کافه هدایت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


کدام یک خائن تر است؟
آن کسی که در آغوش تو، میل آغوش دیگری را درسرمی پروراند؟!
یا
آن که صادقانه از به بن بست رسیدن علاقه اش و امیالش، با تو سخن می راند؟!
غیر از این نیست که:
گاهی شنیدن واقعیت، چنان سخت است که ساده تر می دانیم یک احمق انگاشته شویم!

#در_جست_جوی _زمان _از _دست _رفته
#مارسل _پروست

@Sadegh_Hedayat


ساعت ده شب است، همه خوابیده‌اند و من تنهای تنها توی اتاقم نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم .
اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته‌ام چون روح سرگردانِ من درمان پذیر نیست و من می‌دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید ...


#از_ نامه‌های_فروغ_فرخزاد_به _پرویز _شاپور

@Sadegh_Hedayat


باد یا رب ز سعادت همه روزش نوروز
هر که در عید نیاید به مبارک‌ بادم»

#صائب_تبریزی

@Sadegh_Hedayat


ما میان عید و ماتم اتحاد افکنده ایم
آنچه می خوانند ماتمْ بی گمان نوروزِ ماست

#طالب_آملی


@Sadegh_Hedayat©


می‌نوشم
به سلامتی آن دلیلی که خدایان
برای نجات ندادن ما داشتند!

#آنا‌_آخماتووا
@Sadegh_Hedayat


بیاراید این آتشِ زردُهُشت
بگیرد همین زَنْد و اُستا به مُشت
نگهدارد این فالِ جشنِ سَده
همین فرّ نوروز و آتشکده
همان اُورمَزدِ مَه و روزِ مهر
بشوید بدآب خِـرَد جان و چهر
«فردوسیِ کبیــر》
آغاز سال نو خورشیدی بر تمامی هم‌میهنان عزیز، به ویژه همراهانِ گرامی و وفادارِ کانال، فرخنده و خجسته باد.
با آرزوی سلامتی و بهروزیِ یکایکِ شما جانان
سرشــــــار و ســــرفراز باشید، و پایدار بمانید به مهر و نیکی، تا "پیمان را با پیمانه‌ای پُر به پایان رسانیم"
"دست در دست هم و
روان به سوی امید و فردایی روشن‌تر"


عید است و آخر گل و یاران در انتظار

ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی

کاری بکرد همت پاکان روزه دار

دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن

از فیض جام و قصه جمشید کامگار

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو

کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم

یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد

جام مرصع تو بدین در شاهوار

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست

از می کنند روزه گشا طالبان یار

زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست

بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود

ناچار باده نوش که از دست رفت کار


#حافظ

@Sadegh_Hedayat©


درودِ بیکران پیشگاهِ یَکایَکِ شما مهربانان و مهربانوان فرزان دل و فُروتن 

مایه یِ بسی نازش خیزی و بالندگی است،که  فرّخباد و شادباشم شتابان زودتر از نسیمِ بهاران بسویتان رهسپار گردد؛ نامِ نیکتان در اندیشه و مهرتان هماره در سینه یِ ماست...
درواپسین دَمِ فَرجامینِ سالِ کنونی ازجهاندارِجهان آفرین امید و پیروزی همراهِ تندرستی و آرامش برایِ شما سرورانِ گرانمایه و دانشورانِ بلند پایه و خانواده یِ گرامیتان خواستارم...

پيشاپيش دگر گشتِ سال خجسته و فرّخ باد...


چون ابر به نوروز رخِ لاله بشُست
برخیز و به جامِ باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاکِ تو برخواهد رُست

#خیام

@Sadegh_Hedayat©


وقتی بیدار می شوم، همه رویاها دوره ام میکنند، اما من مواظبم که درباره شان فکر نکنم. دم دمایِ صبح روی بالش آه می کشم، چون میبینم امشب هم همه ی امید ها بر باد رفته است.

#یادداشت_ها
#فرانتس_کافکا


@Sadegh_Hedayat©


یا حق!
دو سه ساعت دیگر سال نو خواهدشد. البته نه برای من برای دیگران. اگر هر کسی بگوید سال به سال دریغ از پارسال من باید بگویم: روز به روز دریغ از دیروز! حتی جای دریغ و تأسف هم باقی نمانده. احمقانه‌تر از آنست ...
بگذریم. به هر حال تبریکات ما را از دور بپذیرید و به رفقا ابلاغ کنید. اینهم یکجور فورمول است. مردمان دنیا هم به همین فورمولها دلخوشند.

#هشتاد_و_دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


“استغفرالله! ایرانی ها نوروز را برتر و گرامی تر از عیدِ رمضان و عید قربان می شمارند!

