#طنزیمات_ادبی
محتسب دزدی به شب دید و گریبانش گرفت
دزد گفت ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست
گفت گستاخی نفرما، شعر پروین را نخوان
جرم تو محرز شده ست و قابل انکار نیست!
گفت: خب دعوا ندارد دزدیِ یک قرص نان
گفت: دزدی کرده ای، حرف کم و بسیار نیست
جای دزدی از خلائق مرد باش و کار کن
جوهر مرد است کارو هیچ کاری عار نیست
گفت در من جوهر مردانگی و کار هست
منتهی در کشور ما غیر دزدی کار نیست
گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت قاضی که ترور شد، این مگر اخبار نیست؟
گفت با نرمی میایی یا به سختی؟ گفت نرم
زانکه نرم افزار، قطعا مثل سخت افزار نیست
کوچه ی پُشتی که خلوت بود تا آنجا کشید
گفت اینجا خلوت است و هیچکس بیدار نیست
زود یک میلیون بده تا من رها سازم تورا
گفتمت یکبار و دیگر قابل تکرار نیست
گفت دزد نامُراد: اینقدر تهدیم نکن
اینقدر ها هم که گویی کار من کشدار نیست
تو اگر مَردی برو دزدان ملی را بگیر
ثابت اند و مثل بنده کارشان سیّار نیست
دست دولت روز و شب در جیب مردم می رود
دائما مشغول هست و یک زمان بیکار نیست
قُرب پانصد جیب را از صبح تا اکنون زدم
حسرتا در جیب مردم درهم و دینار نیست
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
هان چه شد که برگ گل هم داخل منقار نیست
شب که می خوابند فردا جیبشان خالی شده
ای برادر این که دیگر کار استکبار نیست
دوش مایحتاج مردم داخل انبار بود
رفتم و دیدم مسلمان کُلُهم انبار نیست
شیرمردا دزد ناموس وطن را بازگیر
زانکه هرگز اهل سازش شیر با کفتار نیست
صد شرف دارد پَشه بر کاسب تحریم چون
در قیاس با بنی آدم پشه خونخوار نیست
محتسب در تحت تاثیر سخنرانیِ دزد
اشک از چشمش روان شد، گفت این لیچار نیست!
پس بیا پانصد بده وآنگاه خود را وارهان
گفت کار شرع کار پانصد و هِزّار نیست
گفت آن مصرع که خواندی مشکل وزنی نداشت؟
گفت دارد، منتهی اشکال وزنی عار نیست
گفت داری بی خودی بلبل درازی می کنی
گفت کوته تر ازین شایسته سرکار نیست
گفت صدتومان بیار و حبس خویش از من بخر
حبس و بند انفرادی بهر تو تالار نیست
گفت یک جیبم به پیراهن به شلوارم دوتاست
هرسه تایش را بگردی پول این مقدار نیست
گفت آزادی، ولی پنجاه تومان دربیار
من کریمم با کریمان کارها دشوار نیست
گفت من پولی ندارم بینوا و بی کسم
گوییا بخت مرا از چرخ جز ادبار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت در پایم بغیر از یک عدد شلوار نیست
گفت دَه تومان که داری دِه که آزادت کنم
گفت بابا محتسب دست از سرم بردار نیست
گفت در جیبت چه داری هرچه داری دربیار
گفت در جیبم بغیر از یک دو نخ سیگار نیست
گفت تف بر شانس، روشن کن دوتایی می کشیم
درد و رنج زندگانی قابل کتمان که نیست
دزد گفت ای محتسب قافیه ات ایراد داشت
گفت: ما را حوصله ی تصحیح این اشعار نیست
#جوادـنوری
@sharashoobam@tanz20 👈