رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم.(والتر بنیامین)
@mostafamehraeen1975

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen


اگر عزیزم من از نگاه تو "اسوه بلاهتم"، شما مدت هاست از نگاه مردم......این را گذاشتم تا بدونی عزت را "مردم" دهند نه " سلطان".

http://t.me/mostafamehraeen


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
الیف شافاک، نویسنده ترک.
http://t.me/mostafamehraeen


سیاست یعنی وسعت بخشیدن به دامنه احساس، زبان و تخیل

۱. تصور همگانی بر آن است که سیاست چیزی ست از جنس وجود یک دولت با منطق درونی آن و رابطه ای که با مردمان خود اختیار می کند. این تصویر از سیاست تصویری دور از حقیقت نیست، اما پذیرفتن آن به معنای اتخاذ رویکردی ظاهربینانه به سیاست است که اصولا سیاست را چیزی جز قدرت حاکم مشروع یا نامشروع نمی داند.

۲. در نگاه کیفی به سیاست، اما، سیاست از جنس حکم دادن در خصوص "دامنه تخیل، زبان، و احساس" جامعه است: جامعه چه چیزهایی می تواند تخیل کند، احساس کند، و به زبان آورد. فرق جوامع دمکراتیک و استبدادی در تعیین مرزهای همین مساله است: جامعه دمکراتیک جامعه ای است که در آن حدود زبان، تخیل و احساس مردمان آن جامعه وسعت یافته است. برعکس، جامعه استبدادی جامعه ای است که در آن قدرت حاکم بر احساسات، تخیل و زبان مردم چنگ انداخته و آن ها را مقید و محدود به مرزهای خاص ساخته است.

۳. تغییر اجتماعی زمانی ممکن می شود که زبان، احساس و تخیل یک جامعه تغییر یابد. تا نتوانیم احساسات فعالی چون شادی، مهربانی، عشق، دوستی، غمخواری، همدلی، آرامش، مدارا، صبوری، و...را تجربه کنیم؛ تا نتوانیم تخیل خلاقانه ای چون تخیل شاعران و داستان نویسان را تجربه کنیم و با یک ذهن خلاقانه تصویری دیگر از خود، جهان و جامعه را برای خود ممکن سازیم؛ تا نتوانیم انقلاب زبانی را تجربه کنیم و با وسعت بخشیدن به دامنه واژگان زبانی، معانی زبانی و ساختار گرامی زبان از زندگی خود روایت دیگر بسازیم و به عنوان مثال به جای گفتن جمله خنثی و بی فاعل " پنج هزار کارگر بیکار شدند" از جمله دارای فاعل " سیاست های دولت در حوزه پرداخت ارز باعث بیکار شدن پنج هزار کارگر شد" یا به جای گفتن " قانون می گوید بدنت را بپوشان" نگوییم " بدن من و شکل و قالب آن و نیازهای آن دامنه قانون پوشش را تعیین می کند"، هرگز قادر به ایجاد تغییر در خود و ممکن ساختن نیاز به تغیبر و تلاش برای محقق ساختن آن در جامعه نخواهیم بود.

۴. هر گونه تغییر اجتماعی پیش از هر چیز " تغییری در زبان، احساس، و تخیل" ماست و شرط لازم برای این تغییر به اشتراک گذاشتن جهان های زبانی و احساسی متفاوت با یکدیگر و یا آشنا شدن با منابع زبان و احساس و تخیل جدید در دنیای ادبیات و هنر و شعر و سینما و...‌است. باید اندکی در سکوت تفکر کرد، باید اندکی تفکرات حاصل از سکوت را با دیگران به اشتراک گذاشت، باید اندکی به منابع زبان و خیال و احساس یعنی زبان اندیشه و هنر نزدیک شد، و باید کوشید این نکته را به شکل انتقادی دریافت که چگونه مکانیسم های قدرت موجود دامنه زبان و احساس و خیال ما را محدود به زبان و خیال و احساسات منفعلی چون اندوه ساخته است: خیال جهان جدید بیش از هر چیز حاصل گفتگوهای ما در کنش های روزمره زندگی ست. به جای تکرار جهان کهنه ای که در آن گرفتاریم، با هم سخن از امکانات جدید زندگی تازه خود بگوییم.در زبان و احساس و خیال تازه خود از جهان چیزهای تازه بخواهیم تا جهان رنگ ما را به خود بگیرد. جهان بی صداست.قصه ما از جهان رنگ و صدای جهان ما را مشخص می سازد.

