خودش را با لذت بین پای دخترک کوبید و بدون توجه به گریه هایش دم گوشش زمزمه کرد.
_چقد تنگی توله... چطوری بعد تن فروشی اینطوری تنگ موندی؟
وقتی خودش را بیرون کشید، نگاهش با تعجب به خون روی تخت خورد.متعجب نگاهش کرد.
- من گفته بودم دخترم! گفتم اولین بارمه آقا..
لبش را گزید.
کوروش چشم بست.
- دختر خیلی خوب بودی باورم نشد! عقد خودم شو... خیلی بدن خوبی داری نمیتونم ولت کنم.
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk
_چقد تنگی توله... چطوری بعد تن فروشی اینطوری تنگ موندی؟
وقتی خودش را بیرون کشید، نگاهش با تعجب به خون روی تخت خورد.متعجب نگاهش کرد.
- من گفته بودم دخترم! گفتم اولین بارمه آقا..
لبش را گزید.
کوروش چشم بست.
- دختر خیلی خوب بودی باورم نشد! عقد خودم شو... خیلی بدن خوبی داری نمیتونم ولت کنم.
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk