👆👆👆
دیوار کوتاه زلنسکی
محمدجواد روح
■ یادداشت منتشرشده در شماره امروز #روزنامه_هم_میهن | دوشنبه هفتماسفند۰۳ | بخش دوم و پایانی
حال نیز، با جهانی مواجهیم که اقتدارگرایی و راستگرایی افراطی در بزرگترین کشورهای جهان (آمریکا، چین، روسیه و هند) حاکم شده است و شبح آن بر سر کشورهای مهم اروپا هم دور میزند.
چه فرانسه که هربار چپ و راست میانه از هراس جبهه ملی لوپنها ناچار به اتحاد میشوند/ چه ایتالیا که جورجیا ملونی راستگرا و دگرستیز را پذیرا شده است/ و چه آلمان که همین دو روز قبل، گرچه محافظهکاران در انتخاباتش پیروز شدند؛ اما سایه حزب راست افراطی و ریشهدار در نئونازیسم "آلترناتیو برای آلمان" چنان بلند بود که برای جلوگیری از حاکم شدن آن، احتمالا دو رقیب میانه ناگزیر از تشکیل دولت فراگیر و ائتلافی میشوند.
چنین است که از پس تغییر در کاخسفید که تنها یک ماهی از آن میگذرد، صرفا دولتی جدید در آمریکا بر سر کار نیامده است؛ نسخهای جدید از جهان در حال ظهور است.
نسخهای که پشت سران کشورهای قدرتمندی چون آلمان و فرانسه و کانادا و اتحادیه اروپا را لرزانده است و همه مبانی تفکرات نظریهپردازانی در سطح #فرانسیس_فوکویاما و #توماس_فریدمن را برهم ریخته است (چنان که فریدمن میگوید: "بهوضوح دیگر علاقهای به سیاست ندارم").
این، جهان جدید است. جهانی که در آن الیگارشی مهرهچینی میکند و هیچ ارزشی جز سودآوری بیشتر را پاس نمیدارد. حتی شعار ترامپ با عنوان "پایان جنگها" و تحکم او برای برقراری صلح در غزه و اوکراین، مبنایی تجاری دارد و نه ارزشی ذاتی.
نزد پیشبرندگان نظریه نئومرکانتالیسم، صلح شرط لازم ثبات است برای تجارت کردن و پله نخست تصاحب کردن: همچنان که بیپرده درباره اراضی غزه و معادن اوکراین میگویند.
حال در چنین ورطه هولناکی که جهانی را دارد به کام خویش میکشد و بزرگان در میان امواج، در جستوجوی تختهپارهای میگردند تا وسیله نجاتشان شود؛ کوچکی چون زلنسکی چهکاره است و چه میتواند بکند؟ به قول آن شاعر پارسیگو: آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟
البته، تحقیر و تمسخر و انگشتنما کردن سیاستمداران آسان است. مخصوصا یکی که فتاده باشد و پا زدن به او، بیهزینه و رایگان. اما بر تحلیلگر منصف فرض است که در قبال افتادگان، اتفاقا منصفانهتر و واقعبینانهتر قضاوت کند. امکانات و محدودیتهای آنان را بشناسد. منطق موقعیت را لحاظ کند. و اگر هم میخواهد از تجربه کسی درس آموزد؛ ابتدا، خود را جای او بگذارد.
علیه زلنسکی نوشتن و او را تمسخر کردن و آئینه عبرت خواندن آسان است. ترامپیستهای آمریکایی و ایرانی و نیز روسوفیلهای پوتینی را نیز خوش میآید. اما منتقد و سیاستورز منصف، پیش از قضاوت از خود میپرسد اگر سهسال قبل جای زلنسکی بودم و با دشمنی غدار و مکار و با لشکر گران آن مواجه میشدم، چه میکردم؟ آیا از جامعه بینالمللی کمک نمیخواستم؟ آیا به ناتو و آمریکا امید نمیبستم؟ آیا ملت خود را به این امید، نوید نمیدادم و در جهت متحد ساختن آنان برنمیآمدم؟ اصولا، چه کار دیگری توانستم کردن؟
پس، چه جای عتاب و شماتت رهبر کشوری کوچک که ناگاه گرفتار بازی غولهای بزرگ شده است؟ بزرگان و مدعیان حرفی برای گفتن ندارند. چرا از آنان کسی نمیپرسد؟ آری؛ درست است. در نقد کردن هم اصل بر مبنای توازن قواست؛ و البته، دیوار زلنسکی بسی کوتاهتر است...
*منظور از منتقدان در این متن، تحلیلگران و رسانههای داخلی ضدآمریکایی نیستند که از روز اول، نقش سخنگویان پوتین را بازی میکردند.
