👀 در احساس و ادراک!
✍️
حسن معین - چهارده آبان چهارصد و سه
یادداشت امروز جناب آقای ترکاشوند! تحت عنوان "
کسی نگاه نمیدوخت" را خواندم و تامل درش کردم. چند احساس در من برانگیخت.
یک. از دیدن چند فیلم از این ماجرا چنین غمضِ عینی را احساس کردم، اما نه به غلظتِ احساس و ادراکِ ایشان. اکتفا به ظواهر نوعی گذرشناختیی غلطانداز به بار میاورد.
دو. امروز
یادداشتی از جناب عبدی دیدم که به چشم دوختنِ پیرمردانِ مسلمانِ خراسانی به نوههایشان به مناسبتی پرداخته بود. اتفاقا این چشمها را هم آیاتِی از قرآن منور و تقویت کرده و موجب چنین تمرکزِ ناسالم و مخربی شده است. حدیثهای مفصل در این باب از آقای ترکاشوند شنیدهام. امیدوارم ایشان نیز حدیثام! را به مناسبت بشنوند.
سه. یادداشت بسیار مفیدی چند روز پیش خواندم. در باب درک خود و درک دیگری و صعوبت و سختیی آن. قلم نه چندان روانی زده شده بود. با این حال پسندیدم و برجسته سازی کردم و
بخشی از آن را قرائت کرده و بازنشر نمودم. به نوشتههای قبلی خودم هم ارجاع دادم. نوشتههایی در بابِ ناخودآگاهی که قابل شناخت نیست. هرچند بسیاری از ادراکات و گفتار و رفتارِ ما را موجب میشود.
چهار. یادداشت امروز جناب ترکاشوند که نام بردم مرا یادِ ماجرای حضرت عیسی و یاد کردن او از زیباییی دندانهای سپیدِ آن سگِ مرده انداخت. نمیدانم وقتی ایشان یادداشتِ " کسی نگاه نمیدوخت" را مینوشتند به این ماجرا عنایتی داشتند یا نداشتند. به هرحال ممکن است درناخودآگاهِ وی این عنایت بوده باشد. توضیح بند چهارم را به مناسبت بحث از ناخودآگاه نوشتم.
پنج. هنوز هم احتمالی که در مورد "
دختر اطلاعات" دادم را قویتر از سایر احتمالات میدانم.