کافه هدایت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


من آرام و بی‌صدا ناپدید می‌شوم.
همان‌طور که خیلی‌ها قبل‌تر از من ناپدید و فراموش شده‌اند.


#نام‌ناپذیر
#ساموئل_بکت

@Sadegh_Hedayat©


«هیچ چیز راحتم نمی‌کند؛ نه دریا، نه آفتاب،
نه درخت‌ها، نه آدم‌ها، نه فیلم‌ها،
نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام،
نمی‌دانم چه کار کنم،
بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم،
داد بزنم، گریه کنم؛ نمی‌دانم.»

#نامه_به_ابراهیم_گلستان
#فروغ_فرخزاد

@Sadegh_Hedayat


حسن بمن ملحق شد و بر خلاف آنچه در كافه بمن اظهار كرده بود گفت:« اينم واسيه من زن نميشـه؟ بايـد ولـش
بكنم . من نميتونم تنگه اش را خورد بكنم . خونه مون كه بند نميشه هيچ ، ميخواد آزادم باشه ، خيلي آزاد !»

#دن‌ژوان_کرج
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


سبز در طبیعت یک‌چیز است، سبز در ادبیات چیزی دیگر. طبیعت و ادبیات از اساس با هم در تضادند، آنها را کنار هم بگذار، یکدیگر را می‌درند.

#ارلاندو
#ویرجینیا_وولف

@Sadegh_Hedayat©


یکی از دلایلِ عوضی بودن دنیا، این است که آدمهاش، هر غلطی که خواسته اند، کرده اند ...
شرط می بندم اگر غلطی هست که نکرده باشند، به خاطرِ دلسوزی و شرافت و این جور چیزها نبوده ... لابد نتوانسته اند بکنند ...

#حکایت_عشقی_بی شین_ بی قاف_ بی نقطه
#مصطفی_مستور

@Sadegh_Hedayat


زندگی من مثل شمع خرده‌خرده آب میشود، نه، اشتباه می‌کنم - مثل یک کنده هیزمِ تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال گشته ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده فقط از دود و دم دیگران خفه شده-

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


مدتی است که از هیچ جای دنیا و هیچ اتفاقی خبر ندارم و مثل اینست که چیزی را هم نباخته‌ام. دنیا و اتفاقاتش به چه درد من می‌خورد؟ ما سرنوشتمان این بوده که سر پیری توی اتاق گندیده‌ای بیفتیم که از یکطرف سمفونی آهنکوبی مرتب شنیده می‌شود و از طرف دیگر خانهٔ سیدهاشم وکیل با گرد و خاک و سر و صدایش جلو پنجره‌ام بالا می‌رود و باقیش هم از این گُه‌تر.


#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©


حیوانات مزرعه همیشه باید کار می‌کردند. نه شیر ِ گاوها به گوساله‌هایشان می‌رسید و نه تخم‌مرغ ها منجر به تولد یک جوجه!
همهء دست رنج حیوانات متعلق به آقای
جونز صاحب بی‌رحم مزرعه بود.
غذای حیوانات مزرعه  اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار می‌کردند.
وقتی حیوانی از کار افتاده می‌شد یا کشته می‌شد و یا در دوردست رها...

در این مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف می‌زد.
می‌گفت ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین "شیر وعسل" می‌رویم. آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست.
می‌گفت سرزمین شیر و عسل آن بالاهاس، بالای ابرها !!
حتی ادعا می‌کرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است.
بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور می‌کردند...


#قلعه_حیوانات
#جورج_اورول


@Sadegh_Hedayat


شاید بهتر باشد بعضی از درد‌های شریف
و خصوصی همچنان پنهان بمانند.


#روزها _در _راه
#شاهرخ_مسکوب

@Sadegh_Hedayat


جبرائیل‌پاشا - یادتان هست ساختن میکروب‌ها و حشرات که اول شروع کردید خیلی سخت‌تر از ساختن آدم بود. چقدر با ذره‌بین و سیخ و سنبه سر آنها کار کردید، اما این‌های دیگر آسان‌تر است.