آنها ارزش فراوانی برای نوروز قائل اند و آن را به نام عید بزرگ می نامند و در آن روز پیکر خود را به رخت های نو می آرایند

و همگان از شاه و گدا، از مرد و زن و دختر و پسر، شب و روز با ذوق و شوق، خرمی و شادمانی می کنند و تا پایان آن ماه دست به هیچ کاری نمی زنند...”

#آنچه خواندید بخشی از نامه سفیر عثمانی در ایران، به سلطان سلیمان دوم عثمانی بود که به مقایسه جشن نوروز با سایر اعیاد پرداخته است‌ این نامه که در اواخر دوره صفویان نوشته شده حاکی از تعجب سفیر عثمانی از برگزاری شکوهمند جشن نوروز در ایران است.

@Sadegh_Hedayat


رسم هفت‌سین تا بدست ما برسد خطرها از سر گذرانده، مصیبت‌ها دیده، غصه‌ها خورده. پیشینیان ما جنگها دیدند، قحطی و بیماری دیدند. آمدن و رفتن عرب و مغول دیدند. به زمین افتادن قهرمانانشان را دیدند، طاعون دیدند. گذشتگان ما زمستانهای طاقت‌فرسا از سر گذراندند، اشک فراوان ریختند، رخت سیاه بسیار پوشیدند. با این همه هر نوروز نشستند سر هفت‌سین. نشستند تا این پیام را به من و شما و آیندگانشان و آیندگان‌ ما برسانند که زندگی در نهایت پیروز خواهد شد، که روشنایی بر تیرگی چیره خواهد شد، که شیشه اندوه شکستنی است، که یکروز حال ما هم دوباره خوش خواهد شد، که روز و روزگار نو خواهد شد.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@Sadegh_Hedayat


#صادق_هدایت و داستان با نتیجه!
#حبیب_یغمایی در بخشی از خاطرات خود با صادق هدایت می گوید:

روزی به او گفتم داستان هایی که می نویسی نتایج اخلاقی ندارد و خواننده را راهنمایی نمیکند. قطعه کاغذی بر گرفت و حکایتی به این مضمون نوشت:
"مادر شوهر با عروس خود بدرفتاری میکرد... روزی پیرزن برای پخت نان بر سر تنور بود. عروس مادر شوهر را بلند کرد و در تنور افکند. این حکایت به ما تعلیم می دهد که هیچ وقت عروس و مادر شوهر را نباید تنها در خانه گذاشت!"
ساده و آسان نوشت و پیش من افکند و گفت این هم داستان با نتیجه!

@Sadegh_Hedayat©


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو اما
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...

#فریدون_مشیری

@Sadegh_Hedayat


ما توی سر گردنه داریم زندگی می‌کنیم.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


زیباترین روحیهٔ سنّتیِ ما،
عشق به بهار و نوروز است.
و ما مَردم،
عَلی‌ٰرَغمِ این‌ همه مصیبت و مصیبت‌‌زدگی
چه استعدادی برای زندگی و شادمانی داریم ...


 #محمود_دولت‌آبادی
#نون_نوشتن

@Sadegh_Hedayat


عالم و آدم میدانند که در زمان شاه شهید توپ مرواری، توی میدان "ارگ" شق و رق روی قنداقه اش سوار بود برّ و برّ نگاه میکرد، بالای سرش دهل و نقاره میزدند.
هر سال چهارشنبه سوری دورش غلغله شام می شد: تا چشم کار می کرد مخدرات یائسه، بیوه های نروک ورچروکیده، دخترهای تازه شاش کف کرده، ترشیده های حشری یا نابالغ های دم بخت، از دور و نزدیک هجوم می آوردند و دور این توپ طواف می کردند، بطوریکه جا نبود سوزن بندازی. آنوقت آنهایی که بختشان یاری می کرد، سوار لوله توپ می شدند، از زیرش در میرفتند یا اینکه دخیل به قنداقه و چرخش می بستند، یا اقلا یکجای تنشان را به آن می مالیدند، نخورد نداشت که تا سال دیگر به مرادشان می رسیدند: زن های نا امید امیدوار می شدند، ترشیده ها ترگل و ورگل می شدند، خانه بابا مانده ها به خانه شوهر می رفتند. زنهای نروک هم دو سه بچۀ دوقلو از سر و کولشان بالا می رفت و بچه هایشان هی بهانه می گرفتند که: "ننه جون! من نون می خوام."

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©


تو آنجایی؛
و «آنجا» نمی‌داند
که چه‌قدر خوشبخت است.


#ناظم_حکمت

@Sadegh_Hedayat©


‏«نیازی به دلگرمی ندارم. دیگر به چه کارم می‌آید؟ آن وقت که می‌خواستم نداشتم.»

#از_نامه‌ی_فرانتس_ کافکا _به_ پدرش

Показано 20 последних публикаций.