#فرهیختگان راهی به رهایی
دیوار کوتاه زلنسکی
محمدجواد روح
■ یادداشت منتشرشده در شماره امروز #روزنامه_هم_میهن | دوشنبه هفتماسفند۰۳ | بخش دوم و پایانی
حال نیز، با جهانی مواجهیم که اقتدارگرایی و راستگرایی افراطی در بزرگترین کشورهای جهان (آمریکا، چین، روسیه و هند) حاکم شده است و شبح آن بر سر کشورهای مهم اروپا هم دور میزند.
چه فرانسه که هربار چپ و راست میانه از هراس جبهه ملی لوپنها ناچار به اتحاد میشوند/ چه ایتالیا که جورجیا ملونی راستگرا و دگرستیز را پذیرا شده است/ و چه آلمان که همین دو روز قبل، گرچه محافظهکاران در انتخاباتش پیروز شدند؛ اما سایه حزب راست افراطی و ریشهدار در نئونازیسم "آلترناتیو برای آلمان" چنان بلند بود که برای جلوگیری از حاکم شدن آن، احتمالا دو رقیب میانه ناگزیر از تشکیل دولت فراگیر و ائتلافی میشوند.
چنین است که از پس تغییر در کاخسفید که تنها یک ماهی از آن میگذرد، صرفا دولتی جدید در آمریکا بر سر کار نیامده است؛ نسخهای جدید از جهان در حال ظهور است.
نسخهای که پشت سران کشورهای قدرتمندی چون آلمان و فرانسه و کانادا و اتحادیه اروپا را لرزانده است و همه مبانی تفکرات نظریهپردازانی در سطح #فرانسیس_فوکویاما و #توماس_فریدمن را برهم ریخته است (چنان که فریدمن میگوید: "بهوضوح دیگر علاقهای به سیاست ندارم").
این، جهان جدید است. جهانی که در آن الیگارشی مهرهچینی میکند و هیچ ارزشی جز سودآوری بیشتر را پاس نمیدارد. حتی شعار ترامپ با عنوان "پایان جنگها" و تحکم او برای برقراری صلح در غزه و اوکراین، مبنایی تجاری دارد و نه ارزشی ذاتی.
نزد پیشبرندگان نظریه نئومرکانتالیسم، صلح شرط لازم ثبات است برای تجارت کردن و پله نخست تصاحب کردن: همچنان که بیپرده درباره اراضی غزه و معادن اوکراین میگویند.
حال در چنین ورطه هولناکی که جهانی را دارد به کام خویش میکشد و بزرگان در میان امواج، در جستوجوی تختهپارهای میگردند تا وسیله نجاتشان شود؛ کوچکی چون زلنسکی چهکاره است و چه میتواند بکند؟ به قول آن شاعر پارسیگو: آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟
البته، تحقیر و تمسخر و انگشتنما کردن سیاستمداران آسان است. مخصوصا یکی که فتاده باشد و پا زدن به او، بیهزینه و رایگان. اما بر تحلیلگر منصف فرض است که در قبال افتادگان، اتفاقا منصفانهتر و واقعبینانهتر قضاوت کند. امکانات و محدودیتهای آنان را بشناسد. منطق موقعیت را لحاظ کند. و اگر هم میخواهد از تجربه کسی درس آموزد؛ ابتدا، خود را جای او بگذارد.
علیه زلنسکی نوشتن و او را تمسخر کردن و آئینه عبرت خواندن آسان است. ترامپیستهای آمریکایی و ایرانی و نیز روسوفیلهای پوتینی را نیز خوش میآید. اما منتقد و سیاستورز منصف، پیش از قضاوت از خود میپرسد اگر سهسال قبل جای زلنسکی بودم و با دشمنی غدار و مکار و با لشکر گران آن مواجه میشدم، چه میکردم؟ آیا از جامعه بینالمللی کمک نمیخواستم؟ آیا به ناتو و آمریکا امید نمیبستم؟ آیا ملت خود را به این امید، نوید نمیدادم و در جهت متحد ساختن آنان برنمیآمدم؟ اصولا، چه کار دیگری توانستم کردن؟
پس، چه جای عتاب و شماتت رهبر کشوری کوچک که ناگاه گرفتار بازی غولهای بزرگ شده است؟ بزرگان و مدعیان حرفی برای گفتن ندارند. چرا از آنان کسی نمیپرسد؟ آری؛ درست است. در نقد کردن هم اصل بر مبنای توازن قواست؛ و البته، دیوار زلنسکی بسی کوتاهتر است...
*منظور از منتقدان در این متن، تحلیلگران و رسانههای داخلی ضدآمریکایی نیستند که از روز اول، نقش سخنگویان پوتین را بازی میکردند.
#فرهیختگان راهی به رهایی