خالق‌اف - هان... تقصیر من است که فوت و فند کاسه‌گری خودم را یادت دادم. حالا کورباطن به کارخانه خالق‌اف ایراد می‌گیری؟ پیداست که تو هم عقلت پاره‌سنگ می‌برد. اگر من آنها را اول درست کردم برای این بود که دستم روان بشود. ساختن آدم به خیال‌ت کار آسانی است؟ مگر ندیدی یک ساعت پیش جلو آینه قدی میمون‌ها را شبیه خودم درست کردم تا برای ساختن آدم دستم روان بشود؟

#افسانه_آفرینش
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


ﻣﯿﺎﻥ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﮑﺘﺐ ﺍﺩﺑﯽ ﺍﻭ(صادق هدایت) ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﯾﺎﺑﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺍﺩﺑﯽ ﺍﻭ ﺗﻼﺷﯽ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪﺍﯼ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺩﺍﯼ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺗﻮﻓﯿﻘﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻧﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﺭﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻧﺒﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﻃﻨﺰﻫﺎ ﻭ ﻫﺰﻝﻫﺎﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻓﻠﺴﻔﻪﺍﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺖ ﺯﺧﻢﻫﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﯾﺸﺨﻨﺪﯼ ﺩﻟﭽﺴﺐ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻬﺮﻩﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ. ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﺳﺤﺎﺭ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ﺧﻮﺩ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻗﻠﻘﻠﮏ ﻣﯽﺩﻫﺪ.

بهرام چوبینه ،مرداد1361

@Sadegh_Hedayat©


‏چرا دلتنگیِ آدم مثل درخت خشک نمی‌شد؟ چرا نمی‌شد دلتنگی را مثل یک بلوط خشکاند و با تبر افتاد به جانش؟

#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat


اگر از میان ما کسی خیانت بکند، نه‌ تنها از طرف بُلیس دستگیر و تعقیب می‌شود، نه‌ تنها در آن دنیا روسیاهِ جهنمی و محشور شمر ذی‌الجوشن و همنشین عمر بن خطّاب خواهد بود، بلکه تمام ملل اسلامی از جبال هندوکش گرفته تا اقصی‌بلاد جابلسا و جابلقا و زنگبار و حبشه که بیش از چهارصد هزار ملیان گوینده لااله‌الاالله هستند او را گرفته به دار می‌آویزند.

#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


دیوانه‌ی عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کآنجا نتواند رفت اندیشه‌ی دانایی

امّید تو بیرون برد، از دل همه امّیدی
سودای تو خالی کرد، از سر همه سودایی

زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی


ساز و آواز: در مایه اصفهان
سه تار: #احمد_عبادی
آواز: #محمد_رضا_شجریان
شعر: #سعدی

@Sadegh_Hedayat©


در این رختخوابِ نمناکی که بوی عرق گرفته بود وقتیکه پلکهای چشمم سنگین میشد و میخواستم خودم را تسلیم نیستی و شب جاودانی بکنم، همه‌ یادبودهای گمشده و ترسهای فراموش شده‌ام از سرِ نو جان میگرفت:
-ترس اینکه پرهای متکا تیغه‌ی خنجر بشود، دگمه‌ی ستره‌ام بی‌اندازه بزرگ به اندازه سنگ آسیا بشود، ترس اینکه تکه نان لواشی که بزمین می‌افتد مثل شیشه بشکند. دلواپسی اینکه اگر خوابم ببرد روغن پیه‌سوز بزمین بریزد و شهر آتش بگیرد، وسواس اینکه پاهای سگ جلو دکان قصابی مثل سم اسب صدا بدهد، دلهره‌ی اینکه پیرمرد خنزرپنزری جلو بساطش بخنده بیفتد- انقدر بخندد که جلو صدای خودش را نتواند بگیرد- ترس اینکه کرم توی پاشویه‌ی حوض خانه‌مان مار هندی بشود،  ترس اینکه دستهایم سنگین بشود، ترس اینکه رختخوابم سنگ قبر بشود و به وسیله‌ی لولا دور خودش بلغرد مرا مدفون بکند و دندانهای مرمر به هم قفل بشود، هول و هراس اینکه صدایم بِبُرد و هرچه فریاد بزنم کسی به دادم نرسد...