http://t.me/mostafamehraeen


به همه کسانی که در اینروزهای جامعه ایران به دنبال خواندن یک کتاب خوب درباره شرایط سخت انسانی و چگونگی برخورد امیدوارانه انسانها با این شرایط هستند، خوندن این کتاب را توصیه میکنم.از این نمونه کتاب فقط یک کتاب دیگر میشناسم و آن " زندگی در اعصار ظلمانی" اثر هانا آرنت است که می تونید فایل آن را در گوگل بیابید و مطالعه کنید.هر دو کتاب قصه های برخورد امیدوارانه چند انسان با شرایط سخت زندگی انسانی ست.

http://t.me/mostafamehraeen


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen


خطاب به عزیزانی که مهربانانه حالم را می پرسند: "تهدید فقر و مرگ" را بی ارزش کنیم

۱.دوستان عزیز بسیاری بعد از شنیدن خبر ماجرای بازجویی در محل کارم پیام میدهند که نگران حال شما هستیم و لطفا از حال خودت بگو. احوالپرسی دوستانم را باز بهانه ای میکنم برای سخن گفتن از آنچه بر ما می گذرد. من خوبم و سر در خود به وضعیت غم انگیز این زندگی می اندیشم که چه بی دلیل و بی هیچ دستاورد زندگی ما و این سرزمین قربانی یک فاجعه و استبداد بی معنا شد. اما اگر تصور کنیم که این وضعیت های هولناک در تاریخ بی سابقه نبوده اند، امید باز به درون ما باز می گردد. به زبان کتاب " در باب تسلای خاطر"، تسلا و امید و آرامش ریشه در فهم دارد: فهم اینکه ارعاب هر چقدر هم که زشت باشد در مقابل حقیقت و تخیل تازه رنگ می بازد. من اصولا انسانی امیدوارم و همه زندگی ام انباشته از نور چهار خواهر "عشق، ایمان، آزادی، و عدالت" بوده و هست.

۲.شاید به من بگویند مصاحبه نکن و به رهبر نامه نزن و من هم به اجبار و یا بنا به تحلیل بگویم " چشم" ؛ شاید با انبوهی از توهین و فحاشی از سوی لشکر سایبری روبرویم کنند و گمان کنند که می توانند درون همه آدم ها را با توهین و تحقیر به تزلزل وادارند، ولی به آن ها نشان داده ام و باز هم نشان خواهم داد که به هیچ عنوان نقش معلمی خودم در نسبت با جامعه را رها نخواهم کرد: اگر قرار باشد فقط زنده باشم و معلم نباشم همان بهتر که زنده نباشم. به زبان مایکل ایگناتیف، "من شکست ها را می پذیرم، من همه ناتوانی های خودم و مردم را میبینم، اما دلیلی ندارد که آن ها آینده ما را هم تسخیر کنند یا احتمالات باقی مانده برای ما را از بین ببرند". باز به زبان همان نویسنده " امید، عنصر اصلی مبارزه است. امید یعنی باور به اینکه ما می توانیم خود را از فقدان، شکست و ناامیدی بازپس بگیریم. ....".شاید باز شکست بخوریم، ولی به قول بکت "این بار بهتر شکست می خوریم".

