#تاوان_دل_1146
سعی کردم حسابی به خودم برسم این مدت خیلی به خودم سخت گرفته بودم.
حالا دیگه خطری جون رهاو رهام رو تهدید نمیکرد.
محال بود الینا سر اموالش ریسک کنه و بخواد کار غیر عقلانی انجام بده.
درسته که دشمنی بزرگی با آونگ داشت اما ین دلیل نمیشد که بخواد از اون همه مال و اموال بگذره.
به گفته آونگ الینا به خاطر گرفتن همان اموال به آمریکا رفته بود پس زیادی روشون حساب کرده بود.
میتونستم حال و احوال الانش رو خیلی خوب درک کنم.
یه احساسی بین ترس،استرس و بیپناهی احتمالاً الان به هر راهی دست میزد تا کارش رو پیش ببره.
با ورود آونگ به اتاق از فکر بیرون اومدم.
-بچه ها رفتن آماده بشن مامانم آرش رو رو به راه می کنه تا چند دقیقه دیگه میریم.
-باشه آونگ من آماده ام بریم زودتر بچه ها هم مطمئنم انقدر هیجان دارن که تا حالا آماده شدن.
حدسم کاملا درست بود و وقتی از اتاق بیرون رفتیم تک به تک بچه ها آماده بودن.
نگاهم خیره روی سارا موند اون دختر بیچاره از هیچی خبر نداشت.
سعی کردم حسابی به خودم برسم این مدت خیلی به خودم سخت گرفته بودم.
حالا دیگه خطری جون رهاو رهام رو تهدید نمیکرد.
محال بود الینا سر اموالش ریسک کنه و بخواد کار غیر عقلانی انجام بده.
درسته که دشمنی بزرگی با آونگ داشت اما ین دلیل نمیشد که بخواد از اون همه مال و اموال بگذره.
به گفته آونگ الینا به خاطر گرفتن همان اموال به آمریکا رفته بود پس زیادی روشون حساب کرده بود.
میتونستم حال و احوال الانش رو خیلی خوب درک کنم.
یه احساسی بین ترس،استرس و بیپناهی احتمالاً الان به هر راهی دست میزد تا کارش رو پیش ببره.
با ورود آونگ به اتاق از فکر بیرون اومدم.
-بچه ها رفتن آماده بشن مامانم آرش رو رو به راه می کنه تا چند دقیقه دیگه میریم.
-باشه آونگ من آماده ام بریم زودتر بچه ها هم مطمئنم انقدر هیجان دارن که تا حالا آماده شدن.
حدسم کاملا درست بود و وقتی از اتاق بیرون رفتیم تک به تک بچه ها آماده بودن.
نگاهم خیره روی سارا موند اون دختر بیچاره از هیچی خبر نداشت.