#بوف_کور
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©


یکم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی

#محمد_رضا_شجریان
#ساز_و_آواز: گرم باز آمدی
#آلبوم: آهنگ وفا
آهنگساز #سعید_هرمزی
دستگاه #ماهور

@Sadegh_Hedayat©

هر کس به زمان خویشتن بود

من سعدی آخرالزمانم


...[چون ﺍو زن گرفته بود مثل ﺍثاثیهٔ خانه، یکجور بیمه برﺍی زندگی مرتب و ﺁرﺍم، تأمین آشپزخانه و رختخوﺍب بود، یک نوع پیش‌بینی برﺍی روز پیری و فرﺍر ﺍز تنهائی بود تا صورت حق‌بجانب در جامعه بخود بگیرد...]

#تجلی
#صادق_هدايت‌

@Sadegh_Hedayat


آخرین نامه فروغ به فریدون فرخزاد:


نمی‌دانی چقدر غصه‌دار هستم و قلبم چقدر گرفته. ممکن است تا آمدن شماها من خفه شده باشم! فایده اش چیست؟ فایده تمام این کارها چیست؟
تا حالا من خوشحال بودم که اقلا تو از آنجا راضی هستی و کار می‌کنی و کارت این همه موفقیت پیدا کرده، حالا تو برمی‌گردی و تمام نصایح من در تو اثری نداشته حیف…!
اینجا باید تو میان کسانی زندگی کنی که تمام زندگی مرا خرد و نابود کردند. این ها هیچ هستند هیچ هستند هیچ هستند،… این‌هایی که امروز صد دفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می‌کنند و به زور به خورد آن بقیه می‌دهند و فردا هیچ‌کاری ندارند غیر از آنکه هرجا می‌نشینند از تو بد بگویند و هرجا می‌نویسند از تو بد بنویسند… من نمی‌دانم قدرت تحمل تو چه اندازه است؟ من میان اینها زندگی کرده‌ام، میان اینها مرده‌ام تا توانسته‌ام خودم باشم ولی تو…؟
من مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه‌مان و بچه‌گداهای خیابان امیریه و کبوترها و سگها و گل‌های آفتاب گردان هستم ولی تو برای که می‌خواهی اینها را تعریف کنی؟

تو از طریق سادگیت و احساسات پاک و بچه گانه ات زندگی می کنی و اینها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد.

من به این‌چیزها عادت کرده‌ام و این دلقک ها را خوب می شناسم ، تو هم بیا تا آن‌ها را بهتر بشناسی. منتظر آمدن تو و آینای عزیزم هستم . به هر جهت اولین کسی که در فامیل ما می میرد من هستم و بعد از من نوبت توست ومن این را می‌دانم.

قربانت فروغ
سه‌شنبه ۲۳ مهر ۱۳۳۸

@Sadegh_Hedayat©


یک ظهرِ مشت‌شده توی گلویم بود که نمی‌توانستم قورتش دهم. مثل گریه.

#بیژن_نجدی

@Sadegh_Hedayat©


در حقیقت هیچ چیز ناراحت کننده تر از این نیست که آدم مثلا ثروتمند و خوشنام و باشعور و خوش سیرت و حتی پسندیده سیرت باشد و تحصیلاتش هم بد نباشد و در عین حال هیچ قریحه ای، اصالتی، کیفیتی غیرعادی ولو در خور نیشخند، هیچ فکر اصیلی که از ذهن خودش جوشیده باشد، نداشته باشد و از هر جهت مثلِ دیگران باشد.

فئودور داستایوفسکی


@Sadegh_Hedayat©️

Показано 20 последних публикаций.