🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان
قسمت قبلی
(2111) گر نمی آید بَلی زیشان، ولی
آمـــــدنشان از عـــــدم، بـــــاشد بلی
اگرچه ظاهراً صدای «بلی» گفتن موجودات به گوش نمی رسد، ولی بدانید که این موجودات با سرازیر شدنشان از جهان نیستی به جهان هستی «بلی» می گویند. بنابراین موجودات با زبان حال، ربوبیت خداوند را اقرار میکنند.
(2112) ز آنچه گفتم زآشنایی سنگ و چوب
در بـــــیانش قـــــصّه ای هُش دار، خوب
من دربارۀ ادراک سنگ و چوب گفتم که سنگ و چوب نیز ندای حق را می شنوند و اینک همین مطلب را به صورت داستانی بیان میکنم و تو باید با گوش هوش بدان توجه کنی.
نالیدنِ ستونِ حنّانه چون برای پیغامبر علیه السَّلام منبر ساختند
که جماعت انبوه شده بود، گفتند: ما رویِ مبارکت را
به هنگام وعظ نمی بینیم، و شنیدنِ رسول و صحابه آن
ناله را و سؤال و جواب مصطفی با ستون، صریح
(2113) اُستُنِ حَنّانه از هَجْرِ رسول
نــــاله میزد هـــــمچو اربابِ عقول
ستون حنانه از فراق و هجران رسول خدا، همچون صاحبان عقل و خرد ناله می کرد.
(2114) گفت پیغمبر: چه خواهی ای ستون؟
گـــــفت: جـــــانم از فـــــراقت گشت خون
پیامبر (ص) به آن ستون گفت: چه میخواهی؟ آن ستون به حضرت پیامبر (ص) گفت: جان و دلم از دوری و فراق تو خونین گشته است.
(2115) مَسْنَدت من بودم، از من تاختی
بر سرِ مـــــنبر، تو مســـــند ســـــاختی
من به گاهِ وعظ و خطابه، تکیه گاهت بودم، که مرا رها کردی و فراز منبر را جایگاه خود قرار دادی.
(2116) گفت: میخواهی تو را نخلی کنند
شـــــرقی و غـــــربی ز تو میوه چنند؟
پیامبر (ص) گفت: حال که ناله و شیون تو به خاطر من است. آیا میل داری که به پاداش این کار، تو را به صورت نخلی سرسبز در آورم و مردم خاور و باختر از تو میوه بچینند؟
(2117) یا در آن عالَم تو را سَروی کند
تـــــا تـــــر و تـــــازه بمانی در ابد؟
یا اینکه در عالم معنا و حقیقت، حق تعالی تو را به صورت سروی در آورد که تا ابد تر و تازه باشی؟
(2118) گفت: آن خواهم که دایم شد بَقاش
بشنو ای غـــــافل، کم از چـــــوبی مباش
اما ستون حنانه در جواب گفت: چیزی را خواهانم که بقای آن جاودانی باشد. حال ای انسان غافل، این گفتار را بشنو و به خودآ و از چوب، کمتر مباش.
(2119) آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چـــــو مردم، حشر گـــــردد یومِ دین
آن ستون را حضرت پیامبر (ص) در زمین دفن کرد تا در روز رستاخیز مانند دیگر مردم، محشور شود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - داستان پیرِ چنگی که در عهدِ عُمَر (رض) از بهرِ خدا روزِ بینوایی، چنگ زد میانِ گورستان
قسمت قبلی
(2111) گر نمی آید بَلی زیشان، ولی
آمـــــدنشان از عـــــدم، بـــــاشد بلی
اگرچه ظاهراً صدای «بلی» گفتن موجودات به گوش نمی رسد، ولی بدانید که این موجودات با سرازیر شدنشان از جهان نیستی به جهان هستی «بلی» می گویند. بنابراین موجودات با زبان حال، ربوبیت خداوند را اقرار میکنند.
(2112) ز آنچه گفتم زآشنایی سنگ و چوب
در بـــــیانش قـــــصّه ای هُش دار، خوب
من دربارۀ ادراک سنگ و چوب گفتم که سنگ و چوب نیز ندای حق را می شنوند و اینک همین مطلب را به صورت داستانی بیان میکنم و تو باید با گوش هوش بدان توجه کنی.
نالیدنِ ستونِ حنّانه چون برای پیغامبر علیه السَّلام منبر ساختند
که جماعت انبوه شده بود، گفتند: ما رویِ مبارکت را
به هنگام وعظ نمی بینیم، و شنیدنِ رسول و صحابه آن
ناله را و سؤال و جواب مصطفی با ستون، صریح
(2113) اُستُنِ حَنّانه از هَجْرِ رسول
نــــاله میزد هـــــمچو اربابِ عقول
ستون حنانه از فراق و هجران رسول خدا، همچون صاحبان عقل و خرد ناله می کرد.
(2114) گفت پیغمبر: چه خواهی ای ستون؟
گـــــفت: جـــــانم از فـــــراقت گشت خون
پیامبر (ص) به آن ستون گفت: چه میخواهی؟ آن ستون به حضرت پیامبر (ص) گفت: جان و دلم از دوری و فراق تو خونین گشته است.
(2115) مَسْنَدت من بودم، از من تاختی
بر سرِ مـــــنبر، تو مســـــند ســـــاختی
من به گاهِ وعظ و خطابه، تکیه گاهت بودم، که مرا رها کردی و فراز منبر را جایگاه خود قرار دادی.
(2116) گفت: میخواهی تو را نخلی کنند
شـــــرقی و غـــــربی ز تو میوه چنند؟
پیامبر (ص) گفت: حال که ناله و شیون تو به خاطر من است. آیا میل داری که به پاداش این کار، تو را به صورت نخلی سرسبز در آورم و مردم خاور و باختر از تو میوه بچینند؟
(2117) یا در آن عالَم تو را سَروی کند
تـــــا تـــــر و تـــــازه بمانی در ابد؟
یا اینکه در عالم معنا و حقیقت، حق تعالی تو را به صورت سروی در آورد که تا ابد تر و تازه باشی؟
(2118) گفت: آن خواهم که دایم شد بَقاش
بشنو ای غـــــافل، کم از چـــــوبی مباش
اما ستون حنانه در جواب گفت: چیزی را خواهانم که بقای آن جاودانی باشد. حال ای انسان غافل، این گفتار را بشنو و به خودآ و از چوب، کمتر مباش.
(2119) آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چـــــو مردم، حشر گـــــردد یومِ دین
آن ستون را حضرت پیامبر (ص) در زمین دفن کرد تا در روز رستاخیز مانند دیگر مردم، محشور شود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