۳.تنها نکته مهم در این ماجرا این است که اجبار را نپذیریم و نپذیریم که زندگی در دروغ را به ما تحمیل کنند.به زبان هاول، با وجود همه محدودیت های انسانی مان باید بی محابا تلاش کنیم که "در حقیقت زندگی کنیم". من آدمی نیستم که زندگی در دروغ را بخاطر یک حکم هیات علمی پیمانی یا یه حقوق سی میلیونی بپذیرم: همه چیزم را از من بگیرید ولی به شما اجازه نمیدهم من را وادار به زندگی در دروغ کنید. من معلمم و معلم باید شریف زندگی کند تا مردمانش با او وارد این گفتگو شوند که "چطور پیش برویم؟ چطور ادامه بدهیم؟" من در همه سال های معلمی کوشیده ام این نکته ساده را به دانشجویانم آموزش بدهم که:" هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست".

۴. ما مردم ایران گرفتار در یک " اندوه ساختاری" هستیم که جز از طریق " تخیل جمعی رام نشدنی" قادر به گذر از آن نیستیم. همه آنچه ما برای تغییر وضعیت خود به آن نیاز داریم شجاعت اخلاقی و عقلانی زیستن و بی ارزش کردن "تهدید فقر و مرگ" است که به زبان الهیات، قدرت همواره از طریق تهدید " فقیرت میکنم" درون ما را نابود می سازد.

http://t.me/mostafamehraeen


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen

27k 1 495 912

آن ها از عشق می ترسند

درست چهل و پنج سال قبل، صبح روزی مثل همین امروز،به خانه مان حمله کرده بودند تا پدرم را دستگیر کنند.پدرم از مامورها پرسیده بود قهوه میل دارند؟ رد کرده بودند و با خنده گفته بود:" خوردن قهوه ایرادی نداره، رشوه حساب نمی شه". دژاوو نبود.واقعیت داشت تکرار می شد. این کشور چنان کند از دل تاریخ عبور می کند که زمان توان پیش روی اش را از دست می دهد و در عوض توی خودش تا می خورد. چهل و پنج سال گذشته و زمان به صبح همان روز بازگشته. در فاصله صبحی که چهل و پنج سال به طول انجامید، پدرم مرد و من پیر شدم، اما کماکان سپیده می دمید و پلیس به خانه ها حمله می کرد.(دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید: حبسیات یک داستان نویس، اثر احمد آلتان، ترجمه ایمان رهبر).

http://t.me/mostafamehraeen

26k 0 172 1.5k



Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
http://t.me/mostafamehraeen




خطاب به مردم عزیز ایران: دموکراسی هسته بنیادین زندگی ماست

مصطفی مهرآیین


۱. مردم عزیز من، فارغ از اینکه هر یک از ما از نظر سیاسی یا فکری متعلق به چه جریان سیاسی یا اندیشه ای هستیم، ما همه "انسانیم" و بعد از آن " ایرانی" هستیم. ما میدونیم که هیچ چیز مقدم بر وجود انسانی و زندگی انسانی ما نیست.همه امور از جمله ماهیت یک نظام سیاسی پس از وجود و زندگی انسانی ما قرار می گیرند.

۲. به زبان اسپینوزا دموکراسی یه حکومت نیست بلکه هسته بنیادین زندگی انسان است. دموکراسی یعنی اینکه بپذیریم زندگی انسانی ما چه در سطح کنش، چه در سطح نهاد و چه در سطح ساختارهای کلان جامعه همواره انباشته از تنش است و ما در جهانی از تفاوت ها زندگی می کنیم. اما این تنش و تفاوت به جای آنکه مایه دوری ما از یکدیگر شود، فقط یک معنا دارد: گشوده بودن ما به روی فعالیت عقلی و نظری، فعالیت عملی و بالاخره تصمیم گیری جمعی.  باز به زبان اسپینوزا دموکراسی یعنی ما انسانها می پذیریم که در این جهان زیبای پر از تفاوت و تنش، " هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست". ما عمیقا نیازمند آنیم که در پیوند با یکدیگر و از طریق تبادل شناخت به پیکار جمعی با " تنهایی، انسداد، و اندوه" برویم.بنابراین، زندگی ما در جهان امروز بیش از هر چیز یک امر " ارتباطی" است.

۳. " باکتری کینه توزی" بزرگترین عامل بیماری های اخلاقی و اجتماعی در زندگی انسان است. زندگی ما به طور طبیعی میل به روابط گرم انسانی و محقق ساختن یک ساختار دمکراتیک دارد. وجود گروه های متفاوت در جامعه مثل اقلیت های دینی، قومیت های متفاوت، دانشجویان، زنان، کارگران، طبقات محروم جامعه، جوانان نسل جدید و..‌‌همگی به ما نشان می دهند که جامعه به طور طبیعی پر از تنوع و تفاوت است و ساختار دمکراتیک دارد. این تفاوت ها می توانند زمینه پیوند ما با یکدیگر و درگیر شدن با درد و رنج های همدیگر باشد و ما را به لحاظ احساسی در پیوند با یکدیگر قرار دهد و عواطف فعالی چون عشق و شادی را در ما ممکن سازد و می توانند در عین حال زمینه ساز کینه توزی و نفرت و انشقاق و سلطه گروهی بر دیگران شود و زندگی جامعه ما را فاسد سازند. از یاد نباید برد که زندگی انسانی ما به طور طبیعی میل به تولید جمعی ارزش های اخلاقی دارد و استبداد تنها انگلی بر این نظم اخلاقی انسانی است.

۴..ما وظیفه داریم به یکدیگر بپیوندیم و در عین حفظ تفاوت فکری و سیاسی خود و با وجود همه اختلافات به خلق جامعه جدید خود کمک کنیم. همه ما دارای زندگی های روزمره واقعی هستیم: خانواده داریم، دارای برادر و خواهر و همسر و فرزند و دوست و....هستیم. زندگی روزمره و ممکن شدن شیوه انسانی آن مهمترین حقیقت در زندگی ماست و همه مباحث سیاسی تنها تا زمانی ارزش دارند که به شکل گیری و پویایی زندگی روزمره ما کمک کنند و باعث شوند ما بهتر و انسانی تر و شرافتمندانه تر زندگی کنیم.

۵.این مباحث را مطرح ساختم که بگویم ما همه انسانیم و بیش از هر چیز حق خوب زیستن داریم. چه پادشاهی خواه، چه طرفدار جمهوری اسلامی، چه دموکراسی خواه، چه....همه و همه، باید بدانیم که این ایسم ها و گرایش ها برای ما هستند نه آنکه ما برای آنها باشیم، اگرچه همواره هر کدام از این ایسم ها که به قدرت سیاسی دست می یابند سعی در گسترش خود دارند. بنابراین، برای آنکه باز گرفتار در مصیبت ها و رنج های پیشین موجود در تاریخ و زندگی مان نشویم باید بیاموزیم که فعال بودن تخیل و زبان عقلانی ما و آموختن مهارت هایی چون استدلال ورزی و مدارا با دیدگاه های مخالف یا به زبان اسپینوزا یاد گرفتن این نکته که " جملات و واژگان قابل پیگیری و مجازات نیستند"، مهمترین اصول و مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی امروز و آینده ما هستند. بیاموزیم که ما انسانها تنها تکیه گاه خود در این جهانیم و با وجود راه های رستگاری دیگر چون دین و علم، این تنها روایت گری ها و قصه گویی های ساده انسانی ماست که می تواند ما را به هم نزدیک سازد و نجات دهد.

