🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️زوال نقد و اخلاق در میان شریعتیزدایان!
پیرامون نشست شریعتی پس از شریعتی /۱
✍️هادی حکیم شفایی
بازنشر: ۳۰ آذر ۱۴۰۳
✍️در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۳، نشستی به دعوت باشگاه اندیشه با عنوان شریعتی پس از شریعتی با هدف نقد و بررسی روایتهای پس از شریعتی برگذار شد. سخنرانان این نشست، دکتر حسن محدثی و بهزاد باغیدوست، دکتری جامعهشناسی از دانشگاه اسکس و دکتر سید جواد میری بودند. از میان سخنرانان این نشست، حسن محدثی و بهزاد باغی دوست جزو صاحبنظرانی بودند که وفق ادعای خود، اگرچه زمانی شیفتهی اندیشههای شریعتی بودند اما اکنون پروژه شریعتیزدایی را دنبال میکنند؛ شریعتیزدایی، تعبیری بود که بهزاد باغیدوست برساخته بود و این در حالی است که نقد به معنای ارزیابی و بیان مزایا و معایب و حقایق و اکاذیب است اما پسوند زدایی یا زدودن به معنای حذف و طردِ کامل است؛ اصطلاحی که هیچ نسبتی با مفهوم نقد ندارد!
خلاصهی ادعای شریعتیزدایان این است که شریعتی -در بدترین حالت- جز خطا و جعل و دروغ و ضرر، چیزی برای جامعهی ما نداشته و یا -در بهترین حالت- شریعتی متعلق به دوران انقلاب است و هیچ ایده و اندیشهی مفیدی برای اکنون ندارد لذا از هر دو منظر که بنگریم، میبایست بطور جدی از اندیشهی ایرانی شریعتیزدایی نمود. شریعتیزدایان از هر دو طیف، موافقین و علاقهمندان به شریعتی را فارغ از انواع آنها، شریعتیست نامیده و همه آنان را بدون توجه به آثارشان، مفتون، اعتقادیاندیش و اسطورهپرداز معرفی میکنند! در واقع، شریعتیست بودن از منظر شریعتیزدایان یعنی شیفتگانِ نقدگریز! نگارندهی این سطور بر این باور است که زوال نقد، سستی استدلال و یا تعارض میان ادعا و عمل، در سخن و عمل هر دو سخنران، آشکار بود لذا عمده نقدهای مطرح شده ناموجه هستند. عمدهی نقدهای سخنرانانِ مدعی شریعتیزدایی به ترتیب در ادامه خواهد آمد.
پیش از طرح نقدهای سخنرانان نشست، لازم است مقدمهای در باب نقد اندیشه بیان کنیم. اساساً انتظار میرود ناقد در نقد اندیشه، به دو ساحت در نقد اندیشه بپردازد: چیستی اندیشه و پیامدهای اندیشه. در ساحت نخست، ناقد میبایست با رجوع مستند به متن نویسنده، به چهار مساله مهم بپردازد:
۱. روایی و ناروایی اندیشه از منظر اخلاق
۲. صدق و کذب اندیشه از منظر معرفتشناسی
۳. کارکرد اندیشه و زبان نویسنده در زمینه و زمانهی خود
۴. پیامها و بصیرتهای اندیشهی نویسنده برای اکنون و آینده
در ساحت دوم، ناقد میبایست به پیامدهای تحقق یافتهی اندیشه بپردازد منتهی باید بتواند پیامدهای خواسته و قابل کنترل اندیشه را از پیامدهای ناخواسته و خارج از کنترل اندیشه، تفکیک نماید و نشان دهد که نویسنده کدام پیامدهای اندیشهی خود را منطقاً میتوانسته کنترل کند و کدام را نمیتوانسته است. نگارندهی این سطور بر این باور است که ناقدان نشست شریعتی پس از شریعتی، طبق این الگوی متعارفِ نقدِ منطقی پیش نرفتند و ضمن تحریف آشکار متن شریعتی، نقدهای آنان از محدودهی نیتخوانی، اتهام اخلاقی و نقد خارج از زمینه فراتر نرفته است!
◾️دکتر بهزاد باغیدوست، جامعه شناس، که با هیجان و خشم نامتعارفی دور از شان یک ناقدِ منصف، سخن میگفتند و گاه و بیگاه بطور نمایشی (به باور نگارنده) از صندلی خود برمیخواستند بطوری که دو تن از حضار از او خواهش کردند که خود را کنترل کند! این به اصطلاح ناقد محترم، نقدهای زیر را مطرح کردند (نقل به مضمون):
۱. شریعتی دروغ میگفت! او شخصیتی ساختگی به نام شاندل را جعل کرده بود و سخنانی را به او نسبت میداد!
۲. شریعتی میگفت من خدا هستم! من از حلاج بالاترم! از علی بالاترم!
۳. چرا شریعتی که رسالت خود را آگاهیبخشی معرفی میکند میگوید مارکس با طرح ایرادات سرمایهداری موجب دوام و ماندگاری سرمایهداری شد؟ آن ادعا و این سخن، در ذات خود متعارض هستند. چرا کسی که آگاهیبخش است از آگاهیبخشی مارکس انتقاد میکند؟
۴. شاگردان مستقیم شریعتی هیچیک پژوهشگر نشدند و این نشان میدهد که شریعتی ظرفیت پرورش دادن شاگردانی پژوهشگر را نداشته است. یکی از اساتیدی که خود را با شریعتی به همگان معرفی میکند بیژن عبدالکریمی است که سخنانش سراسر تناقض و آشفته است!
