#گلامور
#مریم_دماوندی
#پارت_664
بند آمدن نفسش...
نگرانی اش...
دست خود نیست
یک زن حامله روی زمین افتاده بود ...
شوکه شده بود
از حرکت پسرک جا خورده بود
انتظار چنین برخوردی را نداشت...
صدای همهمه زن و مرد جمع شده به دور آنها او را به خود می آورد
دست مروارید را پس میزند
و اولین قدم را برمیدارد
- چه غلطی کردی گوساله!
مردی سن و سال دار یقه پسرک را چنگ میزند و زنی دیگر صدا بالا میبرد
- تف به غیرت نداشته ات ، آدم با زن حامله اینجوری رفتار میکنه؟
پسرک داد و بیداد میکند
- شما جواب مشتری منو میدی حاجی ، زنیکه معلوم نیست چشاش کجاشه ...حامله اس که حامله اس گه میخوره میاد بیرون وقتی جلو پاشم نمیتونه نگا کنه...
گامی دیگر برمیدارد ، نزدیک تر میشود
و حالا صدای هق هق های پیچیده در گوشش است که توجهش را به سمت زن جلب میکند
صدا آشنا بود
#مریم_دماوندی
#پارت_664
بند آمدن نفسش...
نگرانی اش...
دست خود نیست
یک زن حامله روی زمین افتاده بود ...
شوکه شده بود
از حرکت پسرک جا خورده بود
انتظار چنین برخوردی را نداشت...
صدای همهمه زن و مرد جمع شده به دور آنها او را به خود می آورد
دست مروارید را پس میزند
و اولین قدم را برمیدارد
- چه غلطی کردی گوساله!
مردی سن و سال دار یقه پسرک را چنگ میزند و زنی دیگر صدا بالا میبرد
- تف به غیرت نداشته ات ، آدم با زن حامله اینجوری رفتار میکنه؟
پسرک داد و بیداد میکند
- شما جواب مشتری منو میدی حاجی ، زنیکه معلوم نیست چشاش کجاشه ...حامله اس که حامله اس گه میخوره میاد بیرون وقتی جلو پاشم نمیتونه نگا کنه...
گامی دیگر برمیدارد ، نزدیک تر میشود
و حالا صدای هق هق های پیچیده در گوشش است که توجهش را به سمت زن جلب میکند
صدا آشنا بود