کافه هدایت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


داشتم می رفتم
تو صدایم کردی
برگشتم !

(آخرین دست نوشته استاد #قیصر_امین_پور در بیمارستان و قبل از عروج)

@Sadegh_Hedayat


از مراسم تدفین باز می گردم
کفش به پایم تنگی می کند
میل عشق بازی دارم
با کسی که نمی شناسم .

#عباس_کیا_رستمی
#گرگی_در_کمین
@Sadegh_Hedayat


سال‌هاست که امتحان خودمان را داده‌ایم: هم استبداد داشته‌ایم، هم مشروطه، هم آزادی و هم دیکتاتوری و نتیجه‌اش این است که می‌بینید. بدون رودرواسی، شخص لایق هم نداریم، همه امتحان خودشان را داده‌اند. برعکس، من معتقدم که باید خونریزی بشود. به درک که تر و خشک با هم بسوزند!
صدها سال است که در اینجا جنگ و یا انقلاب ملی به‌تمام‌معنی نشده، مردم همیشه زیر چکمه استبداد و دیکتاتوری مرعوب و خفه شده‌اند و رمق‌شان رفته. از این جهت به خون خودشان زیاد اهمیت می‌دهند و از رنگ خون می‌ترسند در صورتی که در روز هزاران هزار از آنها را با پنبه سر می‌برند.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©


تو وجودت دشنام به بشریت است..

#حاجی_آقا
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat


کشیش‌ مدت‌هاست که دیگر به خدایش فکر نمی‌کند، درحالی که خادم کلیسا هنوز بر سر ایمان‌اش ایستاده!
آن‌هم به سختی فولاد. جداً آدم حالش به هم می‌خورد.


#سفر_به_انتهای_شب
#لویی_فردینان_سلین


@Sadegh_Hedayat©


پدرم حق آب و گل داره. ریشه دوانده، مال خودشه. هان، مال خودش، مال خیلی مهمه! زندگی می‌کنه، یادگار داره... اما هیچی مال من نمی‌تونه باشه، یادگار هم مال من نیست. یادگار مال کسانی است که ملک و علاقه دارند، زندگیشان مایه داشته، از عشقبازی تو مهتاب، از باران بهاری کیف می‌برند، بچگی خودشان را به یاد می‌آرند. اما مهتاب چشمم را می‌زنه و یا بیخوابی به سرم می‌اندازه. یادگار هم از روی دوشهام سر می‌خوره و به زمین می‌افته. یکه و تنها... چه بهتر!

#فردا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat


نیازی نیست که با فرستادن تلگرام‌های مکرر تو را از خواب بیدار و آشفته سازم. می‌گویند ماجرا به پایان رسید و همه چیز تمام می‌شود.

نخستین بار در سال 1307 بود که صادق خان هدایت جهانی‌ترین نویسنده کشورمان خود را در طی یک خودکشی ناموفق در رودخانه مارن پاریس غرق کرد اما نجات یافت. یعنی نجاتش دادند! همان سال‌ها بود که او در داستان زنده‌ بگور نگاهش نسبت به خودکشی را این‌گونه بیان کرد: "کسی تصمیم به خودکشی نمی‌گیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست، در سرنوشت آن‌هاست، نمی‌توانند از آن بگریزند".پس از آن در 29 فروردین 1330 بود که در آپارتمان کوچکش در پاریس، بعد از این‌که درزهای خانه را با پنبه می‌پوشاند شیر گاز را باز می‌گذارد و به گفته خود تن به مرگ سرخوشانه و خلسه‌وار حاصل از خودکشی با گاز می‌دهد. هدایت وقت مُردن بهترین لباس‌هایش را پوشید و پول کفن‌ودفن و خرید قبری در گورستان پرلاشز را هم در پاکتی بالای سرش گذاشت. او با یک سیگار پال‌مال نصفه کشیده در میان انگشتانش که انگار فرصت تمام کردنش را نداشت، با خیال راحت کف آشپزخانه دراز کشید و در خلسه‌ای طولانی ادبیات ایران را از ادامه حیات یک نابغه محروم کرد. 