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
https://t.me/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1676
♦️زوال نقد و اخلاق در میان شریعتیزدایان!
پیرامون نشست شریعتی پس از شریعتی /۱
✍️هادی حکیم شفایی
بازنشر: ۳۰ آذر ۱۴۰۳
✍️در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۳، نشستی به دعوت باشگاه اندیشه با عنوان شریعتی پس از شریعتی با هدف نقد و بررسی روایتهای پس از شریعتی برگذار شد. سخنرانان این نشست، دکتر حسن محدثی و بهزاد باغیدوست، دکتری جامعهشناسی از دانشگاه اسکس و دکتر سید جواد میری بودند. از میان سخنرانان این نشست، حسن محدثی و بهزاد باغی دوست جزو صاحبنظرانی بودند که وفق ادعای خود، اگرچه زمانی شیفتهی اندیشههای شریعتی بودند اما اکنون پروژه شریعتیزدایی را دنبال میکنند؛ شریعتیزدایی، تعبیری بود که بهزاد باغیدوست برساخته بود و این در حالی است که نقد به معنای ارزیابی و بیان مزایا و معایب و حقایق و اکاذیب است اما پسوند زدایی یا زدودن به معنای حذف و طردِ کامل است؛ اصطلاحی که هیچ نسبتی با مفهوم نقد ندارد!
خلاصهی ادعای شریعتیزدایان این است که شریعتی -در بدترین حالت- جز خطا و جعل و دروغ و ضرر، چیزی برای جامعهی ما نداشته و یا -در بهترین حالت- شریعتی متعلق به دوران انقلاب است و هیچ ایده و اندیشهی مفیدی برای اکنون ندارد لذا از هر دو منظر که بنگریم، میبایست بطور جدی از اندیشهی ایرانی شریعتیزدایی نمود. شریعتیزدایان از هر دو طیف، موافقین و علاقهمندان به شریعتی را فارغ از انواع آنها، شریعتیست نامیده و همه آنان را بدون توجه به آثارشان، مفتون، اعتقادیاندیش و اسطورهپرداز معرفی میکنند! در واقع، شریعتیست بودن از منظر شریعتیزدایان یعنی شیفتگانِ نقدگریز! نگارندهی این سطور بر این باور است که زوال نقد، سستی استدلال و یا تعارض میان ادعا و عمل، در سخن و عمل هر دو سخنران، آشکار بود لذا عمده نقدهای مطرح شده ناموجه هستند. عمدهی نقدهای سخنرانانِ مدعی شریعتیزدایی به ترتیب در ادامه خواهد آمد.
پیش از طرح نقدهای سخنرانان نشست، لازم است مقدمهای در باب نقد اندیشه بیان کنیم. اساساً انتظار میرود ناقد در نقد اندیشه، به دو ساحت در نقد اندیشه بپردازد: چیستی اندیشه و پیامدهای اندیشه. در ساحت نخست، ناقد میبایست با رجوع مستند به متن نویسنده، به چهار مساله مهم بپردازد:
۱. روایی و ناروایی اندیشه از منظر اخلاق
۲. صدق و کذب اندیشه از منظر معرفتشناسی
۳. کارکرد اندیشه و زبان نویسنده در زمینه و زمانهی خود
۴. پیامها و بصیرتهای اندیشهی نویسنده برای اکنون و آینده
در ساحت دوم، ناقد میبایست به پیامدهای تحقق یافتهی اندیشه بپردازد منتهی باید بتواند پیامدهای خواسته و قابل کنترل اندیشه را از پیامدهای ناخواسته و خارج از کنترل اندیشه، تفکیک نماید و نشان دهد که نویسنده کدام پیامدهای اندیشهی خود را منطقاً میتوانسته کنترل کند و کدام را نمیتوانسته است. نگارندهی این سطور بر این باور است که ناقدان نشست شریعتی پس از شریعتی، طبق این الگوی متعارفِ نقدِ منطقی پیش نرفتند و ضمن تحریف آشکار متن شریعتی، نقدهای آنان از محدودهی نیتخوانی، اتهام اخلاقی و نقد خارج از زمینه فراتر نرفته است!
◾️دکتر بهزاد باغیدوست، جامعه شناس، که با هیجان و خشم نامتعارفی دور از شان یک ناقدِ منصف، سخن میگفتند و گاه و بیگاه بطور نمایشی (به باور نگارنده) از صندلی خود برمیخواستند بطوری که دو تن از حضار از او خواهش کردند که خود را کنترل کند! این به اصطلاح ناقد محترم، نقدهای زیر را مطرح کردند (نقل به مضمون):
۱. شریعتی دروغ میگفت! او شخصیتی ساختگی به نام شاندل را جعل کرده بود و سخنانی را به او نسبت میداد!
۲. شریعتی میگفت من خدا هستم! من از حلاج بالاترم! از علی بالاترم!
۳. چرا شریعتی که رسالت خود را آگاهیبخشی معرفی میکند میگوید مارکس با طرح ایرادات سرمایهداری موجب دوام و ماندگاری سرمایهداری شد؟ آن ادعا و این سخن، در ذات خود متعارض هستند. چرا کسی که آگاهیبخش است از آگاهیبخشی مارکس انتقاد میکند؟
۴. شاگردان مستقیم شریعتی هیچیک پژوهشگر نشدند و این نشان میدهد که شریعتی ظرفیت پرورش دادن شاگردانی پژوهشگر را نداشته است. یکی از اساتیدی که خود را با شریعتی به همگان معرفی میکند بیژن عبدالکریمی است که سخنانش سراسر تناقض و آشفته است!
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
https://t.me/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1676