#پارت551
چرا
اينطوری كردی با من ؟
كم ديده بودم ازت ؟ اين عشق زجر آورم دادی بهم ؟ چرا ؟
مگه نيمای من چي كار كرده
بود ؟
تو اگه ميخواستي ميتونستي جلوشو بگيری
مانع اين كارش بشي ولي نخواستي .. خواستي منو عذاب بدي ..
خداااااااااااااااا وای خداااااااااااااا... به خودم اومدم دوباره داشتم چي مي گفتم ،
دست خودم نبود ياد نيما منو ديوونه مي
كرد رفتم وضو گرفتم و
سر سجادم نشستم با خداي خودم خلوت كردم از حرفاي چند لحظه پيشم پشيمون بودم
چقدر اين لحظات برام شيرين بود...
اون روز قرآنم و برداشتم، نذر كردم ختم قرآن بزارم تا خدا خودش همه چيزو
ختم به خير كنه و آرامش رو به خونوادم برگردونه
...صبح ساعت هفت طبق روال بيدار شدم ، سريع آماده شدم ،
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
چرا
اينطوری كردی با من ؟
كم ديده بودم ازت ؟ اين عشق زجر آورم دادی بهم ؟ چرا ؟
مگه نيمای من چي كار كرده
بود ؟
تو اگه ميخواستي ميتونستي جلوشو بگيری
مانع اين كارش بشي ولي نخواستي .. خواستي منو عذاب بدي ..
خداااااااااااااااا وای خداااااااااااااا... به خودم اومدم دوباره داشتم چي مي گفتم ،
دست خودم نبود ياد نيما منو ديوونه مي
كرد رفتم وضو گرفتم و
سر سجادم نشستم با خداي خودم خلوت كردم از حرفاي چند لحظه پيشم پشيمون بودم
چقدر اين لحظات برام شيرين بود...
اون روز قرآنم و برداشتم، نذر كردم ختم قرآن بزارم تا خدا خودش همه چيزو
ختم به خير كنه و آرامش رو به خونوادم برگردونه
...صبح ساعت هفت طبق روال بيدار شدم ، سريع آماده شدم ،
عزیزان رمان #راز خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #راز رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