@Sadegh_Hedayat©


اما این چه خدایی‌ست که برای تفریح و از روی عمد، این جهانِ فقر و درد و رنج را می‌آفریند و به عمل خود نیز می‌بالد و می‌گوید: و همانا بسیار نیکو بود.
غیر قابل تحمل است.

#آرتور_شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور

@Sadegh_Hedayat


احساس مجرد، یعنی انعکاس ذهنی تأثرات بدنی به خودی خود ارزش ندارد ولیکن به محض اینکه ذهن را عارض می‌گردد از سایر فعالیت‌های روانی احاطه می‌شود و به یاری آنها تفسیر می‌شود مقام ادراک حسی یا معنی جزئی را حاصل می‌کند. این مقدمه احساس است که درباره آن بحث می‌کنیم، انسان دارای امتیاز مخصوص است که باید هر کدام را جداگانه تحقیق کرد در مرحله اول احساس آدمی است که انگیزه بسیاری از چیزهاست.

#ژان_پل_سارتر
#انگیزه_های_روانی


@Sadegh_Hedayat©


حتی اگر عشق خریدنی هم بود،
باز هم نمی‌توانستم آن‌ را به دست بیاورم،
چون پول نداشتم!
‌‎
#هانریش_بل

@Sadegh_Hedayat


‏آیا مفهوم زندگی این بود که آدم شاهد رجاله‌بازی یک دسته مادرقحبه بشود؟

#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


دیگر از من سوالی نکنید. من دیگر چیزی ندارم که به شما بگویم. تازه هیچ‌چیز هم به شما نگفته‌ام. آنچه درون مرا می‌کاود و می‌خورد هنوز هم گفته نشده. اگر من می‌توانستم آنچه درون مرا می‌سوزاند را بیان کنم، آن‌وقت شاعر می‌شدم، نویسنده، نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم.
این چشم‌ها مال من نیست!

#چشمهایش
#بزرگ_علوی

@Sadegh_Hedayat©


پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد اِلا نوعی لجاجت با خود و حتی لجاجت در تداومِ نوعی عادت.
عجیب‌ترین خوی آدمی این است که می‌داند فعلی بَد و آسیب‌رسان است، اما آن را انجام می‌دهد و به کرات هم...
هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت با خود به سر می‌برد، و هیچ دیگری، ویرانگر‌تر از خودِ آدمی نسبت به خودش نیست!

#محمود_دولت‌آبادی
#سلوک

@Sadegh_Hedayat


در تاریکی دستم را رویِ پستان هایِ آن دختر می مالیدم ، چشم های او خمار می شد ، من هم حالِ غریبی می شدم ، به یادم می آید یک حالت غمناک و گوارایی بود که نمی شود گفت ، از روی لب هایِ تَر و تازه ی او بوسه میزدم ، گونه های او گُل انداخته بود ، یکدیگر را فشار می دادیم ، موضوع فیلم را نفهمیدم ، با دست های او بازی می کردم ، او هم خودش را چسبانیده بود به من ، حالا مثل این است که خواب دیده باشم ، روزِ آخری که از همدیگر جدا شدیم تاکنون نُه روز می شود ، قرار گذاشت فردایِ آن روز بروم او را بیاورم‌ اینجا در اتاقم ، خانهٔ او نزدیک قبرستان مُنپارناس بود ، همان روز رفتم که ‌او را با خودم بیاورم ، آنجا کنج کوچه از واگن زیرزمینی پیاده شدم ، باد سرد می وزید ، هوا ابری و گرفته بود ، نمی دانم چه شد که پشیمان شدم ، نه این که او زشت بود یا از او خوشم نمی آمد ، اما یک قوه ای مرا بازداشت ... نه ... نخواستم دیگر او را ببینم ، می خواستم همه ی دلبستگی هایِ خودم را از زندگی بِبُرم .