۶. هر یک قصه خود را بگوییم و با استدلال درست به قصه خود ارزش بدهیم، اما بیاموزیم در عین داشتن صدای متفاوت خود، صدای خود را جایگزین صداهای دیگر نکنیم.دموکراسی یعنی ما همه همدیگر را دوست داریم و می کوشیم " باکتری کینه توزی" را از درون خود و از روابط بیناانسانی خود حذف کنیم.

http://t.me/mostafamehraeen


Репост из: Ketablet
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
جهت حمایت مالی از رسانه پارسی در لینک زیر کلیک کنید.
https://hamibash.com/parsilive

لینک تماشا در یوتیوب:

https://youtu.be/BMllQA0c8ds?si=C4EQMi0RrmJxlhHM

ساختار حاکم بر کشور ملزم به تغییرات اساسی است… توصیه به کناره گیری از قدرت…
گفتگو با مصطفی مهرآیین در رسانه پارسی
سپاس از اینکه ما را در نشر این برنامه همراهی میکنید.
@parsi_live


گروه تلگرامی جریان دموکراسی خواهی ایران

بعد از نوشتن مطلب "فراخوان دعوت به گفتگو درباره ضرورت آزادی خواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، تفاوت پذیری و انسان محوری برای ایران آینده" و پاسخ پرشور مخاطبان این فراخوان و ارسال مطالب زیاد در این خصوص که امکان انتشار همه آنها در کانال تلگرامی "رخداد تازه" وجود نداشت، اقدام به تاسیس گروه تلگرامی " جریان دموکراسی خواهی ایران" کردم تا همه دوستان با عضویت در این گروه به بیان ایده ها و اندیشه های خود در یک فضای آزاد بپردازند. امیدوارم با عضویت خود در این گروه و طرح مباحث خود هم به پویایی فهم جامعه از آزادیخواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، انسان محوری و تفاوت پذیری کمک نماییم و هم امیدوار به آمدن روزی زندگی کنیم که دموکراسی تبدیل به هسته اصلی زندگی و زیست ما شود و آن را در کنار یک حکومت دموکراتیک، تبدیل به یک زیست، وجود، خود، و کنش دموکراتیک سازیم.

۲.این گروه کاملا باز و آزاد خواهد بود و هیچ محدودیتی بر آن اعمال نمی شود.با اینکه به وجود اکانت های سایبری و فعالیت های پارازیت آفرین آنها آگاهم فعلا هیچ محدودیتی بر این گروه اعمال نخواهد شد.

۳. از یکی از دوستان آشنا که متمایل به برعهده گرفتن وظیفه " ادمین" گروه هست دعوت میکنم با دادن پیام به اینجانب وظیفه مدیریت گروه را بر عهده بگیرد.

۴. لینک پیوستن به گروه:

https://t.me/+Wcod_UD95xI4ZDM0




http://t.me/mostafamehraeen


چند روز پیش رفتم پارک. برخی مردم منو شناختن و میومدن سلام میکردن. برام زیبا بود که میپرسیدن "خودتی؟". منم میخندیدم و میگفتم بله و بعد شروع میکردیم به صحبت کردن و بعد از چند دقیقه از هم خداحافظی میکردیم. مردم نه از من میپرسیدن تو چپی یا راستی یا سلطنت طلبی یا مارکسیستی یا فوکویی یا سوپاپ اطمینانی یا از خودشون هستی یا......مردم فقط میپرسیدن "خودتی؟" و من ساده میگفتم "خودمم".

http://t.me/mostafamehraeen


استبداد یعنی می پذیریم به بهای زنده ماندن درونمان را از ما بگیری!

