#پارت۳۴۰
تمام وجودم از شرم پر شد..
بغضی گلوم رو چگ انداخت
اما پویان نذاشت بیشتر توي فکر فرو برم.
دستمو با شدت کشیدو روي صندلینشوندم.
از این کاراش تعجب کردم. وقتی سشوار و دستش گرفت
و شروع کرد به خشک کردن موهام قشنگ احساس
کردم
چشمام داره از قالب در میاد.
با نرمش همراه با خشونت خاصی
دستشو توی موهام فرو کرد. با این کارش احساس شیرینی بهم دست داد.
اما قیافم هنوز متعجب بود.
قیافه ي پویان مثل همیشه بود
اما کاراش نه... توي کاراش یه کم خشن بود اما همیشه مراقب بود
و این براي من جاي تعجب داشت.
تمام وجودم از شرم پر شد..
بغضی گلوم رو چگ انداخت
اما پویان نذاشت بیشتر توي فکر فرو برم.
دستمو با شدت کشیدو روي صندلینشوندم.
از این کاراش تعجب کردم. وقتی سشوار و دستش گرفت
و شروع کرد به خشک کردن موهام قشنگ احساس
کردم
چشمام داره از قالب در میاد.
با نرمش همراه با خشونت خاصی
دستشو توی موهام فرو کرد. با این کارش احساس شیرینی بهم دست داد.
اما قیافم هنوز متعجب بود.
قیافه ي پویان مثل همیشه بود
اما کاراش نه... توي کاراش یه کم خشن بود اما همیشه مراقب بود
و این براي من جاي تعجب داشت.