#برای_تو
#پارت131
بنظر کلت اصلا این موضوع خنده دار نبود و جواب داد. :
"یا عیسی ... فوریه فقط بیا پیش من "
حالت فب هم حالا بهش میگفت که این حرف برای اون هم به هیچ وجه خنده دار نیست .
اگر چه که قصدش هم خنده دار بودن نبود .
صداش کرد :
" کلت ..."
که کلت حرفش رو قطع کرد و گفت :
" دلیلی برای بحث و جدل وجود نداره "
سپس فب قدمی به سمتش برداشت و صداش رو پایین آورد و گفت :
" تو از این پرونده خارج شدی و اگر همه چیز هم با دی خوب پیش بره و این آشتی موری بیشتر از یک شب طول بکشه من و مامان و بابا میتونیم بریم تو خونه موری "
کلت گفت :
" خودت میدونی که من چه احساسی در مورد جک دارم ... اما در هر صورت اون دیگه مرد جوونی نیست "
فب جواب داد :
" شاید اینطور باشه اما احمق هم نیست .
اگر هر اتفاقی بیوفته پدر بهتر از هر کسی میدونه که باید چکار کنه "
کلت جواب داد :
" نه مثل یک پلیس که میدونه دقیقا باید چیکار کنه "
فب انگار حوصله اش از این بحث دیگه سر رفته بود و سرش با سوالی که پرسید کج شد و گفت :
" بنظرت چقدر باید نگران باشم ؟ "
کلت جواب داد :
" هیچی ، فقط پیش من بمون "
فب گفت :
" کلت تو حتی منو دوست نداری لعنتی .
چرا باید بیام پیش تو؟"
کلت گفت :
" کی میگه که من از تو خوشم نمیاد؟"
#پارت131
بنظر کلت اصلا این موضوع خنده دار نبود و جواب داد. :
"یا عیسی ... فوریه فقط بیا پیش من "
حالت فب هم حالا بهش میگفت که این حرف برای اون هم به هیچ وجه خنده دار نیست .
اگر چه که قصدش هم خنده دار بودن نبود .
صداش کرد :
" کلت ..."
که کلت حرفش رو قطع کرد و گفت :
" دلیلی برای بحث و جدل وجود نداره "
سپس فب قدمی به سمتش برداشت و صداش رو پایین آورد و گفت :
" تو از این پرونده خارج شدی و اگر همه چیز هم با دی خوب پیش بره و این آشتی موری بیشتر از یک شب طول بکشه من و مامان و بابا میتونیم بریم تو خونه موری "
کلت گفت :
" خودت میدونی که من چه احساسی در مورد جک دارم ... اما در هر صورت اون دیگه مرد جوونی نیست "
فب جواب داد :
" شاید اینطور باشه اما احمق هم نیست .
اگر هر اتفاقی بیوفته پدر بهتر از هر کسی میدونه که باید چکار کنه "
کلت جواب داد :
" نه مثل یک پلیس که میدونه دقیقا باید چیکار کنه "
فب انگار حوصله اش از این بحث دیگه سر رفته بود و سرش با سوالی که پرسید کج شد و گفت :
" بنظرت چقدر باید نگران باشم ؟ "
کلت جواب داد :
" هیچی ، فقط پیش من بمون "
فب گفت :
" کلت تو حتی منو دوست نداری لعنتی .
چرا باید بیام پیش تو؟"
کلت گفت :
" کی میگه که من از تو خوشم نمیاد؟"