اخبار تازه از سیاهچالۀ خاورمیانهدر لبنان خانوادهها و طوایف مسیحی، دروزی (اسماعیلی) و حتی سنی از پناه دادن به خانوادههای جنگزدۀ شیعی پرهیز میکنند و آنها را از روستاها و محلات خود میرانند. کسانی که قربانی حمایت از ملت سنی-مسیحی فلسطین شدهاند.
در خود فلسطین، در کرانۀ باختری، زندگی عادی در جریان است؛ حالوهوای خریدهای بلکفرایدی تا کریسمس. فلسطینیهای غزه به حال خود رها شدهاند.
ایرانی میپندارد اعراب لبنان و فلسطین مستحق چنین سرنوشتی هستند، زیرا ملت نیستند و دولت ندارند. البته لبنان تا ملت شدن فاصلۀ زیادی دارد و مانع از تحقق دولت فلسطین بهعنوان یک ملت، همان کسانی هستند که یکشبه دولت-ملت اسرائیل را در سرزمین دیگری خلق کردند.
وگرنه کیست که شکافهای مذهبی-قومی درون اسرائیل را نداند که با هزینۀ سنگین داخلی و خارجی سرپوش گذاشته میشود. فراتر از تعارض قومی یهودی-عرب، و مجادلۀ سنتگرایان و فاندامنتالیستهای یهودی با سکولارها، شقاق مذهبیون راست طرفدار جنگ و اقلیت مذهبی مخالف جنگ، اکثریت سکولار راست و اقلیت سکولار چپ، نیز جاری است. تنها توزیع فلهای منابع فلسطینیها (خاک، آب و حتی استثمار کار کارگران ارزان فلسطینی) و مالیات آمریکاییهاست که مانع از فروپاشی این دولت-ملت جعلی شده است. (هجوم مهاجران یهودی پس از جنگ جهانی اول و دوم، فروپاشی بلوک شرق و حتی همین جنگ اوکراین، که خانهها و زمینهای زراعی فلسطینیان را به شهرکهای آنان بدل ساخت، فراموش نکنید.)
تودۀ راست ایرانی به فلاکت اعراب جنگزده در فلسطین، لبنان و... میخندد، اما همزمان مانند جنگزدههای مفلوک به زرق و برق کشورهای عربی همسایه خیره است.
در عربستان سعودی جشنوارههای رنگارنگی برقرار است و نه فقط خوانندگان و مدلهای غربی که خوانندگان عرب لبنانی و مصری با پولهای کلان دعوت شدهاند تا روی ماکت کعبه برقصند. در کشوری که میخواهد نمایش عبور از بنیادگرایی به سمت مدرنیزاسیون ارائه دهد، اما طبق گزارش عفو بینالملل، در سال گذشته، پس از چین و ایران سومین کشور در جهان از نظر میزان بالای اجرای احکام اعدام بوده است؛ آماری که اگر بر جمعیت این کشور - با افزودن خارجیهای ساکن، که همین امسال بیش از 100 نفر از آنان اعدام شدهاند - تقسیم شود، او را به صدر جدول خواهد فرستاد. طبیعی است که در سعودی کسی فلسطین را به یاد نمیآورد.
کنسرتهای مشابهی در امارات هم برقرار است. هزینۀ این کنسرتها از طلای سودان تأمین میشود؛ به بهای کشتار مردم، تجاوز به زنان، بازماندگی 15 میلیون کودک از تحصیل و آوارگی میلیونها نفر.
در ترکیه، اردن و... هم بیتوجهی به رنجی که دولتهایشان به مردم لیبی، یمن و... تحمیل کردهاند، فراتر از بیتوجهی به رنج فلسطینی و لبنانی، حاکم است. نه ملتی در کار است، نه امتی، دولتها هم همه در خون فرو رفتهاند.
اما تودۀ راست ایرانی که خود را «ملت»ی کهن و یکپارچه و میراثدار قدیمیترین «دولت» تاریخ میپندارد، باید یک بار به خودش نگاه کند که از رنج ملتش چه خبر دارد؟
برای نمونه، در هفتمین سالگرد زلزلههای کرمانشاه، - از زلزلۀ ازگله (سرپل ذهاب، کرمانشاه) در 21 آبان 1396 تا زلزلۀ بزرگ سر پل ذهاب و قصرشیرین در 21 آذر 1397 که مردم در اوج سرما هم از ترس پسلرزهها و لرزههای ریز و درشت به خانههای باقیمانده هم نمیتوانستند پناه ببرند - از خود بپرسد که کجا بوده است و اصلاً آیا این حوادث را به خاطر دارد یا نه. و باید از خود بپرسد از رنج شهروندان «ملت»ش در بلوچستان و... چیزی میداند؟
اگر بخواهد در رنج ملت شریک بشود، دیگر راست نخواهند ماند و اگر بخواهد راستِ بیتفاوت بماند، باید از ادعای ملت بودن دست بردارد. به نظر میرسد ملتش آنقدر بزرگ است و دولتش آنقدر بیکفایت، که باید هزار پاره بشود تا هر کسی سرنوشت خود را جدا از دیگرانِ بیتفاوت جستوجو کند.
فروافتادگان در سیاهچالۀ خاورمیانه نمیتوانند همدیگر را تخطئه کنند. همگی در حال فرو رفتناند، حتی آنها که به ظاهر پیش میروند.
نیز بخوانید:
در سیاهچالۀ خاورمیانه
یا چرا جنبش «زن، زندگی، آزادی» از مرزها فراتر میرودبخش اول +
بخش دوم@RezaNassaji