مولوی و عرفان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (8)


💬 سخن عشق
رویکرد حافظ به معاد

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:4,8MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (8)


💬 سخن عشق
رویکرد حافظ به معاد

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:45,6MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

برای روشن ساختن اوضاع تاریخی این دوره از قرن هشتم و هم از باب اینکه تاریخ خاندان چوپانیان نمونه ئی است از سرگذشت‌ها و اتفاقات آن ایام، که هر روز برای دسته‌ئی واقع می‌شده، مناسب است که مجملی از احوال امیر چوپان و اولاد او در این جا ذکر شود. تا ضمناً شوریدگی اوضاع و آشفتگی احوال و بی ثباتی روزگار آن عهد و تیره روزی مردم دوره مغول معلوم گردد.
امیر چوپان سلدوز یکی از امرای مغول بسیار مهم دوره غازان خان است که در زمان سلطنت اولجایتو مقام امیر الامرائی داشت و دختر ایلخان، دولندی را در ازدواج آورد و حیثیت و پایه او به مقامی بود که اولجایتو در بستر مرگ، پسر خود ابوسعید را به امیر چوپان سپرده بود. مورّخ معتبر حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی(ص ۶۹) می‌نویسد: «چون اولجایتو سلطان از شکار مراجعت نمود دو هفته در سلطانیه گذرانید. بعد از آن مرضی صعب روی نمود و اسهالی دموی پیدا شد و بعد از آن به کبد موذی شد و سلطان در مدت ده روز به غایت ضعف رسید و از امرا ایسن قتلغ حاضر بود و از وزرا خواجه رشیدالدین و خواجه علی شاه. سلطان فرمود که من از این رنج رهائی نمی‌یابم. فرزند ابوسعید را ولی عهد کرده‌ام. می‌باید که از فرمان او نگذرند، اگر چند بس کوچک است. فامّا آثار بزرگی از او مشاهده کرده‌ام. او را به چوپان سپارند که چوپان از من نکوئی بسیار دیده است.» پس از مرگ اولجایتو در دورۀ ابو سعید نیز به مقام امیرالامرانی باقی ماند و پس از مرگ، خواهر ابوسعید دولندی خواهر دیگر ایلخان، ساتی بیگ را گرفت.
امیر چوپان مردی مسلمان و عادل و رشید و صادق بود و از روی کمال اخلاص خدمات بسیار به اولجایتو و ابوسعید نموده بود و نهایت درجه اقتدار و شوکت را داشت. به طوری که ابوسعید او را پدر و «آقا» یعنی برادر بزرگ می‌خواند.
پسران امیر چوپان مدیر کلیه امور مملکتی بودند. از جمله امیر شیخ حسن بزرگ ترین فرزندان او حکومت خراسان و مازندران را داشت و یکی از سه پسر امیر شیخ حسن، موسوم به تالش خان از جانب پدر فرمانفرمای عراق و فارس و کرمان بود.
پسر دوم امیر چوپان، امیر تیمورتاش بر آسیای صغیر و آناطولی که در اصطلاح مورخین قدیم، بلاد روم نامیده می‌شد، حکومت می‌کرد و او حدود مملکت ایلخان را به سواحل مدیترانه رسانید و به طوری که صاحب مطلع السعدین در وقایع سنه ۷۲۲ نوشته در آن سال به واسطه غلبه و تسلط تام سکه و خطبه به نام خود ساخته، خود را مهدی آخر زمان خوانده (مجمل فصیحی). ایلچی‌ها به ممالک مصر و شام فرستاد و استمداد نمود که لشکر کشیده عراقین و خراسان را مسخر گرداند. امیر چوپان از این حال وقوف یافته، به ابوسعید معروض داشت که اجازه دهید سپاهی بدان طرف برم یا خود او را بسته نزد سلطان آورم و یا سرش را و با آن که زمستان بود خود حرکت کرد و چون پسرش تسلیم شد، او را بند نمود و جماعتی را که محرک او بودند از قبیل امیر بیورکاجی و قاضی نجم الدین طبسی به قتل آورد و تیمورتاش را خدمت ابو سعید آورد. سلطان او را معفو داشـتـه بـار دگــر بـه روم برگرداند.
این امیر که به سخت گیری و شدّت بطش معروف است، با ارامنه کیلیکیا محاربات مکرر داشته و با ملک ناصر پادشاه مصر دوستانه رفتار می‌کرده است. به همین مناسبت پس از شوریدگی احوال آل چوپان به ملک ناصر پناهنده شد. ولی به واسطه اصرار ابوسعید به تسلیم او و هم باطناً به علت آن که در مدت پناهندگی به مصر جماعتی از مردم را به بذل و بخشش فریفته بود و احتمال می‌رفت که بتواند رخنه‌ئی در سلطنت مصر بکند، ملک ناصر تیمورتاش را به ایران فرستاد. ولی به احتیاط این که اگر از طرف ابوسعید که در این موقع خواهر او بغداد خاتون را به عقد ازدواج در آورده بود مورد عفو واقع شود. ممکن است در آینده در پی انتقام و کینه جوئی برآید، محرمانه دستور داد که در طی راه پنهانی او را بکشند.
پسر سوم امیر چوپان، دمشق خواجه است که نایب کل امور مملکتی و صاحب اختیار مقتدر دربار ابوسعید و همیشه ملازم ایلخان بود.
دیگر از پسران امیر چوپان، امیر محمود است که حکومت ارمنستان و گرجستان را داشت.
امیر چوپان و پسرانش در دولت ایلخان ابو سعید، به حدی مقتدر و صاحب نفوذ بودند که می‌توان گفت از سلطنت جز اسمی برای ابو سعید چیزی باقی نمانده بود. ولی باید دانست که امیر چوپان به استحقاق و به مقتضای کاردانی به این مقام رسیده و خادم امین و صادق و جانفشانی بود.
امیرچوپان، دختر زیبا و صاحب جمالی داشت به نام بغداد خاتون که در سال ۷۲۳ به عقد ازدواج امیر شیخ حسن پسر امیر حسین گورگان جلایر که بعدها به نام شیخ حسن بزرگ و شیخ حسن ایلکانی معروف شده، در آمده بود.