ما همه کودک- شاعر متولد می شویم و با خود یک نگاه تازه و متفاوت به جهان را ممکن می کنیم. همین "آغاز یگانه" کودک است که او را برای همه دلنشین می سازد، چون نو، تازه، متفاوت و پر از توان حیرت آفرینی است: او سیاسی است در این معنا که با تولد خود امید به خلق یک جهان تازه را ممکن می کند و ما که غرق در عادت ها و همسانی ها و شباهت ها شده ایم و از متفاوت بودن می ترسیم را لحظه ای به آن انسان اصیل متفاوت در درونمان باز می گرداند و به یادمان می آورد که ما هم روزی همچون این کودک، شاعر، شجاع، شاد، و سیاسی بوده ایم. در آن لحظه می دانیم که چقدر از درون پیر شده ایم، چقدر آغشته به ترسیم، چقدر میل به اطاعت از نظم دوران داریم، چقدر احساس کهتری و کمبود می کنیم و چقدر دوست داریم زندگی مان را در هر شکل زشت آن ادامه دهیم اما هیچگاه میل به تغییر آن را در درون خود و در برخورد با واقعیت بیرون آشکار نکنیم. ما سیاست و امکان ایجاد تغییر را واگذار می کنیم تا به هر نحو زنده بمانیم. جهانمان، جهان به هر نحو زنده ماندن و به آخر رساندن عمر است. صرف عمر کردن خود زندگی ست. نمی دانیم که گذر زمان راهنمای زندگی ما نیست و آنچه زندگی ما را یگانه می سازد نه صرف عمر کردن که همان "درون متفاوت" یا "کودک درون متفاوت" ماست. به کودکان اطراف خود نگاه کنیم تا بدانیم چگونه از یک موجود تازه و پرطراوت و شاداب و خلاق تبدیل به افرادی منفعل، ناتوان، ضعیف ، مطیع و فاقد هر گونه توان تفکر متفاوت و نو شده ایم. "دیدن کودکان به ما می گوید ما چه بسیار مرده ایم و چه اندک زیسته ایم". استبداد یعنی "توان پیر کردن زودهنگام مردمان یک جامعه یا دقیق تر بگویم استبداد یعنی می پذیریم که به بهای زنده ماندن، درون خود را به "تو یک تن" واگذار کنیم".

http://t.me/mostafamehraeen


توضیحی مختصر در خصوص مفهوم "انبوه خلق"

۱. بسیاری به اشکال مختلف در خصوص این اصطلاح «انبوه خلق» که من گاهی از آن استفاده می‌کنم، پرسش‌ها و نظرهای مختلفی مطرح کرده‌اند. پس، با خودداری از بحث‌های فنّی نظری، خیلی ساده و روشن توضیح مختصری می‌دهم دربارۀ معنا و دلیل استفاده از این مفهوم.

۲.انبوه خلق (Multitude) در برابر مردم (People) مفهومی است که تاریخچۀ استفادۀ آن به تقابل دو تفکر، دو متفکر و دو نوع از سیاست مختلف و مخالف برمی‌گردد. یعنی تقابل تفکر آزادی‌خواهانه در برابر تفکر سلطه‌گر، تقابل باروخ اسپینوزا در برابر توماس هابز( دوستان ناآشنا در فضای آشفته سیاسی کشور ما می کوشند بگویند این مفهوم برگرفته از اندیشه مارکس است. این مفهوم هیچ ربطی به مفهوم خلق نزد مارکسیست های ارتدکس ندارد) ، و سیاست دموکراتیک در برابر سیاست اقتدارگرا. بنابراین منظور از انبوه خلق گروهی از انسان‌هاست که دل در گرو آزادی دارند، علیه اقتدار می‌ایستند و جامعه‌ای و سیاستی دموکراتیک را پایه‌گذاری می‌کنند. در حالی که مردم اصطلاحی است که حتی تفکر سلطه‌گر و سیاست اقتدارگرا مدعی نمایندگی آن و سخن گفتن و عمل کردن از طرف آن است، بالعکس انبوه خلق هیچ سخنگو، نماینده و جانشینی ندارد مگر خودش.

