#گلامور
#مریم_دماوندی
#پارت_661
* * *
نگاهی به سمت مروارید که با شیفتگی به آینه و شمعدان پیش رویش زل زده بود می اندازد و قدم به سمتش برمیدارد
کنارش می ایستد و آرام میپرسد
- همین؟
مروارید دو دل نگاهش میکند
- نمیدونم هامون ، گیج شدم ، آخه همشون خیلی خوشگلن ...
مرد فروشنده است که با شنیدن صحبت های او جلو می آید و با اشاره به آینه و شمعدانی که زن همچنان نگاهش پی آن بود شروع به توضیح میکند
- این کار ، کار پر فروش و شیکیه خواهرم ، کلا هم همین یکی ازش مونده ...اما باز اگر سلیقه اتون نیست کارای دیگه هست...
چند ثانیه ای سکوت میانشان شکل میگیرد و بالاخره مروارید است که به حرف می آید
- همین رو میبریم...
با اعلام رضایت او ، صاحب مغازه از کارگرش میخواهد تا آینه و شمعدان انتخابی مشتری اش را آماده کند ...
آن دو به جهت پرداخت هزینه همراه مرد فروشنده میشوند و پسرک کارگر نیز برای رفتن به انبار و بسته بندی آینه و شمعدان از مغازه بیرون می رود...
مرد که مبلغ را اعلام میکند دست در جیب شلوارش فرو میبرد...
کارت عابر بانکش را از کیف بیرون می کشد و اما هنوز آن را به دست صاحب مغازه نداده است که از آن بیرون صدای درهم شکسته شدن چیزی و سپس داد و بیداد یک مرد شنیده میشود...
#مریم_دماوندی
#پارت_661
* * *
نگاهی به سمت مروارید که با شیفتگی به آینه و شمعدان پیش رویش زل زده بود می اندازد و قدم به سمتش برمیدارد
کنارش می ایستد و آرام میپرسد
- همین؟
مروارید دو دل نگاهش میکند
- نمیدونم هامون ، گیج شدم ، آخه همشون خیلی خوشگلن ...
مرد فروشنده است که با شنیدن صحبت های او جلو می آید و با اشاره به آینه و شمعدانی که زن همچنان نگاهش پی آن بود شروع به توضیح میکند
- این کار ، کار پر فروش و شیکیه خواهرم ، کلا هم همین یکی ازش مونده ...اما باز اگر سلیقه اتون نیست کارای دیگه هست...
چند ثانیه ای سکوت میانشان شکل میگیرد و بالاخره مروارید است که به حرف می آید
- همین رو میبریم...
با اعلام رضایت او ، صاحب مغازه از کارگرش میخواهد تا آینه و شمعدان انتخابی مشتری اش را آماده کند ...
آن دو به جهت پرداخت هزینه همراه مرد فروشنده میشوند و پسرک کارگر نیز برای رفتن به انبار و بسته بندی آینه و شمعدان از مغازه بیرون می رود...
مرد که مبلغ را اعلام میکند دست در جیب شلوارش فرو میبرد...
کارت عابر بانکش را از کیف بیرون می کشد و اما هنوز آن را به دست صاحب مغازه نداده است که از آن بیرون صدای درهم شکسته شدن چیزی و سپس داد و بیداد یک مرد شنیده میشود...