روز اول، بعدازظهر، موضوع درس، جامعه inclusive بود (با اینکه خودم مترجمم ولی نمیدونم واقعاً چی باید ترجمه کرد؟ جامعه همهشمول؟ جامعه دربرگیرنده همه؟ جامعه ای که همه دربرداشته میشوند؟
جمله هستا، کلمه نیست)
خلاصه.
مدیر برنامه داشت توضیح میداد که در یک جامعه پیشرفته و عادل و اینکلوسیو، همه ساکنان جامعه حس تعلق دارن، احساس جداافتادگی وبی توجهی ندارن، مثلاً خارجی های ساکن، افراد معلول و کم توان، اقلیت ها و .. نیازهای همه این افراد به شکل مقتضی در نظر گرفته میشه و بهش پاسخ داده میشه، کسی سرگردان و سرخورده نمیشه.
بعد گفت بچه ها به نظرتون ژاپن از هرنظر یه جامعه اینکلوسیوه؟!
بچه ها داشتن فکر میکردن.
پرسید خب الان بیاین شهر کیوتو رو در نظر بگیریم که خارجی زیاد داره.
چه کسانی در کیوتو زندگی میکنن؟
توی کلاس تنها کسی از کیوتو بود من بودم.
بچه ها یه نگاهی دور و بر کردن و گفتن زینب سنسی!
مدیر برنامه گفت خب زینب سنسی چه ملیتی داره؟!
من داشتم با یه لبخند خیلی بزرگ و چهره ذوق زده بچه ها رو نگاه میکردم.
همون لحظه معاون مدرسه و مدیر کمپانی که ما براش کارمیکنیم برای سرکشی رسیده بودن پشت پنجره کلاس و داشتن گوش میدادن.
خلاصه من خیلی ذوق زده داشتم به بچه ها نگاه میکردم و بزور جلوی خودمو گرفته بودم بهشون تقلب نرسونم و اینکه خودشون بگن.
طفلک بچه ها از صبح کلی خارجی دیده بودن و اسم هزارتا کشور رو شنیده بودن.
یکی از پسرها همینطور که زل زده بود به من، بلند و کشدار گفت پاااااکستان!
قیافه من یهو رفت تو هم😂
یه مرتبه دیدم شلیک خنده از بیرون کلاس بلند شد! اون چندنفر پشت پنجره و بچه های تو کلاس مرده بودن از خنده!
گفتم چی شده؟!
مدیر برنامه اومد تو در حال نفس نفس زدن گفت وای ما داشتیم نگاه میکردیم، تغییر حالت چهره تو اصلا عجیببب بود😂 ای کاش اون لحظه فیلم میگرفتیم، ماندگار ترین صحنه برنامه بود😅
انگار نه تنها از این پسره و از این کلاس، از کل ژاپن و حتی از کل بشریت ناامید شدی!😂 بابا طفلکیا بچهن قاطی میکنن خب:))
گفتم آقا من از ایرانم! سر اسم ایرانی تعصب دارم! هرکی یه کشور دیگه بگه قاطی میکنم، عمدی نبوده!😅
دیگه از صبح روز بعدش هرکی منو میبینه اینجوریه: صبح بخیر زینب از ایران! زینب از ایران شکلات میخوری؟ زینب از ایران لطفاً درو میبندی؟ زینب از ایران برگه ها کجاست؟!😂
تازه مدیر برنامه که کلا منو میس ایران صدا میکنه! ژاپنی ها هم ذوق کردن میگن ایران خانم خیلی راحت تر از زینبه! کلا شدم میس ایران😂
جمله هستا، کلمه نیست)
خلاصه.
مدیر برنامه داشت توضیح میداد که در یک جامعه پیشرفته و عادل و اینکلوسیو، همه ساکنان جامعه حس تعلق دارن، احساس جداافتادگی وبی توجهی ندارن، مثلاً خارجی های ساکن، افراد معلول و کم توان، اقلیت ها و .. نیازهای همه این افراد به شکل مقتضی در نظر گرفته میشه و بهش پاسخ داده میشه، کسی سرگردان و سرخورده نمیشه.
بعد گفت بچه ها به نظرتون ژاپن از هرنظر یه جامعه اینکلوسیوه؟!
بچه ها داشتن فکر میکردن.
پرسید خب الان بیاین شهر کیوتو رو در نظر بگیریم که خارجی زیاد داره.
چه کسانی در کیوتو زندگی میکنن؟
توی کلاس تنها کسی از کیوتو بود من بودم.
بچه ها یه نگاهی دور و بر کردن و گفتن زینب سنسی!
مدیر برنامه گفت خب زینب سنسی چه ملیتی داره؟!
من داشتم با یه لبخند خیلی بزرگ و چهره ذوق زده بچه ها رو نگاه میکردم.
همون لحظه معاون مدرسه و مدیر کمپانی که ما براش کارمیکنیم برای سرکشی رسیده بودن پشت پنجره کلاس و داشتن گوش میدادن.
خلاصه من خیلی ذوق زده داشتم به بچه ها نگاه میکردم و بزور جلوی خودمو گرفته بودم بهشون تقلب نرسونم و اینکه خودشون بگن.
طفلک بچه ها از صبح کلی خارجی دیده بودن و اسم هزارتا کشور رو شنیده بودن.
یکی از پسرها همینطور که زل زده بود به من، بلند و کشدار گفت پاااااکستان!
قیافه من یهو رفت تو هم😂
یه مرتبه دیدم شلیک خنده از بیرون کلاس بلند شد! اون چندنفر پشت پنجره و بچه های تو کلاس مرده بودن از خنده!
گفتم چی شده؟!
مدیر برنامه اومد تو در حال نفس نفس زدن گفت وای ما داشتیم نگاه میکردیم، تغییر حالت چهره تو اصلا عجیببب بود😂 ای کاش اون لحظه فیلم میگرفتیم، ماندگار ترین صحنه برنامه بود😅
انگار نه تنها از این پسره و از این کلاس، از کل ژاپن و حتی از کل بشریت ناامید شدی!😂 بابا طفلکیا بچهن قاطی میکنن خب:))
گفتم آقا من از ایرانم! سر اسم ایرانی تعصب دارم! هرکی یه کشور دیگه بگه قاطی میکنم، عمدی نبوده!😅
دیگه از صبح روز بعدش هرکی منو میبینه اینجوریه: صبح بخیر زینب از ایران! زینب از ایران شکلات میخوری؟ زینب از ایران لطفاً درو میبندی؟ زینب از ایران برگه ها کجاست؟!😂
تازه مدیر برنامه که کلا منو میس ایران صدا میکنه! ژاپنی ها هم ذوق کردن میگن ایران خانم خیلی راحت تر از زینبه! کلا شدم میس ایران😂