📗 تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم_ صفحه ۷۳ تا ۷۶
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست تاریخچه شب یلدا و کریسمس

🎙 امیر سودبخش

حجم: 7,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬پادکست تاریخچه شب یلدا و کریسمس

🎙 امیر سودبخش

حجم: 55,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

به سمت اشبیلیه راه افتادیم. شهر آرام به نظر می‌رسید. هنوز اخبار شکست، به گوش همه نرسیده بود تا اینکه زخمی‌های سپاه به سواد شهر رسیدند و از میان ایشان، تنها اهالي اشبيليه وارد شهر شدند. مابقی پراکندند و هر کسی به سوی دیار خود رفت. مغربی ها سوار بر کشتی، جسدِ خلیفه را آوردند. غُبارِ ترس و نگرانی در شهر پیچید. موحدین در اعلام نام خلیفه‌ی جدید تأخیر می‌کردند. والیان چهار شهر که فرزندان خلیفه‌ی شهید بودند برای تشییع جنازه به مغرب رفتند و اندلس بی سپاه ماند، معلق و بی‌خلیفه. ترس ... ترسی که دشمن بود، ترسی که غارت می‌کرد. جای خالی خلیفه، وزیران دربار را می‌ترساند. پس به نگهبانان فرمان دادند دروازه‌های شهر را ببندند. تنها برای دو ساعت، در روز، حوالی ظهر، آن هم زیر نظر سربازان زُیده ، دروازه ها باز و سپس بسته می‌شد تا فردا همان ساعت. تعداد کاروان‌هایی که میان اشبیلیه و قرطبه رفت و آمد می‌کردند به شدت کاهش یافت. ساخت و سازهایی که خلیفه آغاز کرده بود همه متوقف شد و بنّایان، نجّاران و گچ کاران، شهر را به مقصد مغرب ترک کردند.
حال پدر، شبیه حالی بود که زمان محاصره‌ی مرسیه توسط سپاه موحدین، داشت. نگرانی آمیخته با خشم و تندخویی. تنها می‌خورد و تنها میخُفت. ساعت های دراز، در باغ قدم می‌زد بی‌که سخنی بگوید. سلوم که فراموش کرده بود هیزم بخرد از این خشم، یک پس گردنی نصیبش شد. پدر، بی‌دلیل، یکی از دختران همسایه را از آمدن نزد خواهرم منع کرد و او را از دم در، به خانه‌اش برگرداند. دُرّه پریشان بود. در پدرم، احوالاتی می‌دید که قبلاً تجربه نکرده بود. مادرم چیزی نمی‌پرسید زیرا می‌دانست هر پرسشی می‌تواند او را عصبانی‌تر کند. همه تقریباً می‌دانستیم چگونه باید از او دوری کنیم! کم کم گوشه نشین و افسرده شد و تمام روزهایش به چُرت‌های پراکنده می‌گذشت.
موحدين بالاخره يعقوب، یکی از پسران خلیفه‌ی قبلی را به عنوان خلیفه‌ی جدید انتخاب کردند و برادرش ابو اسحاق هم والي اشبیلیه شد. به محض ورود والي جدید، صدای جارچی‌ها در خیابان‌ها و محلات طنین انداز شد که:
"ای مردم به هوش باشید که شراب، نجس و شیطانی است. پس هرچه خمره دارید بشکنید. هر که شراب داشته باشد کُشته خواهد شد. ترانه خوانی و مطربی شیطانی است و ساز از آلات و ادوات ابلیس است. هرکس مطربی کند حبس خواهد شد. لباس ابریشمین و طلا و نقره بر مردان حرام است و هر کس بپوشد، از او مصادره خواهد گشت و در میدان شهر، یکصد تازیانه خواهد خورد...».
سربازان، بلافاصله پس از اعلام جارچیان، برای اجرای دستور، اقدام کردند. مردم، شبانه، شراب هایشان را در جوی‌ها ریختند تا جایی که بوی گسِ آن تمام شهر را برداشت. نوازندگان و خوانندگان و رقاصان، گریختند و هر کدام، در روستاها و مزارع اطراف اشبیلیه به پَستویی خزید. قیمتِ ابریشم سقوط کرد. پارچه فروشان و تاجران به خاک سیاه نشستند. ناگزیر لباس‌های ابریشمی مردانه را شکافتند و از آن‌ها لباس زنانه دوختند. پدرم که اغلب اوقات، لباس ابريشمين خلعتي خليفه‌ى فقید را می‌پوشید، به تبعیت از فرمانِ خلیفه‌ی نورسیده، آن را به خیاطی در بازار سپرد تا بشکافَد و برای خواهرانم شال بدوزد. انگشتری های طلایش را هم آب کرد و به طلاساز داد تا برای مادرم و دُرّه انگشتری‌های جدید بسازد. دیگر با لباسی کم زینت، فروتنانه و به اقتضای وضع تازه به دربار می‌رفت.
روزی پدر مرا فرا خواند. در باغ نشسته بود و انتظار مرا می‌کشید. چین‌های همیشه نگران پیشانی‌اش عمیق تر شده بودند .رفتم. برگه‌ای در دست داشت نوشته و نیم سفید.
_محیی! بنشین محيى! ... بنشين ...!
نشستم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. زیرچشمی نگاهی به برگه انداختم. نام چند کتاب در آن نوشته شده بود. نام کتاب‌ها را یک بار با دقت از بالا تا پایین برایم خواند و بعد پرسید:
- خُب ؟! ... بعد ؟!
_بعد چه پدر؟
_بعد این‌که بگو جز این‌ها که خواندم، دیگر چه کتاب‌هایی را در مسجد جامع تدریس می‌کنند!
_همه‌اش را بگویم؟ مگر می‌شود؟! صدها کتاب است!
_بسیار خب ... بسیار خب ... یاوه نباف! ... فقط نام کتاب‌های مذهب مالکی رابگو.
نام کتاب‌هایی را که می‌دانستم در مذهب مالکی است باز گفتم. نام هر کتابی را که تا کنون نشنیده بود، پس از نوشتن، چند بار برای خود تکرار می‌کرد و سپس از نام و نشان شیخی که مُدَرس آن بود می‌پرسید.
_پدر این کارها برای چیست؟!
_...خلیفه دستور داده دیگر به فقه مالکی عمل نشود.
_چرا....؟
_چرایی را نمی‌دانم پسرجان! چند روز پیش، چنین دستوری آمده. خلیفه فرمان داده که مالکیه به ظاهر به بدل و از مناظرات اهل کلام جلوگیری شود.


