#پارت۳۲۰
دیگه تاب و تحمل نداشتم...
یه حس قویتر از انتقام به جونم افتاده بود...
هوس نیست.. مطمئنم. اما انتقامم نیست...
دستشو کشیدم و به حالت دو از پله ها گذشتیم.
آوردمش توي اتاقم.....
اتاقی که مهسا اولین دختري بود
که توش قدم میگذاشت...
روي تخت نشوندمش ...
تختی که جز تن خودم، تن هیچ کسی رو مهمون خواب نکرده بود....
خوابوندمش روي تخت. رنگش به وضوح پریده بود....
نفس نفس میزد.. ..
معلوم بود حسابی ترسیده. ..
دیگه تاب و تحمل نداشتم...
یه حس قویتر از انتقام به جونم افتاده بود...
هوس نیست.. مطمئنم. اما انتقامم نیست...
دستشو کشیدم و به حالت دو از پله ها گذشتیم.
آوردمش توي اتاقم.....
اتاقی که مهسا اولین دختري بود
که توش قدم میگذاشت...
روي تخت نشوندمش ...
تختی که جز تن خودم، تن هیچ کسی رو مهمون خواب نکرده بود....
خوابوندمش روي تخت. رنگش به وضوح پریده بود....
نفس نفس میزد.. ..
معلوم بود حسابی ترسیده. ..