Репост из: اندکی از من... A little bit of me
عزیزم!
میخواهم حال این روزهایم را برایتان شرح بدهم. برایتان عاشقانه بسیار نوشتهام، خوب میدانید پیوسته و افزون بر هر روز که میگذرد چقدر دوستتان دادم.
اما الان دلتنگام و چشمهایم پر از اشکهای نباریده. سکوتم پر از حرفهای نگفته است. و انگار راهها، بنبست شده و من انقدر اسیر شما بودم که نیاموختم چگونه سدها را میتوان شکست .
من معناها را گم کردهام. معنای زندگی کردن، شاد بودن، خندیدن و حتا معنای گریستن که بغضهای گلوله شده را میبارد و آرامام میکند، فراموش کردهام.
من، همه بغضام، همه حسرتِ ندیدنام.
عزیزم!
انگار من بهای چیزی را باید بپردازم که مال من نیست. اصلا انگار از اول، معنا وجود نداشته. اصلا جهان، قتلگاه آرزوهای من است.
عزیزم!
اما شما را میخواهم و تپش قلبام شما را معنا میکند و خودم را قانع میکنم زیستن یعنی شما و در این برهوت نداشتنها و دلتنگیها، نمیخواهم برای دیدن شما زمان از دست بدهم.
برای باریدن سیلاب اشکهایم به شانههایتان سخت محتاجام و آن آغوش که زیستن را معنا میدهد.
#فرح_آریا
My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME
https://t.me/andaki_az_man
میخواهم حال این روزهایم را برایتان شرح بدهم. برایتان عاشقانه بسیار نوشتهام، خوب میدانید پیوسته و افزون بر هر روز که میگذرد چقدر دوستتان دادم.
اما الان دلتنگام و چشمهایم پر از اشکهای نباریده. سکوتم پر از حرفهای نگفته است. و انگار راهها، بنبست شده و من انقدر اسیر شما بودم که نیاموختم چگونه سدها را میتوان شکست .
من معناها را گم کردهام. معنای زندگی کردن، شاد بودن، خندیدن و حتا معنای گریستن که بغضهای گلوله شده را میبارد و آرامام میکند، فراموش کردهام.
من، همه بغضام، همه حسرتِ ندیدنام.
عزیزم!
انگار من بهای چیزی را باید بپردازم که مال من نیست. اصلا انگار از اول، معنا وجود نداشته. اصلا جهان، قتلگاه آرزوهای من است.
عزیزم!
اما شما را میخواهم و تپش قلبام شما را معنا میکند و خودم را قانع میکنم زیستن یعنی شما و در این برهوت نداشتنها و دلتنگیها، نمیخواهم برای دیدن شما زمان از دست بدهم.
برای باریدن سیلاب اشکهایم به شانههایتان سخت محتاجام و آن آغوش که زیستن را معنا میدهد.
#فرح_آریا
My scattered writing
A LITTLE BIT OF ME
https://t.me/andaki_az_man