📗 گاه ناچیزی مرگ_درباره زندگی محی‌الدّین‌عربی_صفحه ۱۲۶ تا ۱۲۹
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

متن آهنگ بیگناه_ علیرضا قربانی

تو خنده ی دوری در یاد تو قاصدکی دور از باد
من زخمی قبل از مردن من ساکت قبل از فریاد
داد از دل من داد ای داد ...
عکسی که پر از رویا بود در خاطره ای تار افتاد
عکسی که در آن خندیدم از سینه ی دیوار افتاد
داد از دل من داد ای داد ...
آمده ام تو به داد دلم برسی
تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی
آمده ام تو به داد دلم برسی
چو پرنده ی زخمی بی پر و بال رها شده از قفسی
باید که شبی برسی به قرارم ایمان منی به خدا نسپارم
میترسم از اینکه زمان نگذارد چون دسته گلی برسی به مزارم
باید که شبی برسی به قرارم ایمان منی به خدا نسپارم
میترسم از اینکه زمان نگذارد چون دسته گلی برسی به مزارم
آمده ام تو به داد دلم برسی
تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی
آمده ام تو به داد دلم برسی
چو پرنده ی زخمی بی پر و بال رها شده از قفسی



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🎼 بیگناه


🎤 علیرضا قربانی

🎹علیرضا افکاری
✍حسین غیاثی
تنظیم: بامداد امینی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _79


📗 اسطرلاب حق
  صفحه 224_225

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊فایل صوتی


💬 تعریف خواب در رساله پرتو نامه سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم :5MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊فایل صوتی


💬 تعریف خواب در رساله پرتو نامه سهروردی

🎙 دکتر دینانی

حجم :37MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

كتب وصحف الهی بر قلوب مؤمنانی که خلیفه، رعیت و وارث‌اند، نازل می‌شوند و منفعت‌شان قلوبی را که محل هر امر طیّب و پاکیزهای است، پر می‌کند.
اما اموری که بر [قلب‌ها] عارض می‌شوند ولی نزول و نشئت گرفتن‌شان مربوط به امر الهی مشروع نیست، اهوائی هستند که عارض نواب و رعایا می‌گردد و "انحراف" (جور) نامیده می‌شود. اما عوارض ثباتی ندارند، و با زوال آن‌ها، حکمشان نیز زایل می‌شود. برعکس، عینی که آنها را پذیرفته و به آنها متّصف می‌شود، موجود است، پس ناچار باید حالی در کار باشد تا این عین، بدان متصف شود. ولی شقاوت از بین رفته است، چرا که موجب آن زایل شده است، زیرا موجب آن عَرَضی بود که عارض شده بود. در نتیجه، این حال باید نقیض شقاوت، یعنی همان چیزی باشد که "سعادت" نامیده می‌شود. اگر کسی داخل آتش شود، این امر صرفاً برای آن است که خُبث او از بین برود و طيب و پاکیزگی‌اش باقی بماند. وقتی خُبث از بین رفته و طیب باقی مانده باشد، از چنین شخصی به "سعیدی که سعدش در خبثش مستهلک شده بود" یاد می‌شود.
به طور خلاصه، عالم از نَفَس الرحمن نشئت می‌گیرد، و رحمان خیر محض است. هر موجودی نیز باید به اصل خویش بازگردد، پس بازگشت همه چیز به خیر محض خواهد بود. خیر محض مربوط به هر چیزی، مقتضی سعادتمند بودن آن چیز است. «شر»ی که متوجه اشیاست از امکان آنها ـ یعنی از وضعیت وجودی متضادشان در نیمه راه بین وجوب وجود نامحدود، و امتناع عدم_ و یا از این واقعیت ناشی می‌شود که هر چیزی جز خدا، او / نه او است. اگر شرّی در عالم وارد شود " از جهت ممکن، ظاهر می‌گردد نه از جهت حق تعالی" جنبه ای که به شر و عذاب مربوط می‌شود، سرانجام ناپدید خواهد شد. چرا که از عدم، نشئت می‌گیرد، ولی خود اشیا هیچ گاه ناپدید نخواهند شد، زیرا بهره‌ای از وجود دارند: " ذات‌هایی که از عدم به وجود می‌آیند، پس از وجود یافتن، هیچ گاه معدوم نخواهند شد." در مجموع، "عالم ذاتاً مرحوم است؛ تنها به واسطه آنچه عارض آن می‌شود متألم می‌گردد." ابن عربی آن اندیشه‌های فقهی و کلامی را که مُصّر بر عذاب ابدی کسانی هستند که به زعم آن‌ها گناهکار محسوب می‌شوند، چندان تاب نمی‌آورد. وی در عبارات متعددی از چنین سوء فهمی در باب اغراض خداوند، انتقاد می‌کند. یک نمونه آن چنین است:
[ وقتی به این مرحله رسیدی ] فرق بین کسی که خواهان بسط رحمت خدا بر همه بندگانش، اعم از مطیع و عاصی، است، و کسی که خواهان زایل کردن رحمت خدا از بعضی بندگانش است، بر تو معلوم می‌شود. دومی کسی است که رحمت خدا را که بر هر چیزی گسترده است، منع می‌کند، اما آن را از خودش منع نمی‌کند. اگر به خاطر سبقت رحمت خدا بر غضبش نبود، رحمت خدا هرگز شامل چنین شخصی نمی‌شد.
اینکه سرانجام غلبه با رحمت خداست ممکن است باعث پیدایش این گمان شود که صفت غضبِ خدا از بین خواهد رفت. اما، با این همه، خدا همواره «دو دست» دارد، و حقیقت او تغییر نمی‌کند. از نظر کیهان شناختی، بقای غضبِ خدا مدلول این واقعیت است که جهنم در آسمان‌ها و زمین قرار دارد که قلمرویی است که اثری از غضب در آن یافت می‌شود. جهنم نیز هیچ گاه پایان نمی‌پذیرد. ولی از سوی دیگر، انسان‌ها غضب خدا را به عنوان عذاب می‌چشند، و این عذاب حتماً پایان می‌پذیرد. اما از دیدگاه شیخ، این عذاب همواره در دسترس خیال باقی می‌ماند چرا که ادراک سعادت، مقتضی داشتن فهمی از متضاد آن است.
در آتش جهنم، هیچ عذابی بعد از انقضای مدتش، باقی نمی‌ماند، مگر عذاب مُمثَّل و متخیَّل در حضرت خیال، که به خاطر باقی بودن اسما، باقی می‌ماند. زیرا هر اسمی صرفاً طالب ظهور حکمی است که مقتضای حقیقت آن است؛ ولی این ظهور، متعیَّن در حضرتی خاص، و یا شخصی خاص، نیست. چنین امری تنها منحصر در حکم اسم عالِم و اسم مرید است.
بنابراین، هرگاه حکم اسم منتقم از جسدی (مثالی )، و یا از جسمی (مادی)، و یا از هر چیز دیگری، ظاهر شود، حقّ آن اسم در ظهور حکم و تأثيرش، ادا شده است. پس در سرای دنیا و آخرت، اسمای الهی تا ابدالآباد مؤثر و حاکم باقی خواهند ماند و اهل این دو سرا نیز، هیچ گاه از آنها رهایی ندارند.
در عبارتی دیگر، رویکرد شیخ به مسئلۀ احکام اسمای الهی کمی متفاوت است و روشن می‌کند که بعد از پایان گرفتن غضب خدا بر بندگانش، این اسما چگونه می‌توانند آثار خویش را اِعمال کنند. این امر در پایان روز رستاخیز اتفاق می‌افتد که شیخ از روی دلیل، مطمئن است که این روز ـ مانند روز ملکوتی که در قرآن آمده - پنجاه هزار سال طول می‌کشد. وی به صفات قهریه‌ای از خدا اشاره می‌کند که در قرآن ذکر شده‌اند: انتقام، سختگیری، ذلیل کردن و مانع بودن.
بعد از انقضای این مدت! نوبتِ حکم به رحمان و رحیم می‌رسد.


