به مناسبت ۱۹ فروردین سالروز درگذشت صادق هدایت؛
...خبر ما را برق زده کرد، هرچند که نمیبایست چندان تعجّب داشته باشیم. تفکّر و نوشتههای هدایت، زندگی را از مرگ نشأت میداد. نوشته بود که تنها یک مسئلهی جدّی در زندگی بشر وجود دارد و آن مرگ است. بعد از نگارش و انتشار بوف کور، نویسندهاش بیشتر مایهی مرگ شناخته میشد تا واقعیّت زنده. کسی که آثار هدایت را خوانده بود، در وجود او، بیش از هر فرد دیگر در ایران، به یاد نیستی میافتاد. با دیدنِ او کسی را میدید که از دنیای دیگر آمده، و در خیابانهای تهران، شبحوار درگذار است. همانگونه که شب پاورچین پاورچین میرفت، او نیز در طیف زندگی، خود را میلغزاند.
یک بار در خانهاش، در خیابان روزولت، از او پرسیدم: کافکا چند سال داشت که مُرد؟ گفت: ۴۲ سال. گفتم: چه کم! گفت دو سالش هم زیاد بود.
خود او هنگام مرگ چهل و هشت ساله بود. از قراری که شنیدیم با آرامش زندگی را ترک كرده بود. آنچه به ما گفته شد، داستان این بود آپارتمان کوچکی در مونپارناس اجاره میکند، پس از آنکه تصمیم خود را به قطعیّت میرساند، توی آشپزخانه تمام منفذهای پنجره را با پنبه میگیرد که گاز به بیرون نشت نکند. آنگاه شیرهای گاز را باز میکند، کف زمین به پشت میخوابد و ملافهای به روی خود میکشد. یک دوست ارمنی جسد او را روز بعد کشف کرده بود. گفتند که گویی به خواب رفته بود.
او را در گورستان معروف پرلاشز به خاک سپردند. من چون به موقع خبر نشدم، در مراسم شرکت نجستم. در پاریس که خاطرات جوانی و شخصیّتش در آن شکل گرفته بود، به خواب ابدی رفت، به قول فردوسی «نه جنبید هرگز، نه بیدار گشت».
عمر به دورانی میرسد که پیری آغاز میشود، فرسودگی همراه با کم طاقتی روی مینماید، و همهی اینها طبایعِ شکننده را، یک تلنگر کافی است که از پا درافکند.
نوع مرگ هدایت نشان داد که او نسبت به آنچه نوشته بود، صداقت داشت و وفادار بود. واعظِ غیر متعّظ نبود. کتاب حاجیآقا (آخرین اثر کتابی او) که با نام مستعار «هادی صداقت» منتشر کرد، نامش حاکی از کنایهی اتّفاقیای بود که خوب جا افتاد: صداقت، انتهای زندگیاَش را رقم زد.
خود او نمیدانست که این نامِ شوخیگونه، روزی حقیقتِ وجودِ او را به عمل خواهد پیوست. زمانه، ندانسته او را تبدیل به "هادی" کرد و "صداقت".
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
#روزها
نامشان زمزمهی نیمشبِ مستان باد
تا نگویند که از یــاد فرامـوشانَند
@Sadegh_Hedayat
...خبر ما را برق زده کرد، هرچند که نمیبایست چندان تعجّب داشته باشیم. تفکّر و نوشتههای هدایت، زندگی را از مرگ نشأت میداد. نوشته بود که تنها یک مسئلهی جدّی در زندگی بشر وجود دارد و آن مرگ است. بعد از نگارش و انتشار بوف کور، نویسندهاش بیشتر مایهی مرگ شناخته میشد تا واقعیّت زنده. کسی که آثار هدایت را خوانده بود، در وجود او، بیش از هر فرد دیگر در ایران، به یاد نیستی میافتاد. با دیدنِ او کسی را میدید که از دنیای دیگر آمده، و در خیابانهای تهران، شبحوار درگذار است. همانگونه که شب پاورچین پاورچین میرفت، او نیز در طیف زندگی، خود را میلغزاند.
یک بار در خانهاش، در خیابان روزولت، از او پرسیدم: کافکا چند سال داشت که مُرد؟ گفت: ۴۲ سال. گفتم: چه کم! گفت دو سالش هم زیاد بود.
خود او هنگام مرگ چهل و هشت ساله بود. از قراری که شنیدیم با آرامش زندگی را ترک كرده بود. آنچه به ما گفته شد، داستان این بود آپارتمان کوچکی در مونپارناس اجاره میکند، پس از آنکه تصمیم خود را به قطعیّت میرساند، توی آشپزخانه تمام منفذهای پنجره را با پنبه میگیرد که گاز به بیرون نشت نکند. آنگاه شیرهای گاز را باز میکند، کف زمین به پشت میخوابد و ملافهای به روی خود میکشد. یک دوست ارمنی جسد او را روز بعد کشف کرده بود. گفتند که گویی به خواب رفته بود.
او را در گورستان معروف پرلاشز به خاک سپردند. من چون به موقع خبر نشدم، در مراسم شرکت نجستم. در پاریس که خاطرات جوانی و شخصیّتش در آن شکل گرفته بود، به خواب ابدی رفت، به قول فردوسی «نه جنبید هرگز، نه بیدار گشت».
عمر به دورانی میرسد که پیری آغاز میشود، فرسودگی همراه با کم طاقتی روی مینماید، و همهی اینها طبایعِ شکننده را، یک تلنگر کافی است که از پا درافکند.
نوع مرگ هدایت نشان داد که او نسبت به آنچه نوشته بود، صداقت داشت و وفادار بود. واعظِ غیر متعّظ نبود. کتاب حاجیآقا (آخرین اثر کتابی او) که با نام مستعار «هادی صداقت» منتشر کرد، نامش حاکی از کنایهی اتّفاقیای بود که خوب جا افتاد: صداقت، انتهای زندگیاَش را رقم زد.
خود او نمیدانست که این نامِ شوخیگونه، روزی حقیقتِ وجودِ او را به عمل خواهد پیوست. زمانه، ندانسته او را تبدیل به "هادی" کرد و "صداقت".
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
#روزها
نامشان زمزمهی نیمشبِ مستان باد
تا نگویند که از یــاد فرامـوشانَند
@Sadegh_Hedayat