#زنده_بگور
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©


⏹چیزی که پدر و مادرم اصلاٌ تحملش را نداشتند، این بود که من از امیدواری و روحیه ی عالی چیزی کم بیاورم... من یکی حق شکوه و ناله نداشتم، هرگز!...زار زدن و الم شنگه به پا کردن حق انحصاری پدر و مادرم بود... بچه ها چیزی نبودند جز یک دسته لات وحشی نمک نشناس ولنگار!..

#مرگ_قسطی
#لویی_فردینان_سلین 

@Sadegh_Hedayat


با داش آکل، صادق هدایت از آداب و رسوم لوطیگری و جوانمردی ایرانی کیف میکند؛ لوطیها که حامی ضعفا و مظلومین هستند،با اقويا و زورگویان در میافتند،از ریاکاری و سالوس بدورند،آسمان کلاهشان است،و هر کس سه شاهی طلب دارد بیاید یک عباسی بگیرد.
و بعد در طلب آمرزش وحشت میکند از این سقوط انسانی ،از این روحهای سیاه ،از این خرافات کشنده،که زنی بچه های شیرخواره ای را که شوهرش از زن دیگری دارد یکی پس از دیگری میکشد،و زن دیگری ناخواهری خود را برای تصاحب سهم الارثش بقتل میرساند،و مرد دیگری مسافری را برای سرقت پولش میکشد.و همه اینها عقیده دارند که با زیارت و طلب آمرزش از مقدسین،خدا از سر تقصیراتشان میگذرد و صاف میفرستدشان به بهشت!
وحماقت و خودپسندی این دیگری ، که خیال میکند دارد نفسش را میکشد، در حالیکه بعکس دنبال نفس است،و مرشد او نیز در این «نفس کشی»،آدم حريص عياش بيشرفی بیش نیست .
و بعد صادق هدایت خسته میشود از این همه کثافت،عاجز میشود از اینهمه سیاهی،و شروع میکند به قصه گفتن.قصه آب زندگی را میگوید در یک کشور افسانه ای،و "احمد" که انسان واقعی است،که میخواهد انسانها پاک باشند،صاف باشند،آزاد باشند،جوانمرد باشند،خوشبخت باشند و با یک سلسله کارهای قهرمانی و افسانه ای،این هدفها را به مرحله عمل در می آورد .
اما تا وقتی "احمد" موفق نشده و دنیا اینست که هست،کسانی که شباهتی به "احمدک" دارند، کسانی که تصویر "احمد"در ذهنشان نقش بسته است،مثل سگ ولگردی هستند که از دنیای دیگری،از دنیای بهتری،از دنیای انسانی تری آمده اند،و حالا گیر کرده اند در میدان ورامین.
نگاه های دردناک پر التماس آنها را کسی نمی بیند و نمیفهمد.کسی حدس نمیزند که در خاطرات آنها،در رویاهای آنها،دنیایی هست پر از عطوفت،پر از لطافت،پر از نوازش،پر از احترام.

#بحثی_کوتاه_درباره_صادق_هدایت
#رحمت_مصطفوی

@Sadegh_Hedayat©


وقتی تو در قلب منی من همه چیز را می‌توانم تحمل کنم.

#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©


ما از تهِ قلب به مذهبِ لینگُم گرویده ایم و دیگر حَناِی هیچ مذهبی پیشمان رنگی ندارد.جانم برایتان بگوید،اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد و کلیسا و کنیسه نبود.مظهرِ پرستشِ ما محسوس و در دسترس همگی است و میانجی لازم ندارد، حتی از تبلیغ هم بی نیاز است.مُشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©


ژانویه‌ی ۱۹۳۹ ویتگنشتاین نوشت: «بر زندگی نشسته‌ام مثل سوارکار ناشی بر اسب، این را که همین حالا پایین نمی‌افتم فقط به نجابت اسب مدیونم»
 
@Sadegh_Hedayat


پدر خيال می‌كرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی دانست كه تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس كرد!

#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان

@Sadegh_Hedayat©

Показано 20 последних публикаций.