۳.مردم اصطلاح معمول و ساده‌ای است که نه‌فقط در گفتار روزمره بلکه در گفتمان سیاسی به هر کسی و همه بدون هیچ تعین مشخصی اشاره دارد، اما انبوه خلق فقط به انسان‌هایی اشاره دارد که تفاوت‌هایشان را به رسمیت می‌شناسند، به صورت جمعی می‌اندیشند و عمل می‌کنند و در عین کثرت ید واحده‌ای را برای ساختن جامعه‌ای سعادتمند تشکیل می‌دهند. اسپینوزا در «رسالۀ سیاسی»اش انبوه خلق را ستون بنیادی ایجاد و دفاع از آزادی‌های مدنی و رسیدن به دموکراسی معرفی می‌کند. هر اندازه دولت‌ها عاشق مردمی هستند که به آنها مشروعیت می‌بخشند، در مراسم و آیین‌هایشان حضور پیدا می‌کنند و در صحنه حاضر می‌شوند، انبوه خلق به کسی مشروعیت نمی‌بخشد مگر خودش، در مراسمی شرکت نمی‌کند مگر مراسمی که خودش به وجود بیاورد، و در صحنه‌ای حاضر نمی‌شود مگر صحنه‌ای که خودش ترتیب می‌دهد. یعنی در مراسم و صحنه‌هایی مثل خواست جمعی حقوق و آزادی‌های مدنی در میادین و مجامع عمومی. به همین خاطر از قرن هفدهم تا همین حالا وقتی دولت‌ها به انبوه خلق اشاره می‌کنند آنها را لعن و نفرین می‌کنند و عامل آشوب و فتنه می‌دانند، در حالی که همیشه مردم را به سبب فرمانبرداری و تبعیتش ستایش می‌کنند.

۴.به همین سبب است که در اشاره به انبوه کسانی که در مقابل هیچ اربابی سر تسلیم فرود نمی‌آورند، به هیچ کسی وکالت و حق قیمومیت عطا نمی‌کنند، تحت سرپرستی و ولایت هیچ کسی قرار نمی‌گیرند و از شأن آزاد، بالغ، عاقل و انسانی خودشان دفاع می‌کنند، نه از «مردم» که از «انبوه خلق» یاد کردم. هرچند خود همان مردم نیز همیشه می‌توانند به قالب «انبوه خلق» دربیایند و آزادی، کرامت و انسانیت را هدف فعالیت‌های خود قرار دهند. لذا یکی از اهداف انبوه خلق تبدیل دائمی مردم به انبوه خلقی است که از اطاعت و اتکا بر هر غیری رو برمی‌گرداند و به قدرت، عقلانیت و پیوندهای خودش اتکا می‌‌کند.

۵.اما نباید فراموش کرد که ما انبوه خلق خواستار ایرانی سعادتمند، سربلند و آزاد، همیشه در معرض تبدیل شدن به مردم هستیم. در معرض اینکه به بهانۀ امنیت و ترس از دیگری، آزادی را فراموش یا به بعد واگذار کنیم. در معرض اینکه به بهانۀ دفاع از هویت و بحران هویت، دوستی با همدیگر و دیگران را فراموش یا به سخره بگیریم. بنابراین، برای اینکه شایسته آن باشیم که انبوه خلق باشیم و جویای آزادی و سعادت همگانی، باید در تک تک اعمال، گفتار، تصمیمات و انتخابهایمان این را نشان دهیم. این درسی است که از متفکران و تفکر آزادی‌خواه می‌توان آموخت. این برخلاف لجن‌پراکنی‌ها و خاک در چشم واقعیت پاشیدن از طرف شیفتگان بردگی، چاکران زر و پول، و نوکران اربابان ریز و درشت، نه تروریسم که منتهای عشق به زندگی سعادتمند، مدنی و صلح‌آمیز جمعی است که به جای مردمی تابع و سرافکنده، انبوه خلقی فعال، سربلند و متکی بر خویش باشیم.   

http://t.me/mostafamehraeen

Показано 20 последних публикаций.