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۱۸۱ و ۱۸۳
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


سال نو میلادی مبارک

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 شب یلدا 1403

🎙دکتر حسین الهی‌قمشه‌ای

حجم: 3,2MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 شب یلدا 1403

🎙دکتر حسین الهی‌قمشه‌ای

حجم: 23,5MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا

سوفی به علف‌های سوخته نگریست. هنوز قوطی کبریت در دستش بود.
آیا خود این آتش را راه انداخته بود؟
وقتی آلبرتو را بیرون کلبه دید، ماجرا را برایش تعریف کرد.

"چرا نه؟ این‌ها که جنگل معمولی نیستند. و حالا درباره کارل مارکس صحبت کنیم. و چه خوب که نمونه‌ای از کشمکش شدید طبقاتی نیمه قرن نوزدهم را به چشم خود دیدی. ولی بهتر است برویم تو. آنجا اندکی بیشتر از دست سرگرد در
امانیم."
بار دیگر در دو طرف میز کوچک کنار پنجره رو به دریاچه نشستند. سوفی هنوز احساس خود را نسبت به دریاچه پس از نوشیدن از بطری آبی در تمامی وجود خود احساس می‌کرد.
هر دو بطری امروز روی بخاری قرار داشت. مُدل کوچکی از یک معبد یونانی هم روی میز بود.
سوفی پرسید: < این چیه؟ >
" هر چیز به موقع خود، جانم."
آلبرتو شروع به صحبت کرد: " کرکه گور که در ۱۸۴۱ به برلن رفت، چه بسا سر درس شلینگ در کنار کارل مارکس می‌نشست. کرکه گور رساله فوق لیسانس خود را درباره سقراط نوشت. مارکس نیز، در همین وقت، رساله دکتری خود را در باره دموکریتوس و اپیکور - به سخن دیگر، دربارۀ ماده گرایی در دوران باستان _نوشته بود. بدین قرار هر دو مسیر آتی فلسفۀ خود را تعیین کرده بودند."
< یعنی کرکه گور اگزیستانسیالیست شد و مارکس ماتریالیست.>
"مارکس طرفدار ماتریالیسم تاریخی شد. ولی این را می‌گذاریم برای بعد."
< هر طور شما بفرمایید.>
"کرکه گور و مارکس، هر کدام به روال خود، فلسفه هگل را مبنای کار خویش قرار دادند. هر دو تحت تأثیر تفکر هگل بودند، ولی هر دو (روح جهانی) یا ایده آلیسم او را رد کردند."
< شاید چون زیادی بی در و پیکر بود. >
"حتماً در مجموع‌، گفته می‌شود که دوره نظام‌های فلسفی بزرگ با هگل به پایان رسید. فلسفه پس از او در مسیری کاملاً تازه افتاد. به جای نظام‌های نظری کلان، فلسفه وجودی یا فلسفۀ عملی پدید آمد. منظور مارکس هم همین بود وقتی گفت تا امروز (فیلسوف‌ها جهان را به شیوه‌های گوناگون فقط تفسیر کرده‌اند، مهم دگرگون کردن آن است. >این کلمات در تاریخ فلسفه نقطه عطف مهمی به شمار می‌رود."
< مقصود مارکس را پس از برخورد با اسکروج و دخترک کبریت فروش خوب می‌فهمم. >
" اندیشه‌های مارکس هدف عملی - یا سیاسی_ داشت. ماركس تنها فیلسوف نبوده، مورخ، جامعه شناس و اقتصاددان نیز بود."

