#طنزیمات_ادبی
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر
از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر
در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر
هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر
آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر
خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر
اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر
با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر
پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر
طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر
در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!
#فریدون_هاشمی
@kafaridoun
@tanz20 👈
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر
از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر
در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر
هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر
آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر
خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر
اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر
با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر
پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر
طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر
در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!
#فریدون_هاشمی
@kafaridoun
@tanz20 👈