چگونه ایران به یک کشور در حال جنگ تبدیل شد؟
ایران در طول سالها گام به گام به یک کشور در حال جنگ تبدیل شده است. تکرار چرخه تنشها و درگیرهای برونمرزی، ترورها و کشتهشدن و کشتنها در عمل کشور ما را در وضعیت جنگی قرار داده است. بودن در وضعیت جنگی به معنای درجا زدن، دود شدن منابع کشور و به حاشیه رفتن صلح، آرامش، توسعه و رفاه است. فراتر از آن، کشور در حال جنگ جای خوبی برای ماندن نیروهای متخصص و سرمایهگذاری هم نیست و ناپایداری به شاخص اصلی سیاست و اقتصاد تبدیل میشود. کشور در حال جنگ با اضطراب زندگی می کند، از سوگواری به سوگواری دیگر، از انتقامی به انتقام دیگر میرود و در افق جامعه خبری از روشنایی، امید و فردای بهتر نیست. دغذغه اصلی مردم در کشور جنگ زده زیستن روزمرهگی کمبودها، گرانی و بحرانهای بیپایان و آرزوی بدتر نشدن وضعیت در مقایسه با گذشته است.
چه کسانی و چگونه پای ایران را به این باتلاق هولناک منطقه نفرین شده خاورمیانه باز کردند؟ روایت حکومتی و هواداران آنها گناه اصلی را به گردن امریکا و اسرائیل میافکنند. این واقعیت که ادامه اشغال استعماری فلسطین و جنگهای ظالمانه و خونین در این سرزمین و نیز دخالتهای ناروای امریکا مانند حمله نظامی به عراق و افغانستان نقش مهمی در تشدید بحرانهای چند سویه خاورمیانه ایفا کردهاند را کسی نمیتواند انکار کند. اما هیچ یک از این واقعیتهای تلخ ماجراجوییهای ایران در مناطق دور از مرزهای کشور را توجیه نمیکنند. چه کسی ماموریت مبارزه با امریکا و اسرائیل در منطقه را به ج ا داده است؟ چرا ایران باید در بحرانیهایی دخالت کند که ربط مستقیمی به امنیت و منافع ملی ما ندارند؟ پیآمد این بلندپروازی ژئوپولیتکی نامتناسب با توان کشور تحمل تلفات سنگین، ورشکستی اقتصادی، نارضایتی عمومی و کشاندن شدن بحران به داخل ایران است.
همه شواهد نشان میدهند شماری از کسانی که در سال 1367 ناچار شدند دست از ادامه جنگ با عراق بشویند و به آتشبس تن در دهند، هیچگاه وسوسه "جنگ، جنگ، تا پیروزی" برای "آزادی قدس" و "نابودی اسرائیل" را رها نکردند. در پس این راهبرد هم ایدئولوژی اسلام سیاسی و سودای رهبری "شیعیان" و "امت اسلامی" وجود داشت و هم منافع سیاسی و اقتصادی کاسبان جنگ و بحران. موفقیت در شکل دادن به نیروی نیابتی پرقدرتی چون "حزب الله" در لبنان با هدف بردن دیوار دفاعی ایران به کنار مرزهای اسرائیل زمینهساز سیاست تهاجمی شد که پای سپاه پاسداران و شاخه برون مرزی آن را به بحرانهای بزرگ منطقهای باز کرد. شرکت مستقیم در سرکوب بهار عربی در سوریه، بوجود آوردن گروههای گوناگون شبه نظامی بویژه پس از ظهور داعش سبب شد ایران به بازیگر ثابت تنشهای منطقه ای تبدیل شود.
گسترش نفوذ منطقهای ایران بیش از هر چیز به معنای قدرت گرفتن روزافزون سپاه در داخل و خارج ایران و نظامی شدن سیاست و حضور چشمگیر سرداران در نهادهای رسمی حکومتی بود. سپاه بدون دخالتهای نظامی برون مرزی نمیتوانست به نیروی بزرگ سیاسی-نظامی-اقتصادی و "حزب پادگانی" تبدیل شود. تامین هزینههای نظامی دخالت منطقهای از راههای پنهانی و خارج از چرخه مالی شفاف زمینه ساز فساد شبکهای بزرگی شد. در ایران کمتر فساد بزرگی وجود دارد که در آن پای "برادران قاچاقچی" در میان نباشد.