"در سیاست عملی هیچ فیلسوفی بی‌تردید به اندازۀ او اهمیت ندارد. از سوی دیگر، باید مواظب باشی آنچه را مارکسیسم خوانده می‌شود با تفکر خود مارکس یکی ندانی. معروف است که مارکس خود در نیمۀ دهۀ ۱۸۴۰ مارکسیست شد، ولی حتی پس از آن هم گاه لازم می‌دید تأکید ورزد که خود مارکسیست نیست. "
< مگر عیسی خود مسیحی بود؟ >
"آن هم، البته جای بحث دارد. "

" دوست و همکار او فریدریش انگلس، از همان ابتدا، در آنچه بعدها مارکسیسم خوانده شد سهمی به سزا داشت. لنین، استالین، مائو و بسیاری کسان دیگر هم در قرن خود ما به مارکسیسم، یا به مارکسیسم - لنینیسم، یاری رساندند."
< بهتر است بچسبیم به خود مارکس. گفتید طرفدار ماتریالیسم تاریخی بود؟>
" مارکس مانند اتمیست‌های دوران باستان یا هواداران ماده گرایی مکانیکی قرن هفدهم و هیجدهم، فیلسوف ماده گرا نبود. اما عقیده داشت عوامل مادی جامعه، تا حد زیادی، شیوۀ اندیشیدن ما را مشخص می‌کند. و این‌گونه عوامل مادی بی شک نقش تعیین کننده در تحول تاریخی داشته‌اند."

"هگل گفته بود تحول تاریخی نتیجۀ برخورد اضداد است_ و با تغییری ناگهانی فرجام می‌یابد. مارکس این اندیشه را پیشتر برد. و گفت، هگل وارونه روی سر خود ایستاده بود."
< انشاءالله، نه سراسر عمر.>
" هگل نیروی پیش برندۀ تاریخ را روح جهانی یا عقل جهانی می‌خواند. مارکس ادعا کرد این امر واقعیت را واژگون جلوه می‌دهد. و سعی کرد ثابت کند تغییرات مادی است که بر تاریخ اثر می‌گذارد. «روابط معنوی » دگرگونی مادی نمی‌آفریند، برعکس دگرگونی مادی است که روابط معنوی تازه به وجود می‌آورد. مارکس به ویژه تأکید ورزید که نیروهای اقتصادی جامعه است که باعث تغییر می‌شود و تاریخ را پیش می برد. "
< می‌شود مثالی بزنید؟ >
" هدف فلسفه و علم در دوران باستان صرفاً نظری بود. هیچ‌کس در پی آن نبود که کشفیات تازه را به اجرا درآورد."
< چرا؟ >


📗 دنیای سوفی داستانی درباره تاریخ فلسفه
صفحه ۴۵۶ تا ۴۵۹
✍ یوسِتین گُردِر_ترجمه حسن کامشاد



🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet


هر چه انسان‌تر باشیم، زخم‌ها عمیق‌تر خواهند بود. هرچه بیشتر دوست بداریم، بیشتر غصه خواهیم داشت. شادی‌ها لحظه‌ای و گذرا هستند. شاید خاطراتِ بعضی از آنها تا ابَد در یاد بماند، امّا رنج‌ها داستانش فرق می‌کند. تا عمق وجود رخنه می‌کنند، و ما هر روز با آنها زندگی می‌کنیم. انگار این خاصیت انسان بودن است.

📗دختر فرانسوی

✍ لکسی الیوت

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬معنا و مفهوم دعا

🎙مهندس عبدالعلی بازرگان


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (7)


💬 سخن عشق
رویکرد حافظ به معاد

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:7,5MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی (7)


💬 سخن عشق
رویکرد حافظ به معاد

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:57,6MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

Показано 20 последних публикаций.