🔻
مراقبت از مراقبت!✍ دکتر مریم نصر
🔹️ چند سال پیش یکی از استادان مشهور صداوسیما در مصاحبهای پیرامون فرزندآوری گفته بود: «هم اکنون برخی خانم ها میگویند بچهدار نمیشویم برای اینکه هیکلمون به هم میخوره. ای مردهشور ببره هیکلت رو . مگه هیکلت رو میخوای ببری آخرت؟ تو این هیکل رو می خوای چه کار؟ غیر از اینه که می خوای ببری تو قبر یا اینکه میخوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچه آوردن.»
🔹️دیشب به بهانه صحبت درباره کتاب ما ایوب نبودیم بحثی شد پیرامون اینکه باید از مراقبت مراقبت کنیم. مراقبت کنیم مبادا مقدس شود، مبادا فرا-برود به عبادت، مبادا منحصر به زنان بشود، مبادا مراقبتکنندگان فقط در پیشگاه خداوند دیده شوند و از رادار جامعه حذف شوند، مبادا با رنجشان تنها بمانند، مبادا نگاه سانتیمانتال به مراقبت باعث شود هرگونه پاداشی برای آن به جهان دیگر موکول شود، مبادا همه مراقبتها به سرنوشت مراقبت مادرانه دچار شوند ...
🔹️ صحبتهایمان تا امروز و در مجاز با دوستان دیگر ادامه پیدا کرد. درباره اینکه علاوه بر همه ملاحظات، وقتی میخواهیم درباره سختیهای مراقبت صحبت کنیم، زبانمان قفل میشود؟ چرا فکر میکنیم فرد تیمارگر دیگر نباید به خودش و بهروزی خودش فکر کند؟ چرا برایمان جا افتاده که «اَجرمان زایل میشود» اگر از رنج و تنها ماندن بگوییم؟ چرا حتی وقتی قرار است گفتمانی پیرامون مفهوم گستردهای مانند پرواداری/دگرپروایی/ مراقبت شکل بگیرد باز هم فرمان ذهنمان میکشد به سمت سانتیمانتالیسم و عرفان و نمیتوانیم با صدای بلند از اهمیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حتی معرفتی مراقبت و مراقبتکنندگان و مراقبتشوندگان بگوییم؟
🔹️ نه فقط جامعه که ذهن خودمان سرکوب را در ما درونی کرده است. ما زبانی نداریم که از اهمیت و حق سلامت و بهروزی مراقبتکننده بگوییم و باعث تحقیرهایی از جنس تحقیر استاد نشود. همین مادری را ببینید: ما برای هم از سختیها و احساسات متناقض و حتی منفی بارداری، زایمان، شیردهی، فرزندپروری، رفتن فرزندان از خانه و تنهایی و احساس پوچی بعد از آن میگوییم، ولی زبان مناسبی برای بیان آن نداریم. دستمان خالی است. فکر و فرهنگ و سیاستگذاری و عرف و حتی خود زبان به ما کمک نمیکنند برای بیان اینکه چقدر سخت است وقتی، از خود بیمارستان تا جامعه، به ما این حس را میدهند که خودمان مهم نیستیم. که صرفاً ابزاریم. که خیلی وقتها با شکم پارهشده و تازهدوخته تنها میمانیم (به قول دوستم فاطمه وقتی بیشترین نیاز روحی و جسمی به مراقبت را داریم با مسئولیت مراقبت از موجودی تماماً وابسته تنها میمانیم)، که در دوران اوج سلامت جسم و باردهی ذهن با ما مانند کالای مصرفی برخورد میشود و بعد دورانداخته میشویم. آن وقت که دیر شده و چیزی نمییابیم که به آن بیاویزیم. اما اگر جور دیگری حرف بزنیم / بخواهیم یا به درد خیابان میخوریم یا خاک...
#مطالعات_زنان
@womenstudies