به گروگان گرفتن سیاست خارجی کشور و نقش مرکزی نظامیان در ساخت و پرداخت سیاست منطقهای پیآمد دیگر دخالتهای منطقهای بود. حکومت و سپاه پاسداران هیچگاه بطور شفاف با افکار عمومی ایران درباره گستره، چرایی و چند و چون، هزینهها و پیآمدهای این دخالتها سخن نگفتند و این موضوع را به خط قرمز سیاست در عرصه عمومی تبدیل کردند. اتفاقی هم نیست اگر اصلاحطلبان حکومتی هم این عرصه را حیات خلوت بیت رهبری و سپاه میدانند و برای ماندن در کنار "نظام" آن را به چالش نمیکشند. اگر در دورانی حکومت توانست با روایت "مدافعان حرم" بخشی از افکار عمومی را درباره مشروعیت دخالت نظامی برون مرزی قانع کند اکنون سالهاست که جامعه ایران به اشکال گوناگون مخالف خود با این راهبرد پرهزینه آشکار کرده است.
امروز زمان پاسخگویی و بررسی بیلان دخالتهای منطقهای ایران و صورتحساب هزینههای هنگفت سیاسی اقتصادی و انسانی مستقیم و غیر مستقیم راهبردی است که در طول دههها در پستوهای تاریک حکومتی شکل گرفتهاند. هر یک ما باید به این پرسش اساسی هم بیندیشم که راهحل نجات ایران از این باتلاق کدام است؟ سرنوشت رابطه ایران با نیروهای نیابتی چه باید باشد و آیا ادامه حیات سپاه قدس به سود منافع ملی ایران است؟ راهبرد مناسب و عقلانی برای حفظ امنیت و منافع ملی ایران در منطقه بحرانزده خاور میانه چه میتواند باشد؟ همین پرسشها را میتوان درباره سیاست پرهزینه غنیسازی اورانیوم هم به میان کشید.
سعید پیوندی
#فرهیختگان راهی به رهایی
ایران در طول سالها گام به گام به یک کشور در حال جنگ تبدیل شده است. تکرار چرخه تنشها و درگیرهای برونمرزی، ترورها و کشتهشدن و کشتنها در عمل کشور ما را در وضعیت جنگی قرار داده است. بودن در وضعیت جنگی به معنای درجا زدن، دود شدن منابع کشور و به حاشیه رفتن صلح، آرامش، توسعه و رفاه است. فراتر از آن، کشور در حال جنگ جای خوبی برای ماندن نیروهای متخصص و سرمایهگذاری هم نیست و ناپایداری به شاخص اصلی سیاست و اقتصاد تبدیل میشود. کشور در حال جنگ با اضطراب زندگی می کند، از سوگواری به سوگواری دیگر، از انتقامی به انتقام دیگر میرود و در افق جامعه خبری از روشنایی، امید و فردای بهتر نیست. دغذغه اصلی مردم در کشور جنگ زده زیستن روزمرهگی کمبودها، گرانی و بحرانهای بیپایان و آرزوی بدتر نشدن وضعیت در مقایسه با گذشته است.
چه کسانی و چگونه پای ایران را به این باتلاق هولناک منطقه نفرین شده خاورمیانه باز کردند؟ روایت حکومتی و هواداران آنها گناه اصلی را به گردن امریکا و اسرائیل میافکنند. این واقعیت که ادامه اشغال استعماری فلسطین و جنگهای ظالمانه و خونین در این سرزمین و نیز دخالتهای ناروای امریکا مانند حمله نظامی به عراق و افغانستان نقش مهمی در تشدید بحرانهای چند سویه خاورمیانه ایفا کردهاند را کسی نمیتواند انکار کند. اما هیچ یک از این واقعیتهای تلخ ماجراجوییهای ایران در مناطق دور از مرزهای کشور را توجیه نمیکنند. چه کسی ماموریت مبارزه با امریکا و اسرائیل در منطقه را به ج ا داده است؟ چرا ایران باید در بحرانیهایی دخالت کند که ربط مستقیمی به امنیت و منافع ملی ما ندارند؟ پیآمد این بلندپروازی ژئوپولیتکی نامتناسب با توان کشور تحمل تلفات سنگین، ورشکستی اقتصادی، نارضایتی عمومی و کشاندن شدن بحران به داخل ایران است.
همه شواهد نشان میدهند شماری از کسانی که در سال 1367 ناچار شدند دست از ادامه جنگ با عراق بشویند و به آتشبس تن در دهند، هیچگاه وسوسه "جنگ، جنگ، تا پیروزی" برای "آزادی قدس" و "نابودی اسرائیل" را رها نکردند. در پس این راهبرد هم ایدئولوژی اسلام سیاسی و سودای رهبری "شیعیان" و "امت اسلامی" وجود داشت و هم منافع سیاسی و اقتصادی کاسبان جنگ و بحران. موفقیت در شکل دادن به نیروی نیابتی پرقدرتی چون "حزب الله" در لبنان با هدف بردن دیوار دفاعی ایران به کنار مرزهای اسرائیل زمینهساز سیاست تهاجمی شد که پای سپاه پاسداران و شاخه برون مرزی آن را به بحرانهای بزرگ منطقهای باز کرد. شرکت مستقیم در سرکوب بهار عربی در سوریه، بوجود آوردن گروههای گوناگون شبه نظامی بویژه پس از ظهور داعش سبب شد ایران به بازیگر ثابت تنشهای منطقه ای تبدیل شود.
گسترش نفوذ منطقهای ایران بیش از هر چیز به معنای قدرت گرفتن روزافزون سپاه در داخل و خارج ایران و نظامی شدن سیاست و حضور چشمگیر سرداران در نهادهای رسمی حکومتی بود. سپاه بدون دخالتهای نظامی برون مرزی نمیتوانست به نیروی بزرگ سیاسی-نظامی-اقتصادی و "حزب پادگانی" تبدیل شود. تامین هزینههای نظامی دخالت منطقهای از راههای پنهانی و خارج از چرخه مالی شفاف زمینه ساز فساد شبکهای بزرگی شد. در ایران کمتر فساد بزرگی وجود دارد که در آن پای "برادران قاچاقچی" در میان نباشد.
به گروگان گرفتن سیاست خارجی کشور و نقش مرکزی نظامیان در ساخت و پرداخت سیاست منطقهای پیآمد دیگر دخالتهای منطقهای بود. حکومت و سپاه پاسداران هیچگاه بطور شفاف با افکار عمومی ایران درباره گستره، چرایی و چند و چون، هزینهها و پیآمدهای این دخالتها سخن نگفتند و این موضوع را به خط قرمز سیاست در عرصه عمومی تبدیل کردند. اتفاقی هم نیست اگر اصلاحطلبان حکومتی هم این عرصه را حیات خلوت بیت رهبری و سپاه میدانند و برای ماندن در کنار "نظام" آن را به چالش نمیکشند. اگر در دورانی حکومت توانست با روایت "مدافعان حرم" بخشی از افکار عمومی را درباره مشروعیت دخالت نظامی برون مرزی قانع کند اکنون سالهاست که جامعه ایران به اشکال گوناگون مخالف خود با این راهبرد پرهزینه آشکار کرده است.
امروز زمان پاسخگویی و بررسی بیلان دخالتهای منطقهای ایران و صورتحساب هزینههای هنگفت سیاسی اقتصادی و انسانی مستقیم و غیر مستقیم راهبردی است که در طول دههها در پستوهای تاریک حکومتی شکل گرفتهاند. هر یک ما باید به این پرسش اساسی هم بیندیشم که راهحل نجات ایران از این باتلاق کدام است؟ سرنوشت رابطه ایران با نیروهای نیابتی چه باید باشد و آیا ادامه حیات سپاه قدس به سود منافع ملی ایران است؟ راهبرد مناسب و عقلانی برای حفظ امنیت و منافع ملی ایران در منطقه بحرانزده خاور میانه چه میتواند باشد؟ همین پرسشها را میتوان درباره سیاست پرهزینه غنیسازی اورانیوم هم به میان کشید.
سعید پیوندی
#فرهیختگان راهی به رهایی