#ازجنس_عشق
#پارت۱۱۷
لینک پارت اول👇👇
https://t.me/Zanenemune/85738
_ارسلان؟ باز کن درو
دستی به صورت خیسش کشید و سمت راهرو راه
افتاد
در را که باز کرد علیرضا نگران خیره اش شد :
_ چی شده؟
دستش را جلوی در گذاشت و اجازه نداد علیرضا
وارد شود :
_چی ، چی شده؟! تو نرفته برگشتی از من
میپرسی چی شده؟
علیرضا کلافه پوف کشید :
_ دختره کجاست؟!
آلپ ارسلان پوزخند زد :
_ تو به دختره چیکار داری؟
علیرضا شاکی نگاهش کرد :
_دختره به هیچ جام نیست احمق من نگران توام!
ارسلان تیز نگاهش کرد :
_ لازم نکرده! به سلامت
خواست در را ببندد که علیرضا مانع شد :
_ یعنی چی لازم نکرده؟
فکر کردی دختر بی کس و کار از گوشه خیابون
بلند کردی؟
این طوریش بشه میخوای چه غلطی بکنی؟
ننه باباش پارت میکنن
ارسلان عصبی نگاهش کرد
خودش را کنترل میکرد تا صدایش بالا نرود و
همسایه ها دوباره جمع نشوند :
_ ننه باباش غلط کردن!
میخواستن حواسشونو جمع کنن
علیرضا وارفته زمزمه کرد :
_ زدیش؟!
ارسلان پوزخند زد :
_ نه نوازشش کردم بخاطر غلطی که کرده
علیرضا با تاسف سر تکان داد و دست ارسلان را
کنار زد :
_ برو کنار بابا
وارد خانه شد و پرسید :
_ کجاست؟
ارسلان جوابش را نداد
پشت سرش رفت و خودش را روی کاناپه انداخت
علیرضا بهت زده بالای سر دلارای نشست :
_ چیکارش کردی؟
ارسلان جواب نداد
در سرش فقط صحنه های چندساعت پیش تکرار
میشد
مردک را تا توانسته بود زد اما خیلی زود جدایشان
کردند
علیرضا دوباره افکارش را برهم زد :
_ ارسلان با توام ... با چی زدیش اینطوری داغون
شده؟
ارسلان بی حوصله جواب داد :
_ کمربند
_ کشتیش که احمق! خونریزی داره
_ نترس هیچ کس با دوتا ضربه ی کمربند نمرده
دوتا بزن تو صورتش بلند میشه
زیرلب با خشم ادامه داد :
_ حتی همون دخترایی ک به قول تو از گوشه
خیابون بلند کنی هم چنین گندی نمیزنن
علیرضا دستش را زیر سر دلارای گذاشت و هم
زمان که سعی میکرد بیدارش کند جواب ارسلان
را داد :
_ حالا مگه چی شده؟
فیلم دختره پخش شده؟
خب به جهنم تو چرا حرص میخوری؟
ارسلان جوابش را نداد
علیرضا با دستمال کاغذی خون های صورت
دلارای را پاک کرد و از جا بلند شد
_واسش آب قند بیارم فشارش افتاده حتما
با عجله سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید :
_ نگفتی چته؟
نکنه رو دختره حساسی؟!
ارسلان پوزخند زد :
_ چمه؟! لبخند مرتیکه رو ندیدی؟
_ نه! دهنشو پر خون کرده بودی
_ با همون دهن پرخونم بخاطر گوهکاری خانم به ریش من میخندید
علیرضا با لیوان آب قند برگشت :
_ پاشو بپوش اگر بهوش نیاد باید ببریمش
بیمارستان
ارسلان چشم هایش را مالید :
_ دیوونه شدی؟! چش شده که بریم بیمارستان؟
از جا بلند شد و کنار دلارای زانو زد
با خشونت چانه اش را گرفت و فشرد :
_ باز کن چشماتو دلی
ارسلان چشم هایش را مالید :
_ دیوونه شدی؟! چش شده که بریم بیمارستان؟
از جا بلند شد و کنار دلارای زانو زد
❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده
به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟
🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
@Zanenemune❤️
#پارت۱۱۷
لینک پارت اول👇👇
https://t.me/Zanenemune/85738
_ارسلان؟ باز کن درو
دستی به صورت خیسش کشید و سمت راهرو راه
افتاد
در را که باز کرد علیرضا نگران خیره اش شد :
_ چی شده؟
دستش را جلوی در گذاشت و اجازه نداد علیرضا
وارد شود :
_چی ، چی شده؟! تو نرفته برگشتی از من
میپرسی چی شده؟
علیرضا کلافه پوف کشید :
_ دختره کجاست؟!
