینجا این نیست برنامه ریزی نکنیم و یا اهداف تعیین نکنیم

زمان ساعتی همان زمان برنامه ریزی و یا تعیین اهداف هست

پس سوال این هست که چرا زمان روانی مانع این می شود که دم را غنيمت نمشاریم؟


سوال:

چرا زمان مانع این میشه که ما تجربه لحظه حال را از دست بدهیم؟


زمان آن چیزی هست که جلو رسیدن نور را به ما می گیرد

Показано 20 последних публикаций.