🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
سرگذشت خاندان چوپانیان
تو با من عهد و میثاق کرده یی، با وجود همه اینها مرا به بازی از دست مده. به شاه اعلام کن و مرا واسطه جميع خواهشهای خود قرار ده و در پایان هر چه صلاح شد، بکن.
ملک غیاث الدین چنان اندیشید که امیر چوپان را نمیبایست گرفت، حالا که گرفته، باید او را بکشد. زیرا اگر معفّو شود، برای او گران تمام خواهد شد. لذا جلاّدی به محبـس فرستاد که او را بکشد. امیر چوپان درخواست کرد که ملک غیاث الدین برای شنیدن وصیت نزد او بیاید. غیاث الدین ابا کرد. امیر چوپان پسر خرد سال خود جلاوخان را نزد خود طلبیده، پس از گریه بسیار به وسیلهٔ پیغام از ملک غیاث الدین سه خواهش نمود. نخست آن که سر او را از تن جدا نکند و اگر نشانی بخواهد نزد ابوسعید بفرستد. به فرستادن یکی از انگشتان ،او یعنی انگشت ابهامش که دو سر داشت قناعت نماید. دوم آن که پسر او جلاوخان را که خواهر زاده ابو سعید است! نزد ایلخان بفرستد. شاید بر خردسالی او رحم آورد. سوم آن که نعش او را به مدینه بفرستد تا در مدفنی که خود آنجا ساخته است، دفن
شود.
خلاصه به نحوی که خواهش کرده بود ملک غیاث الدین، امیر چوپان را که در این وقت شصت سال از عمرش میگذشت خفه نموده، انگشت او را نزد ابو سعید به قراباغ فرستاد و ابو سعید در محرم سال ۷۲۸ آن انگشت را در اردو بازار آویخت. حافظ ابرو مورخ معتبر و ،معروف، از معاصرین امیر تیمور گورکان، یعنی از مردم اواخر قرن هشتم و اوائل قرن نهم در جغرافیای تاریخی که در سال ۸۲۰ به امر شاهرخ پسر امیر تیمور در دو مجلد تألیف و به او
تقدیم نموده است، در این حادثه مینویسد که امیر چوپان. از ساوه شاهزاده خانم کردوجین و ساتی بیگ و امیر سیورغان، بچه او را نزد ابو سعید فرستاده. خود با دولندی و پسرش جلاو از راه بیابان به خراسان رفت و دولندی (خاتون) در پناهندگی به ملک هرات، با او مخالفت ها نمود و سوء رفتار و بی وفایی و سست عهدی ملک غیاث الدین را یک یک بر شمرد. ولی امیر چوپان گوش به حرف او نداده و او را مقدم بر خود به هرات فرستاد. و نیز راجع به کشته شدن دولندی هم شرحی مینویسد به این تفصیل، که چون در ایام اقتدار و امارت امیر چوپان همیشه دولندی راجع به نیشابور با ملک غیاث الدین معارضه داشت و وقتی در مقام توهین او گفته بود که این ملک غیاث الدین لایق آهنگری است نه امارت. ملک غیاث الدین پیوسته کینه او را در دل داشت. در این موقع بعد از قتل امیر چوپان، امر کرد که دَمِ آهنگری در اسافل او گذاشته دمیدند و به این نحو فجیع و شرم آور او را هلاک کردند.
تصور نمیرود که حافظ ابرو با نزدیکی زمان و آشنایی کامل با این قسمت از تاریخ، نیکتای دولندی، نائب امیر چوپان را با شاهزاده خانم دولندی، خواهر ابوسعید و زن امیر چوپان اشتباه کرده باشد. مخصوصاً آن که حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی به صراحت نوشته که دولندی وفات یافت و پس از وفات او، امیر چوپان، خواهر دیگر ابو سعید، ساتی بیگ را ازدواج نمود و عین عبارت او این است: «و سلطان اولجایتو چهار پسر داشت: بسطام، بایزید، ابو سعید طیفور. بسطام دوازده ساله بود که در گذشت، در موضع چمچال نزدیک بیستون در راه بغداد و بایزید هشت ساله به رحمت خدا رفت و طیفور در خردی نماند و دو دختر داشت یکی دولندی نام که به چوپان داده بود و جلاوخان که در هرات کشته شد از و بود و چون دولندی وفات یافت، دختری دیگر، ساتی بیک نام بدو داد و سیورغان از و بود و بعد از وفات ابو سعید، سخن او خواهد آمد" خلاصه در همان سال
۷۲۸ امیر محمود حاکم ارمنستان و گرجستان را هم دستگیر نموده، در تبریز به امر ابوسعید به قتل رسانیدند.
به طوری که گفته شد امیر تیمورتاش چوپانی، حاکم بلاد روم با ملک ناصر، پادشاه مصر مناسبات دوستانه داشت، پس از پیش آمد گرفتاریهای پدر و خانوادهاش، چون در نزدیکی سیواس این اخبار به او رسید، به ملک ناصر پناهنده شده، در نیمه اول ربیع الاول سال ۷۲۸ به مصر وارد شد.
ابو سعید از ملک ناصر، تیمورتاش را خواست که به ایران بفرستد. ملک ناصر که باطناً از شوکت و نفوذ امیر تیمورتاش در مصر واهمه داشت، قبول نمود و او را با سفیر ایران همراه کرد. ضمناً چنان که سابقاً بدان اشاره شد، از ترس این که مبادا در ورود به ایران به وساطت خواهرش بغداد خاتون مستخلص شده، در صدد انتقام از او برآید و تولید زحمتی نماید.
📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۸۳ تا ۸۶
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
سرگذشت خاندان چوپانیان
تو با من عهد و میثاق کرده یی، با وجود همه اینها مرا به بازی از دست مده. به شاه اعلام کن و مرا واسطه جميع خواهشهای خود قرار ده و در پایان هر چه صلاح شد، بکن.
ملک غیاث الدین چنان اندیشید که امیر چوپان را نمیبایست گرفت، حالا که گرفته، باید او را بکشد. زیرا اگر معفّو شود، برای او گران تمام خواهد شد. لذا جلاّدی به محبـس فرستاد که او را بکشد. امیر چوپان درخواست کرد که ملک غیاث الدین برای شنیدن وصیت نزد او بیاید. غیاث الدین ابا کرد. امیر چوپان پسر خرد سال خود جلاوخان را نزد خود طلبیده، پس از گریه بسیار به وسیلهٔ پیغام از ملک غیاث الدین سه خواهش نمود. نخست آن که سر او را از تن جدا نکند و اگر نشانی بخواهد نزد ابوسعید بفرستد. به فرستادن یکی از انگشتان ،او یعنی انگشت ابهامش که دو سر داشت قناعت نماید. دوم آن که پسر او جلاوخان را که خواهر زاده ابو سعید است! نزد ایلخان بفرستد. شاید بر خردسالی او رحم آورد. سوم آن که نعش او را به مدینه بفرستد تا در مدفنی که خود آنجا ساخته است، دفن
شود.
خلاصه به نحوی که خواهش کرده بود ملک غیاث الدین، امیر چوپان را که در این وقت شصت سال از عمرش میگذشت خفه نموده، انگشت او را نزد ابو سعید به قراباغ فرستاد و ابو سعید در محرم سال ۷۲۸ آن انگشت را در اردو بازار آویخت. حافظ ابرو مورخ معتبر و ،معروف، از معاصرین امیر تیمور گورکان، یعنی از مردم اواخر قرن هشتم و اوائل قرن نهم در جغرافیای تاریخی که در سال ۸۲۰ به امر شاهرخ پسر امیر تیمور در دو مجلد تألیف و به او
تقدیم نموده است، در این حادثه مینویسد که امیر چوپان. از ساوه شاهزاده خانم کردوجین و ساتی بیگ و امیر سیورغان، بچه او را نزد ابو سعید فرستاده. خود با دولندی و پسرش جلاو از راه بیابان به خراسان رفت و دولندی (خاتون) در پناهندگی به ملک هرات، با او مخالفت ها نمود و سوء رفتار و بی وفایی و سست عهدی ملک غیاث الدین را یک یک بر شمرد. ولی امیر چوپان گوش به حرف او نداده و او را مقدم بر خود به هرات فرستاد. و نیز راجع به کشته شدن دولندی هم شرحی مینویسد به این تفصیل، که چون در ایام اقتدار و امارت امیر چوپان همیشه دولندی راجع به نیشابور با ملک غیاث الدین معارضه داشت و وقتی در مقام توهین او گفته بود که این ملک غیاث الدین لایق آهنگری است نه امارت. ملک غیاث الدین پیوسته کینه او را در دل داشت. در این موقع بعد از قتل امیر چوپان، امر کرد که دَمِ آهنگری در اسافل او گذاشته دمیدند و به این نحو فجیع و شرم آور او را هلاک کردند.
تصور نمیرود که حافظ ابرو با نزدیکی زمان و آشنایی کامل با این قسمت از تاریخ، نیکتای دولندی، نائب امیر چوپان را با شاهزاده خانم دولندی، خواهر ابوسعید و زن امیر چوپان اشتباه کرده باشد. مخصوصاً آن که حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی به صراحت نوشته که دولندی وفات یافت و پس از وفات او، امیر چوپان، خواهر دیگر ابو سعید، ساتی بیگ را ازدواج نمود و عین عبارت او این است: «و سلطان اولجایتو چهار پسر داشت: بسطام، بایزید، ابو سعید طیفور. بسطام دوازده ساله بود که در گذشت، در موضع چمچال نزدیک بیستون در راه بغداد و بایزید هشت ساله به رحمت خدا رفت و طیفور در خردی نماند و دو دختر داشت یکی دولندی نام که به چوپان داده بود و جلاوخان که در هرات کشته شد از و بود و چون دولندی وفات یافت، دختری دیگر، ساتی بیک نام بدو داد و سیورغان از و بود و بعد از وفات ابو سعید، سخن او خواهد آمد" خلاصه در همان سال
۷۲۸ امیر محمود حاکم ارمنستان و گرجستان را هم دستگیر نموده، در تبریز به امر ابوسعید به قتل رسانیدند.
به طوری که گفته شد امیر تیمورتاش چوپانی، حاکم بلاد روم با ملک ناصر، پادشاه مصر مناسبات دوستانه داشت، پس از پیش آمد گرفتاریهای پدر و خانوادهاش، چون در نزدیکی سیواس این اخبار به او رسید، به ملک ناصر پناهنده شده، در نیمه اول ربیع الاول سال ۷۲۸ به مصر وارد شد.
ابو سعید از ملک ناصر، تیمورتاش را خواست که به ایران بفرستد. ملک ناصر که باطناً از شوکت و نفوذ امیر تیمورتاش در مصر واهمه داشت، قبول نمود و او را با سفیر ایران همراه کرد. ضمناً چنان که سابقاً بدان اشاره شد، از ترس این که مبادا در ورود به ایران به وساطت خواهرش بغداد خاتون مستخلص شده، در صدد انتقام از او برآید و تولید زحمتی نماید.
📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۸۳ تا ۸۶
✍ دکتر قاسم غنی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان