یه تیکه از کباب و برداشتم و با ولع خوردمش ، یهو صدای جیغی بلند شد
_ همین مونده غذا بدزدی موش کثیف ،بیاین دزد گرفتم ، آهای ...
در عرض چند ثانیه ، آشپزخونه پر ادم شد.
چاقو رو برداشتم و با هق هق گفتم :
_ من فقط گرسنه ام بود ، به خدا فقط یه تیکه خوردم
شاهرخ با ترس نگاهم کرد و صدای دورگه و بمش بلند شد
_ تمومش کن برفین ، بنداز پایین اون لامصب و !بنداز قربونت برم ...
خنده ی غمگینی کردم
_ میخوام کارتو راحت کنم ، دیگه لازم نیست چشمت هی به زن زوری ات باشه که با وجود حاملگیش ، بیشتر از یه وعده غذا نخوره !
چاقو رو روی رگم فشار دادم و ...
https://t.me/+oWE3GbOizEA4ZTNk