سهراب هم عجب داشت و هم سوال ، واقف بودم که وقتی اون پول را به من دادن دیگر قصد پس گرفتن نداشتند برای همین گفتم:
ــــــــ من این پول را میپزیرم اماا........ قرض حساباش میکنم و قسط قسط برای تان میدهم ، اینطور وجدان من هم راحت است.
فرحناز بلند داد زد.
ــــــــ از دست این وجدان تو طاهرررر..... این به چه منظور؟؟ پس چگونه اظهار به دوستی کنیم در زمانی که نتوانیم دستی برای هم باشیم؟
این سوالی بود که من باید از او میپرسیدم! چرا اینهمه مدت از من پنهان کرده بود چه شب سیاهی داشته که حر لمحه در تباش سوخته و خاکستر شده ، اما چیزی نگفته ...
حق میدهم در سطح آن ها نبودم اما رابطهی دوستی مان از ژرفای قلب ما زلال شده بود.
ــــــــ من این پول را ندادم که واپس بگیرم.
ــــــــ میدانم ولی خودت میدانی که پول کسی را بالا نمیکشم ، پس ، اگر نمیخواهی پول تان مال خودتان من راهی دیگری برای این مسئله پیدا میکنم.
ـــــــــ نــــــــــه لازم به اینـکار نیست ، خودت میدانی وقت کم داریم .
هرطور که راحتی... من دیگر چیزی نمیگم ، دهنام بسته.
با حلاوت خندیدم و لبهای را فشرده به سهراب دیدم و با تکان سرم جوابی که پشت چهرهاش پنهان شده بود را تایید کردم.
ــــــــ من این پول را میپزیرم اماا........ قرض حساباش میکنم و قسط قسط برای تان میدهم ، اینطور وجدان من هم راحت است.
فرحناز بلند داد زد.
ــــــــ از دست این وجدان تو طاهرررر..... این به چه منظور؟؟ پس چگونه اظهار به دوستی کنیم در زمانی که نتوانیم دستی برای هم باشیم؟
این سوالی بود که من باید از او میپرسیدم! چرا اینهمه مدت از من پنهان کرده بود چه شب سیاهی داشته که حر لمحه در تباش سوخته و خاکستر شده ، اما چیزی نگفته ...
حق میدهم در سطح آن ها نبودم اما رابطهی دوستی مان از ژرفای قلب ما زلال شده بود.
ــــــــ من این پول را ندادم که واپس بگیرم.
ــــــــ میدانم ولی خودت میدانی که پول کسی را بالا نمیکشم ، پس ، اگر نمیخواهی پول تان مال خودتان من راهی دیگری برای این مسئله پیدا میکنم.
ـــــــــ نــــــــــه لازم به اینـکار نیست ، خودت میدانی وقت کم داریم .
هرطور که راحتی... من دیگر چیزی نمیگم ، دهنام بسته.
با حلاوت خندیدم و لبهای را فشرده به سهراب دیدم و با تکان سرم جوابی که پشت چهرهاش پنهان شده بود را تایید کردم.