آلپ ارسلان پوزخند زد :
_ تو به دختره چیکار داری؟
علیرضا شاکی نگاهش کرد :
_دختره به هیچ جام نیست احمق من نگران توام!
ارسلان تیز نگاهش کرد :
_ لازم نکرده! به سلامت
خواست در را ببندد که علیرضا مانع شد :
_ یعنی چی لازم نکرده؟
فکر کردی دختر بی کس و کار از گوشه خیابون
بلند کردی؟
این طوریش بشه میخوای چه غلطی بکنی؟
ننه باباش پارت میکنن
ارسلان عصبی نگاهش کرد
خودش را کنترل میکرد تا صدایش بالا نرود و
همسایه ها دوباره جمع نشوند :
_ ننه باباش غلط کردن!
میخواستن حواسشونو جمع کنن
علیرضا وارفته زمزمه کرد :
_ زدیش؟!
ارسلان پوزخند زد :
_ نه نوازشش کردم بخاطر غلطی که کرده
علیرضا با تاسف سر تکان داد و دست ارسلان را
کنار زد :
_ برو کنار بابا
وارد خانه شد و پرسید :
_ کجاست؟
ارسلان جوابش را نداد
پشت سرش رفت و خودش را روی کاناپه انداخت
علیرضا بهت زده بالای سر دلارای نشست :
_ چیکارش کردی؟
ارسلان جواب نداد
در سرش فقط صحنه های چندساعت پیش تکرار
میشد
مردک را تا توانسته بود زد اما خیلی زود جدایشان
کردند
علیرضا دوباره افکارش را برهم زد :
_ ارسلان با توام ... با چی زدیش اینطوری داغون
شده؟
ارسلان بی حوصله جواب داد :
_ کمربند
_ کشتیش که احمق! خونریزی داره
_ نترس هیچ کس با دوتا ضربه ی کمربند نمرده
دوتا بزن تو صورتش بلند میشه
زیرلب با خشم ادامه داد :
_ حتی همون دخترایی ک به قول تو از گوشه
خیابون بلند کنی هم چنین گندی نمیزنن
علیرضا دستش را زیر سر دلارای گذاشت و هم
زمان که سعی میکرد بیدارش کند جواب ارسلان
را داد :
_ حالا مگه چی شده؟
فیلم دختره پخش شده؟
خب به جهنم تو چرا حرص میخوری؟
ارسلان جوابش را نداد
علیرضا با دستمال کاغذی خون های صورت
دلارای را پاک کرد و از جا بلند شد
_واسش آب قند بیارم فشارش افتاده حتما
با عجله سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید :
_ نگفتی چته؟
نکنه رو دختره حساسی؟!
ارسلان پوزخند زد :
_ چمه؟! لبخند مرتیکه رو ندیدی؟
_ نه! دهنشو پر خون کرده بودی
_ با همون دهن پرخونم بخاطر گوهکاری خانم به ریش من میخندید
علیرضا با لیوان آب قند برگشت :
_ پاشو بپوش اگر بهوش نیاد باید ببریمش
بیمارستان
ارسلان چشم هایش را مالید :
_ دیوونه شدی؟! چش شده که بریم بیمارستان؟
از جا بلند شد و کنار دلارای زانو زد
با خشونت چانه اش را گرفت و فشرد :
_ باز کن چشماتو دلی
ارسلان چشم هایش را مالید :
_ دیوونه شدی؟! چش شده که بریم بیمارستان؟
از جا بلند شد و کنار دلارای زانو زد
❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده
به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟
🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
@Zanenemune❤️