🎧 به می عمارت دل کن
عشق شادیست، عشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست
عشق آتش به سینه داشتن است
دمِ همت بر او گماشتن است
جنبشی در نهفتِ پرده ی جان
در بُن جانِ زندگی پنهان
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق می لرزد
آدمی بی زلالِ این آتش
مُشتِ خاکیست پر کدورت وغش
صنما گر بدی و گر نیکی
تو شبی، بی چراغ، تاریکی
چون درخت آمدی زُغال مرو
میوهای پُخته شو کال مرو
خشک و تر هرچه در جهان باشد
مایهی سوختن در آن باشد
شاخه در کار خِرقه دوختن است
در خیالش سماعِ سوختن است
دانه از آن زمان که در خاک است
با دلش آفتابِ ادارک است
سرگذشتِ درخت می داند
رقم سرنوشت، می خواند
رقم سرنوشت می خواند
گرچه با رقص و ناز در چمن است
سرنوشتِ درخت، سوختن است
آن درختِ کهن منم که زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامان تهی و پا در بند
سرکشیدم به آسمان بلند
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سَرم آشیانه بست
☘️☘️☘️
عشق شادیست، عشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست
عشق آتش به سینه داشتن است
دمِ همت بر او گماشتن است
جنبشی در نهفتِ پرده ی جان
در بُن جانِ زندگی پنهان
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق می لرزد
آدمی بی زلالِ این آتش
مُشتِ خاکیست پر کدورت وغش
صنما گر بدی و گر نیکی
تو شبی، بی چراغ، تاریکی
چون درخت آمدی زُغال مرو
میوهای پُخته شو کال مرو
خشک و تر هرچه در جهان باشد
مایهی سوختن در آن باشد
شاخه در کار خِرقه دوختن است
در خیالش سماعِ سوختن است
دانه از آن زمان که در خاک است
با دلش آفتابِ ادارک است
سرگذشتِ درخت می داند
رقم سرنوشت، می خواند
رقم سرنوشت می خواند
گرچه با رقص و ناز در چمن است
سرنوشتِ درخت، سوختن است
آن درختِ کهن منم که زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامان تهی و پا در بند
سرکشیدم به آسمان بلند
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سَرم آشیانه بست
☘️☘️☘️